پاسخ هایی برای اندیشیدن 111- چند پرسش در باره ملی – مذهبی

اشاره: متن زیر پاسخی است به چند پرسش از آقای احمد. این پرسش و پاسخ در ادامه مقاله ام در سایت زیتون با عنوان «ما بسته تو هستیم حاجت به بستنی نیست» منتشر شده است.
هموطن دانشمند ،جناب اشکوری ،درگذشت اقای محمد بسته نگار را به جنابعالی و همه دوستدارانش تسلیت می گویم. اما اجازه بدهید از حالت منبری مجلس ختم و محافطه کاری ” اذکر الاموات بالاخیر” برای این مرد سیاسی خارج شوم و با شرمندگی چند سوال مطرح کنم
۱- فرض می کنم تقید به اداب اسلامی ،متبعد را روانه بهشت می کند.این چه نفعی به حال جامعه دارد؟ که من نمی توانم بپذیرم مثلا ماندلای خداناباور به جهنم میرود و روح الله خمینی و مکارم شیرازی روانه بهشت می شوند.
۲-آیا در کشاندن پای دین به سیاست فضیلتی می بینید؟
۳-دست آورد مبارزات سیاسی ملی مذهبی ها به نفع مردم ایران کدام است؟
۴ -داستان پیغام آیت الله بروجردی در مورد اخراج بهائی ها و عدم اجابت مصدق و انجام انرا توسط دولت کودتا حتما شنیده اید،با آن روحیه سکولار مصدق ،می شود ملی مذهبی ها را مصدقی نامید؟
۵-آیا نیمه مذهبی ملی مذهبی ها موجب شد که نهضت آزادی و ملی مذهبی ها از اعلامیه مخالفت با قصاص اسلامی جبهه ملی حمایت نکنند؟
واکنش نیمه مذهبی ملی مذهبی ها در مورد ارتداد جبهه ملی چه بود؟
۶-نوشته های شما را در مورد احکام قصاص و توجیهات و عدم موافقت شما را برای اجرای انها به دقت خوانده ام ،آیا بازرگان و سحابی ها هم مثل شما فکر می کردند؟اگر پاسخ مثبت است چرا در ماجرای قصاص عملا از خمینی حمایت کردند
با اخترام بسیار به شما هموطن خوب ما
پاسخ
1. اشکوریگفت:
تیر ۲۲, ۱۳۹۷ در ۲:۰۱ ب٫ظ
با سلام به جناب احمد.
پیش از هر چیز از اظهار لطف و حسن ظن تان سپاسگزارم. می کوشم به کوتاهی به پرسش های شما پاسخ دهم. البته پاسخ های من است و نه افراد دیگر از جمع دوستان همفکر و یا ملی – مذهبی.
در مورد اول. از تعریف ایمان و الزامات و معنای بهشت و جهنم و ثواب و عقاب می گذرم و فقط در ارتباط با پرسش خاص شما عرض می کنم که «رستگاری» (که در تمام ادیان به گونه ای مطرح است) صرفا به قیودات دینی و یا دین خاص نیست، بلکه رستگاری مشروط به شروط فراوانی است که از جمله «عمل صالح» است. ایمان به فرمالیسم نیست بلکه انطباق فرم و محتواست.
اما اگر ایمان واقعی و صادقانه و همراه با عمل درست و انسانی و سودمند باشد، طبعا سود ایمان فردی مؤمنان به سود جامعه هم هست.
با توجه به این ملاحظات، من هرگز باور ندارم که صالحان ظاهرا غیر مؤمن به اسلام و یا به دینی خاص به جهنم می روند و جانیانی که به نام دین مرتکب هر جنایتی می شوند، به بهشت خواهند رفت. اگر چنبن باشد بهشت جای خلافکاران است و نه صالحان. بگذریم که قیامت و بهشت و جهنم به نظرم مکان و جایی معین نیست بلکه در حالات و آنات من و شماست.
دوم. اگر «سیاست» را دغدغه های اجتماعی و احساس مسئولیت مدنی تعریف کنیم، به گمانم دین و سیاست هم خانه اند و حداقل از منظر دینداران می توان (و می باید) اهل سیاست بود ولی احتمالا مراد شما «حکومت» است که در این صورت عرض می کنم: خیر! آمیختن دین و شریعت و حکومت و دولت، هم دین را فاسد می کند و هم دینداران را تباه می سازد و هم سیاست و ملکداری را به انحطاط می کشاند. این تجربه مکرر تاریخ و از جمله سرنوشت جمهوری اسلامی است.
