پاسخ هایی برای اندیشیدن 115- پاسخی به یک پرسش در باره مضمون سخنرانی آقای دکتر فیرحی

اشاره: اخیرا دوستی در یک کانال تلگرامی از من خواسته بود تا در باره دو سخنرانی زنده یاد احمد قابل و جناب دکتر داود فیرحی اظهار نظر کنم و من چند خطی در پاسخ نوشته و در همان کانال منتشر کرده ام و اکنون برای اطلاع خوانندگان سایت در اینجا (البته با حذف نام دوست مذکور) بازنشر می شود.

هرچند اظهار نظر وافی به مقصود در باب دو سخنرانی زنده یاد احمد قابل و جناب دکتر فیرحی در این یادداشت تلگرامی ممکن نیست ولی به احترام جناب . . . صرفا از باب ادای وظیفه چند کلمه ای تقدیم می کنم.
در مورد تاریخ امام حسین و داستان کربلا دو مشکل اساسی وجود دارد که تا حل نشود و حداقل هر تحلیل گری تا زمانی که تکلیف خود را روشن نکند سخن تمام نیست. اول این که تحلیل گر (جدای از اعتقاد مذهبی و شخصی) باید روشن کند که آیا حسین بن علی را به عنوان امام معصوم و منصوب الهی مورد تحقیق قرار می دهد و یا به عنوان یک انسان عادی و یک سیاستمدار متعارف؟ تا زمانی که حسین در قامت یک سیاستمدار مورد مطالعه قرار نگیرد رمز و راز داستان کربلا به خوبی آشکار نخواهد شد. دیگر این که عموم تحلیل گران داستان کربلا حتی روشنفکران مذهبی شیعی کمتر به طور مستند به اصل ماجرا و این که در بستر تاریخی سال 60 – 61 چرا چنین حادثه ای رخ داد و مثلا حسین در پی چه بود و یزید از او چه می خواست و روند تحولات چگونه بود و . . . می پردازند. از این رو در طول قرنها در هر زمان داستان امام حسین به گونه ای و لاجرم مطابق نیاز زمانه تفسیر و تعبیر شده است. حداقل نگاهی به حادثه عشورا از زمان مشروطه تا کنون این مدعا را ثابت می کند.
با این مقدمه به گمانم مشکل مرحوم قابل و آقای فیرحی این است که در چارچوب معتقدات کلامی شیعی به داستان امام حسین می پردازند و از این رو برای دیدن و حتی شنیدن هیچ ایرادی احتمالی بر شخصیتی چون حسین بن علی آماده نیستند و در نهایت با مفروض گرفتن حقانیت و عصمت مطلق پیامبر و علی و حسن و حسین در باره افکار و آموزه ها و اعمال شان داوری می کنند. هرچند جناب فیرحی بحث کلامی نکرده ولی خطبه رایج منبری و صلوات گرفتن های مکرر او و به طور کلی ادبیات سنتی متداول ایشان در همین سخنرانی نشان می دهد که زیر سقف اعتقادات رایج شیعی سخن می گوید و این از اهمیت سخنان و تحلیل هایش می کاهد.
اما جدای از این نوع مسائل، تحلیل فیرحی از داستان کربلا در چهارچوب «بحران خلافت» درست است و خودم نیز همین گونه می اندیشم ولی استفاده گشاده دستانه از تعابیر مدرنی چون رانت چندان با واقعیت های آن زمان منطبق نیست. درست است که امام حسین در داستان کربلا بارها به ستم های امویان و یزید (یزیدی که تازه به قدرت رسیده بود و هنوز مرتکب ظلمی نشده بود) اعتراض کرده ولی جای پرسش دارد اگر امام حسین به کوفه رسیده و موفق شده بود خلافت خود را تشکیل دهد، دیگر رانتی در کار نبود و مثلا ثروت های عمومی (بیت المال) برابر تقسیم می شد؟ حداقل حسین هیچ برنامه مشخصی ارائه نکرده بود تا به عنوان آلترناتیو و اپوزیسیون خلافت اموی به اجرا در بیاورد. اگر او به کوفه می رسید و پیروز هم می شد، حداکثر عراق را در اختیار می گرفت و جهان اسلام شقه شده و قسمتی در شام و قسمتی در عراق می ماند و در نهایت خلافت دوپاره عربی – اسلامی به دوران علی و معاویه باز می گشت. با توجه به شرایط آن روزگار ممکن نبود که حسین شام را فتح کند و مسلمانان را یکپارچه کند.
مرادم این نیست که حسین و یزید در فکر و عمل برابرند ولی به حکم عقل و منطق با معیار برنامه و عمل می توان در باره رقبای سیاسی داوری کرد و نه با حدس و گمان و خوبی و بدی ذاتی آدمیان. زمانی عایشه به علی ایراد گرفته بود که ما و علی به عثمان ایراد داشتیم که خویشان خود را به کار گمارده ولی حال علی نیز خویشان خود (عمدتا فرزندان عباس) را به کار گمارده است. منظورم تأیید ایراد عایشه نیست بلکه می خواهم بگویم ساده نیست که در باره مبارزه با رانت در داستان امام حسین سخن بگوییم.
بگذریم که اصولا به کار گرفتن معیارهای مدرن علمی و جامعه شناسی در باره حوادث روزگاران سپری شده کار خطیری است و باید با احتیاط عمل کرد. مثلا مراد از آزادیخواهی امام حسین و یا عدالت طلبی او چیست؟ آزادی و عدالت در آن زمان به چه معنا بود مصادیق آنها کدام بودند؟
در هرحال تحلیل و دیدگاه دوست عزیز و دانشمند جناب فیرحی حاوی نکات مفید و روشنگری است. ای کاش در محافل مذهبی ایام محرم جملگی از این نوع سخنان بگویند تا اندکی از انبوه خرافات عقل ستیز و اخلاق بربادده کاسته شود.
با پوزش از اطاله کلام
ضمنا تا کنون دو مقاله از من در سایت زیتون در باره ماجرای کربلا منتشر شده و دو قسمت دیگر هم پس از این انتشار خواهد یافت.
حسن یوسفی اشکوری
سوم مهرماه 97

Share:

More Posts

Send Us A Message