پاسخ هایی برای اندیشیدن 54-پاسخ هایی به چند منتقد به مقاله «اسلام و محیط پیدایش آن»

با درود
آقای اشکوری برای اثبات نظریات خود در این نوشته هیچ سند معتبری ارائه ندادند. از قرن 7 به حز سکه های از معاویه و عبدالملک مروان و چند سنگ نبشته از این دوخلیفه سند دیگری در دست نیست. تمامی اطلاعات ما از این قرن از طبری و نویسندگان عرب قرن 8 و 9 است. طبری و این نویسندگان عرب نیز سندی برای تائید گفتار خود به حواننده نداده اند. این نویسندگان ایرانی و عرب ادعا می کنند که این اخبار از قرن 7 (تاریخ قران و خلفای راشدین ) را از دیگران شنیده اند ( تاریخ شفاهی). تاریخ شفاهی اعتبار زیادی ندارد. برای اطلاع بیشر از چگونگی تاریخ شفاهی نگاه کنید به این نوشته:

-با سپاس از شما. من البته نظریات خاصی ارائه نکرده ام (حداقل در این قسمت) تا  به ارائه اسناد  مورد نظرتان نیازی باشد. آنچه در متن و پانوشته ها گفته ام گردآوری روایات مختلف در باب پاره ای مباحث دین شناسی و البته تحلیلی از آنها بر وفق دیدگاه و تفسیر خودم از این موضوعات است. با این همه مستندات عقلی و نقلی لازم را در حد ممکن ارائه داده ام. اما گویا مدعای شما این است که می بایست از اسناد مکتوب و یا باستان شتاسی صدر اسلام و قرن نخست هجری اتخاذ سن می کردم. اما در این مورد چند نکته قابل ذکر است:

اولا-من در مقام اثبات واقعیت و یا عدم واقعیت تاریخی شخص محمد و یا وقوع اسلام و یا وثاقت باسنتان شناسی قران و یا تعیین میزان اعتبار منابعی چون طبری نبوده ام تا محتاج سند و مدرکی از آن زمان باشم، موضوع گفتار من تحلیلی از «اسلام واقعا موجود» کنونی است که قدمت چهارده قرنه دارد و حداقل عموم مسلمانان و پژوهشگران (اعم از مسلمان و غیر مسلمان، شرقی و غربی) چنین می پندارند و چنین می کنند. اگر هم مدعای شما وجهی داشته باشد، مربوط می شود به سطح دیکری از بحث.

ثانیا-این مدعا که چون تاریخ اسلام برآمده از اقوال شفاهی دو قرن نخست است و ما از قرن اول تقریبا اسناد مکتوبی در دست نداریم، پس، این مجموعه عظیم به کلی بی اعتبار است و باید به کناری نهاد، به کلی بی اعتبار است  چراکه  نه معقول است و نه مقبول. گرچه در مجال کنونی نمی توان پاسخ هایی حلی ارائه داد (بماند برای وقتی دیگر) اما به عنوان پاسخ نقضی عرض می کنم اگر چنین باشد، پس باید تمام تاریخ بشر (به ویژه تاریخ عمومی) را به کناری نهاد و به دریا ریخت چرا که تاریخ به ویژه تاریخ باستان و حتی تا حدود پانصد سال قبل تمام اقوام و ملل غالبا برامده از اقوال شفاهی مردمان است که بعدها (چه بسا قرنها بعد) به وسیله نویسندگان و کاتبان (غالبا حکومتی و درباری که منطقا چندان معتبر و موثق نیستند) نوشته و تدوین شده و تازه پس از آن نیز دچار انواع  تحریف و دگرگونی های عمدی و سهوی شده اند. از باب مثال اگر چنین باشد، تمام تاریخ مکوتب ایران از عصر باستان (پیشاتاریخ تا پایان ساسانی) و پس از آن نیز مطلقا بی اعتبار است و چند سنگ و گل نبشته و حتی باسنتان شناسی های قابل توجه نیز در حدی نیستند که تصویری معقول از تاریخ ایران باستان ارائه دهند. تاریخ پس از اسلام نیز (حداقل دو قرن اخیر) کم و بیش همین گونه اند.

