آغاز فصل تازه در جنبش سبز و ضرورت این فصل

به هر تقدیر با انجام انتخابات دورة یازدهم ریاست جمهوری جنبش سرفراز سبز چهار ساله شد و فصلی را پشست سر نهاده و فصل نویی را آغاز کرده است. اکنون در طلیعة دوران جدید پیشنهاد مشخصی دارم که به کوتاهی تمام ارائه می کنم. گرچه تا لحظه نگارش این سطور پیروزی کاندیدای مورد حمایت مجموعة تغییرخواهان و تحول طلبان و سبزها قطعی می نماید اما پیشنهاد من معطوف است به شرایط جدید ولو با دولت اصولگرایان.
می دانیم که جنبش اعتراضی پس از 22 خرداد 88 با «موسوی، موسوی، رأی مرا پس بده» آغاز شد و پس از چندی به شعار عمومی «رأی من کو؟» تبدیل شد. جمله نخست به طور مشخص به سرقت آرای انبوه ایرانیانی اشاره داشت که به مهندس میرحسین موسوی داده و آنان خود را مغبون و رأی باخته یافته ناگزیر رأی خود را مطالبه می کردند. اما به دنبال خودداری حاکمیت از رسیدگی به اعتراض مردم و مهم تر نشان دادن مشت پولادین و سرکوبی شدید معترضان، جنبشی پدید آمد که «جنبش سبز نام گرفت» و شعار رأی من کو؟ محور مهم مطالباتی آن شد. مضمون و محتوای این شعار بسی فراتر از انداختن یک رأی در صندوق آرا بود. این شعار اصل حق رأی تک تک مردم در تعیین حق سرنوشت و مشروعیت بخشی تمام نهادهای حکومتی و در نهایت دخالت در مدیریت خرد و کلان کشور بود. اصل مهم و بنیادنی که گوهر دموکراسی و عدالت حقوقی مدرن بود و از مشروطه آغاز شده و هنوز هم برآورده نشده است. این شعار از همان هفته های نخستین با چنین مضمونی پرداخته شد و به تدریج با شرح و تفسیر نظریه پردازان جنبش از یک سو و افکار و آرای شدیدا تحول یافته پیشگامان جنبش یعنی موسوی و کروبی و رهنورد از سوس دیگر عمق یافت و به ویژه در بیانیه هفدهم موسوی و کروبی تا حدودی به کمال رسد.
اکنون بخش نخست این شعار عملا بلاموضوع شده اما بخش دوم و کانونی آن نه تنها بلاموضوع نشده بلکه تا حصول آن راه درازی در پیش است و باید پیگیری شود. در بخش نخست مدعا این بود که در این انتخابات (22 خرداد 88) تقلب شده و با مهندسی و جا بجایی آرا در سطح کلان جای برنده و بازنده جا به جا شده شده و از این رو دولت دهم را دولت کودتایی لقب داده و رئیس دولت را نامشروع و غاصب می شمردند. از این رو موسوی و کروبی مدتها از طریق مذاکره مستقیم و غیر مستقیم با رهبری تلاش کردند یا به اعتراضات رسیدگی جدی شود و یا در نهایت انتخابات ابطال و تجدیدگردد. طبق گزارش آقای امیرارجمند در آخرین دیدار موسوی و رهبری رهبری اعلام می کند خط قرمز من ابطال انتخابات است و موسوی هم قاطعانه پاسخ می دهد خط قرمز من دفاع از حق مردم است. در هرحال در طول این چهار سال پیگیری ابطال انتخابات و حدقل مقاومت در برابر دولت نامشروع و دفاع از حق مردم موضوعیت داشت اما اکنون دیگر مطالباتی از این دست موضوعیت خود را از دست داه چرا که دیگر دولت کودتایی برآمده از انتخابات پیشین وجود خارجی ندارد و به تاریخ پیوسته است. حال دیگر حتی سخن گفتن از «تقلب» و اصرار بر آن، اعم از این که به حق باشد یا نه، و استفاده از عنوان «دولت کودتایی» و یا اصرار بر رسیدگی به چگونگی برگزاری انتخابات و یا اصرار بر ابطال آن بیهوده است و فقط می تواند موضوعی تاریخی باشد.
با توجه به این واقعیت باید اذعان کرد که با انجام موفقیت آمیز انتخابات یازدهم ریاست جمهوری موضوع اولیة جنبش سبز هم برای حاکمیت بلاموضوع شده و هم برای معترضان و رهبران و حامیان آن. اما، چنان که گفته شد، خواستة بعدی و محوری و جنبشی آن یعنی مطالبة حق اعمال ارادة ملی از طریق امکان استفاده از حق رأی شهروندی تک تک مردمان ایران زمین بدون هیچ تبعیض و تمایزی در پروسة برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه و مصفانه و منطبق با استانداردهای بین المللی، برجاست و هنوز نه در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی به رسمیت شناخته شده و نه ساختار حقیقی آن اجازة تحقق و عملی شدن آن را می دهد.