سوم. در عنوان ترکیبی «ملی – مذهبی»، ملی بودن به معنای ایمان با حاکمیت ملی و یا حاکمیت ملت است که امروز با عنوان «دموکراسی» شناخته می شود. مذهبی هم به معنای باورهای دینی با خوانش نوگرایانه و منطبق با دستاوردهای مدرن و رهایی بخش است. این بدان معناست که می توان مسلمان معتقد به آزادی و دموکراسی و حقوق بشر بود.
طبعا نمی توانم در باب دستاوردهای این طیف و بزرگانشان در این هفتاد سال اخیر و یا در این دوران پس از انقلاب سخن بگویم (باید به افکار و اعمال سخنگویان و نمادهای این جریان پرداخت) ولی در یک جمله عرض می کنم اگر طیف نواندیشان دینی و از جمله طیف ملی – مذهبی ها نبود، به احتمال زیاد خشونت و تباهی های سیاسی و ملی و مذهبی در این چهل ساله بیشتر بود. پدیده ای که خاورمیانه عربی و سنی از آن تا حدودی محروم است.
چهارم. تکیه ملی – مذهبی ها روی مصدق روی دو چیز است. یکی این که چهره های شاخص این جریان (مانند بازرگان و سحابی ها و شریعتی و سامی و پیمان) از گذشته تا کنون مصدقی بوده و به راه و رسم او باور دارند و پیروان این نحله نیز همین گونه اند. دوم وجه مشترک مصدق و ملی – مذهبی های کنونی آن است که ملیت و مذهب (ایران با اسلام شیعی) هم پیوند اند. سخن مصدق در این باره صریح است. مصدق هم نماد حاکمیت ملت است و هم نماد پیوند ملیت و مذهب. با این همه، با شما موافقم که مصدق را نمی توان به معنای اخص کلمه ملی – مذهبی خواند. در واقع او ملی مذهبی است و نه ملی – مذهبی.
پنجم. تا آنجا که من اطلاع دارم عدم حمایت صریح از مخالفت جبهه ملی با لایحه قصاص و به ویژه از اعلام راهپیمایی این گروه در روزهای بحرانی اواخر خرداد ۶۰، سیاسی بود یعنی مصلحت سنجی خاص آن روزها و گرنه نه نهضت آزادی و شخص بازرگان به اجرای احکام فقهی قصاص و ارتداد و مانند آنها اعتقاد داشتند و نه دیگرانی از این طیف. بازرگان و دیگران در این باره بارها اظهار نظر کرده اند.
تا آنجا که من اطلاع دارم حتی یک نفر مسلمان (حتی از طیف سنتی ها) نبوده و نیست که جبهه ملی را مرتد بداند. مگر ممکن است حتی با معیارهای فقه سنتی یک حزب را مرتد اعلام کرد؟ مگر جبهه ملی احکام اسلام را منکر شده بود؟ خمینی (مانند موارد دیگر) با انگیزه های خاص سیاسی و برای حفظ حکومت (که به نظر ایشان از اوجب واجبات بود) با این جمعیت برخورد کرد.
ششم. در مورد پرسش آخر شما باید عرض کنم که اولا من هم به تدریج دچار تحول شده ام و گرنه در چهل قبل مانند امروز فکر نمی کردم. حتی کسانی چون بازرگان ها و سحابی ها نیز دچار دگردیسی شدند هرچند نه به اندازه من. نظر جمعیت نهضت آزادی و بازرگان این بود که احکام مسلم قرآنی لازم الاجراست ولی باید تمام شرایط و شروط حاصل باشد و گرنه احکام به حالت تعلیق در می آید. البته من اکنون معتقدم که اصولا احکام اجتماعی و حدود دیات از همان آغاز برای تمام فصول نبوده است.
در هرحال امیدوارم همین مختصر برای شما مفید باشد.
موفق باشید
اشکوری

Share:

More Posts

Send Us A Message