ثالثا-در هرحال به رغم همه اما و اگرها و شبهات ستبری که در باب وثاقت منابع موجود از تاریخ عمومی جهان و ایران و از جمله اسلام، برای درک گذشته های دور و نزدیک و جدا کردن سره و ناسره البته به طور نسبی، راهی جز اعتماد به همین منابع بازمانده از روزگاران کهن نداریم. اگر شما راهی دیگر می شناسید بفرمایید. بییفزایم نظریات تازه و جدیدی که برخی محققان نورسیده آلمانی حول دعوی برساختگی شخصیت محمد و ظهور اسلام و چگونگی تدوین منابع اسلامی در قرون نخست اسلامی عرضه کرده اند، با پرسشها و چالشهای عظیمی مواجه اند  و در واقع تا این لحظه چندان سست اند که قابل اعتنا نیستند و بعید می دانم حتی به مقبولیت نسبی هم برسند و افکار پژوهشگران جدی را به خود جلب کنند.

اشکوری

امیرخلیلی / ۱۸ مهر ۱۳۹۲

به نظر میرسد دور جدیدی از نقدهای اسلام در راه است.
ولی دو نکته مهم برای من شبهه ایجاد کرده امیدوارم جناب اشکوری پاسخ داده و اصلاح کنند.
1- اشاره بین النهرین که ترجمه تحت لفظای گاهی بکار میبرند یعنی میان رودان یا میان دو رود، به نظر نمیرسد در قرن ظهور اسلام عرب زبان حضوری تمدنی در آنجا دارا بودند. این سرزمین قرنها بجز مدت کوتاه سلوکی بالغ بر هزار سال تحت اثیر فرهنگ و تمدن ایارنی بود و زبان انجا هم ایرانی و بابلی و اکدی و سومری و آرامی و سریانی و امثالهم بود یعنی فرهنگ و تمدنی مرکب داشته با پیشاپیشی فرهنگ و زبان ایرانی.

2- اصطلاح فرهنگ و تمدن عربی-اسلامی خیلی عجیب و غریب است. این نعل وارنه است یا همزمان به میخ و نعل زدن؟! چرا همین ادعای شما بطلان تمدن اسلامی رغم خواهد زد و نشان میدهد مثلا محمود غزنوی نه آن غلام زاده ترک فارسی دوست و فارسی گستر بوده و بلکه مزدور اعراب بود که هند را به توبره میکشیده!

سوال مهمی دارم، آیا اصلاح دین اسلام درست است یا مذاهب اسلامی. چرا بعد از فوت پیامبر اسلام به نظر دیگر دین واحدی نبوده و این مذاهب اسلامی در جریانست و هر کس ادعای حق دارد و دیگری باطل؟!

درود بر شما و سپاس از اظهار نظرتان

در مورد نکته اول. بر اساس منابع موجود اعراب (یعنی سامی تباران و عرب زبانان) از روزگار کهن در نواحی مختلف بین النهرین بوده اند. کهن ترین آنان اکدّأی ها هستند و آخرین آنها اعراب حیره  که با فرمانروایی «آل منذر» در این ناحیه می زیستند و البته دست نشانده شاهنشاهنشی ساسانی بودند و به «تمدن حیره» شهرت دارد.

در مورد نکته دوم. اعتراف کنم که مراد تان را در نیافتم. یعنی تفهمیدم که چرا اصطلاح  «تمدن عربی –اسلامی» خیلی غریب و عجیب است. تمدن عربی است چرا که اعراب بنیادگذار و بلنی اولیه آن بوده اند و اسلامی است به دلیل این که  مسلمانان بانی و حامل و مروج آن بوده اند. نیز اشارت به سلطان محود غزنوی را درنیافتم.

در مورد نکته سوم. هر دو اصطلاح درست است. دین اسلام همان دینی است که در در قرن نخست هجری پایه گذاری و تثیب شده و از همان اوایل نیز در دورن آن جریانهای فکری-سیاسی و از قرن دوم به بعد مذاهب فقهی و نحله های کلامی و فرقه ای پدید آمنده اند. این دو در تعارض با هم قرار ندارند تا ناگزیر یکی را برگزینم. اختلافات فرقه ای و مذهبی نیز ربطی به کلیت دین اسلام ندارد و نافی آن نیست. رابطه فرقه ها و مذاهب با اسلام، رابطه جزء و کل است. اگر کلی به نام اسلام وجود نداشته باشد منطقا جروی از آن نیز وجود نخواهد داشت. در هرحال پیرو هر مذهبی و فرقه ای اول خود را مسلمان می داند و بعد پیرو فرقه خاص.