در این مقطع مهم و حساس پیشنهاد من این است که رهبران جنبش سبز به محض تشکیل دولت جدید حزبی با عنوان «حزب سبز» (یا هر نام دیگر البته با حفظ کلمه «سبز») تشکیل دهند و از دولت تقاضای مجوز کنند و بدین ترتیب به مقتضای شرایط جدید وارد مرحلة نوین مبارزات سیاسی و مدنی بشوند و در چارچوب قانون مطالبات پیشین خود را با استفاده از امکانات مدنی و با حمایت انبوه هواداران و حامیان خود مرحله به مرحله پیش ببرند. در واقع کار سترگی که آقای کروبی در مقطع پس از انجام انتخابات ریاست جمهوری 84 کرد و بی گمان کار مفید و موفقی بود (البته در این مقطع نیز ایشان می تواند همان حزب خود را فعال کند). گرچه به دلیل بلاموضوع شدن منازعات و چالشهای چهارساله، دیگر دلیلی بر حبس و حصر و اعمال محدودیت های غیر قانونی پیشین وجود ندارد و از این رو امید می رود که حداقل به تدریج همگی از حبس و حصر و محدودیت رها شوند، اما حتی اگر به زودی چنین هم نشود، باز پیشنهاد من این است که سبزها و در معنای عام تر آن اصلاح طلبان به استقبال شرایط تازه بروند و به تناسب مقتضیات جدید مطالبات اصلاح طلبانه خود را در سطح جامعه و از طریق احزاب و نهادهای مدنی پی بگیرند.
بیفزایم هرچند که پیشنهاد من موکول به پیروزی آقای روحانی و تشکیل دولت «تدبیر و امید» ایشان نیست، اما گفتن ندارد که در صورت پیروزی ایشان، که ظاهرا قطعی می نماید، هم فعالیت سبزها و اصلاح طلبان ضروری تر می نماید و هم قاعدتا شرایط برای آنان، که برای چندمین بار آشکار شده که اکثریت را دارند، آماده تر خواهد بود. روحانی در معرض آزمونی بزرگ قرار گرفته است. حال بر ایشان است که نشان دهد تا چه اندازه در گفتارهای خود صادق بوده و تا کجا می تواند به وعده هایش عنل کند. امیدواریم که این بار امید مردم به یأس مبدل نشود.
از همین فرصت استفاده کنم دو نکته مهم را یادآوری کنم:
اول این که برای موفقیت در کار و کاستن از چالشها و حساسیت های تازه، بهتر است آقای روحانی به معنای واقعی کلمه کابینة ائتلافی، البته با محوریت کانونی شعارهای انتخاباتی اش، تشکیل دهد و از تمام چهرهای توانا و متخصص از جناح های مختلف اصولگرا و اصلاح طلب و اعتدالی در کابینه و در سطوح مختلف مدیریتی استفاده کند.
دوم این که جبهة پیروز از طرح هر نوع سخن تحریک آمیز و تحلیل مخرب بپرهیزد تا چالشها و موانع کاهش پیدا کند. این سخن مکرر دوم دوم خردادی ها را فراموش نکرده ایم که مدتها به جناح مغلوب ملامتگرانه می گفتند: «هنوز پیام دوم خرداد را نشنیده اید!». این بار نباید چنین رویکرد و ادبیاتی تکرا شود. پیروز واقعی ملت ایران است و همگان اعم از حاکمیت و رهبری و جناح های سیاسی این مرحله نوین را پاس بدارند و همگان برای تشکیل یک دولت ملی و ائتلافی، گرچه فعلا با حضور خودی های حکومت، تشکیل شود و همه برای آشتی ملی و تفاهم عمومی بکوشند و غبارهای پیشین را از چهره ها بشویند.
به امید موفقیت دولت آینده و به امید آزادی و رهایی تمامی دربندان و عزیزان؛ عزیزانی که پایمردی آنان راه چنین تحول مبارکی را هموار کرد. این یکی از برکات چهار سال دلیری و مقاومت دلیرانی چون موسوی و کروبی و رهنورد و زندانیان سیاسی و از همه مهم تر خون فرزندان پاک میهن است. ان شاءالله هر چه زودتر بر مزار آن شهیدان و بر دستان اسیران مان بوسه زنیم.

منتشر شده در جرس

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message