اشکوری

مهرای ساغشکی / ۱۹ مهر ۱۳۹۲

اگر منابع و ماخذ‌های اسلامی را گرد هم آوریم، داستان‌ها و قصه‌های غلو آمیز را بکناری گذاشته و رویداد‌ها و حوادث شرح داده شده را به حسب زمان،مکان و افراد اشاره شده ایی چون محمد، علی‌ و…را از زاویه تاریخ شناسی‌ علمی‌ و حوادث اتفاق افتاده، (نه روایت‌های غیر قابل اثبات)، مورد تحقیق و پژوهش قرار دهیم، خواهیم دید که شهر ها، رویدادهای گفته شده در زمان‌های مشخص (که معمولا صدها سال با هم تفاوت دارند)، و افرادی که افسانه وار از آنها بنام پیغمبر و امام نام میبرند ، هرگز وجود خارجی‌ نداشته و افسانه سازی عوام و توده‌های یک کلاغ چهل کلاغ گوی عرب زبان و قشر کاسب روحانی اسلامی است. تشابه اسلام با یکی‌ از فرقه‌های ارتدکسی یهودی بسیار زیاد است, خصوصا در زمینه حجاب (زن‌هایشان از کلاه گیس یا دستمالی برای پوشاندن مو خود استفاده میکنند)، الله نامی‌ عبری برای خداوند، علی‌ سوپرمنی از نژاد عیسی مسیح (اگر مسیحیت را دنباله رو یهودیت اصلاح شده و امانیست بدانیم)، مهدی همان مایشأ موعود و… البته منابع و ماخذ‌های کتبی وجود دارد که قابل دسترسی‌ برای همگان نیست، فرقه‌ها و آیینی‌ها مسلمان نمایی چون دروزی‌های لبنان، علوی‌های سوریه، اسماعیلی‌های پاکستان، صوفی ها_دراویش و شعبات مختلف آن در ایران و خاورمیانه و… در مدار بسته فرقه ایی خود، سرمگویی دارند که اگر چند درواقع برای سر کار گذاشتن عوام الناس است ولی مسلماً گوشه ایی از حقایق مربوط به ذات اسلام اولیه،پیدایش و تکوین آن در طول تاریخ، شرح و نقش افرادی چون خدیجه، سلمان فارسی‌، کشیشی بنام بحیرا، یهودیانی چون عبدالله ابن سبا و ابوبکر اولین خلیفه راشدین، چرایی مهاجرت قبیله یهودی حمیر از یمن به عراق و تدوین مذهب شیعه و…در نوشتجات خود دارند که میتواند اسرار تاریخی قلمداد شود، آنگونه که اگر این پرده بر افتد ، نه تو مانی و نه من !

با تشکر. پس در انتظار تحقیقات بدیع شما می مانیم  شاید «این از پرده برافتد» و «نه تو مانی و نه من»!

اشکوری

یک کاربر ساده / ۱۹ مهر ۱۳۹۲

به نظر میرسد نویسنده این مقاله از تحلیل عناصر و اجزا فرهنگ عربی مانند زبان و انصاب و اصنام عربی دوری می‌کند و در یک مسیر بسته در حال دور زدن است و با کنار نهادن الله (که از انصاب سنگی در شهر مکه است) و جایگزین کردن آن با واژه خداوند (که مفهومی غیر مادی ایرانی است با پیشینه‌ای بسیار دورتر از انصاب عربی) فضای قابل باوری از پدیده اسلام بسازد
در شهرها و مراکز تجمع شبه جزیره عربستان اصنام انصاب بسیاری بوده‌اند که مردمان هر قبیله‌ای به یکی از آنها گرایش داشته و متعصبانه می‌پرستیدند اصنام عربی بر خلاف بت‌های شرق و شرق‌دور نمای شبه انسانی ندارد بلکه گاهی تخته سنگی یا قسمتی از کوهی صنم بوده است (کلمه بت پارسی است از واژه بودا ساخته شده‌است) در این زمینه می‌توانید به کتاب اصنام عربی مراجعه کنید الله این مکعب سنگی نیز یکی از آنهاست. هر یک از این صنم‌ها پرده‌داری نیز داشته‌اند گویا پرده‌دار کعبه از قبیله و خانواده محمد بوده‌است. دین اسلام نیز از ابتدا رویکردی دیگر گون داشته است. از آنجا که شیوه پیروان محمد بر غارت و خشونت و کشتن استوار بوده و هست. تسلیم شدگان در برابر خود را مسلم می‌نامند، مسلم و مسلمان هم با تسلیم از یک ریشه هستند.
ایمان و مومن نیز با امان خواستن همریشه‌اند معنای آنها پناه جستن از شر دشمن در دامان خود اوست
مسلمان نقد الله، قرآن و محمد را برنمی‌تابند از این رو منتقد رادیکال اسلام، در میان عرب‌زبانان حتی در میان عرب‌های غیر مسلمان بسیار کم و نادر است.

 

 

پاسخ:

با درود و سپاس از شما.

یکم. در مورد این دعوی که «الله از انصاب سنگی در شهر مکه است» و گویا این این بت همان «مکعب سنگی» یعنی کعبه می باشد، باید عرض کنم که چنین نیست و حداقل من تا کنون در هیچ منبعی ندیده ام و اگر شما در جایی ملاحظه کرده اید منبع کامل آن را بفرمایید. تا آنجا که در منابع موجود آمده «الله» در جاهلیت نام خدای یگانه و آفریدگار بوده و از این رو یکتاپرسانی چون مسیحیان و یهودیان نیز از همین عنوان استفاده می کردند. در برابر الله «اله» قرار داشته که جمع آن «آلهه» است. بت پرستان شبه جزیره به الله به عنوان خدای صانع اعتقاد داشته اند و قران هم بدان اشاره می کند ولی آنان به الهه ها نیز باور داشتند و آنانها را «شفعاء» (واسطگان) بین خدا و خلق تصور می کردند. کعبه نیز هرگز نام بتی نبوده است. در هرحال الهه ها معادل بتان (اصنام) اند نه الله. درست است که بت از بوداست (البته به قولی) اما از دیرباز در ترجمه های فارسی صنم به بت ترجمه شده است. خدا و خداوند در زبان ایرانی با الله متفاوت است اما به هرحال از دوران ترجه تا کنون در ترجمه فارسی الله از این معادل استفاده شده است. با این همه مهم این است که، حتی با فرض دعوی شما، الله در قرآن اسلام دچار تحول معنایی مهمی شده که در متن نوشتار نیز بدان اشاره است.

دوم. «شیوه پیروان محمد بر غارت و خشونت و کشتن استوار» نبوده و نیست؛ هرچند در تاریخ اسلام (البته کمتر از یهود و مسیحیت)، به دلایل مختلف، جنگ و خشونتهایی نیز رخ داده و می دهد.

سوم. ظاهرا قرار نیست سخنی سنجیده و از سر تحقیق و دانش گفته شود و گرنه در هیچ لغتی و منبعی «اسلام» به معنای تسلیم در برابر آدمیزاد نیست. معنای درست اسلام همان است که در متن آورده ام. قابل توجه شما در اندیشه اسلامی از قضا تسلیم مؤمنان در برابر هر انسانی (ولو پیامبر) شرک است و کفر. در قرآن بارها و بارها هر نوع سلطه طلبی و جباریت برای نبی نفی شده است. اگر دعوتی به تسلیم شده در برابر اوامر و نواهی الهی است نه امیال شخصی نبی.

چهارم. ایمان هم درست است که از امان یافتن و در امان بودن است اما ایمان در زبان دین اسلام بدان معناست که مؤمن بودن به الله به مثابه روح  و جان هستی موجب در امان بودن از هر نوع شر و فساد و بیداد و تباهی است نه در امان آدمیان اعم از مؤمن و غیر مؤمن. متعلق ایمان خداوند است نه انسان.

پنجم. درست می فرمایید متأسفانه عموم مسلمانان نقد رادیکال از دین را بر نمی تابند و لازم است اینان تحمل خود را افزایش دهند اما یکی از راههای این تحمل افزایی ارائه نقدهایی واقعا نقد و با زبان و بیان انسانی و جذاب باشد و گرنه استفاده از زبان تند و خشونت زا و ایجاد کننده کینه و نفرت نه تنها سودی ندارد بلکه نتیجه عکس می دهد. بین نقد رادیکال و ادبیات رادیکال و نفرت آفرین و بدتر همراه با توهین و تهمت فرق فارقی وجود دارد.

 

 

Top of Form

Bottom of Form


Share:

More Posts

Send Us A Message