به یاد بیست سال پیش؛ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!

در روزهای 19 تا 21 فروردین 1379 (8 تا 10 آوریل 2000) کنفرانسی در شهر برلین آلمان برگزار شد که به «کنفرانس برلین» شهره شد و من هم در آن حضور داشتم و پیامدهای آن به کلی مسیر زندگی مرا تغییر داد. داستان را آن هنوز بسیاری به یاد دارند و من هم در خاطرات دوران زندانم با عنوان «از برلین تا اوین» (منتشر شده در استکهلم – سوئد – در 1395 (2017 در دو جلد) ماجرا را به تفصیل آورده ام. nاین کنفرانس، که به دعوت بنیاد هانریش بل برگزار شده و در خانه فرهنگهای جهان برلین به مدت سه روز برپاشد، هفده نفر از ایران در آن حضور داشتند و غالبا سخن گفتند. البته برخی از ایرانیان فرهنگی و سیاسی ایرانی مقیم آلمان نیز در عرصه های مختلف کنفرانس فعال بودند. عنوان اصلی آن «ایران پس از انتخابات عمومی» بود. در اسفند 78 انتخابات مجلس ششم برگزار شده بود و اصلاح طلبان در آن پیروزی قاطع کسب کرده بودند. آلمانی ها می خواستند بدانند که در ایران چه می گذرد و مسیر تحولات به کدام سو حرکت می کند. به ویژه قرار بود مدتی بعد (احتمالا اردیبهشت 79) آقای خاتمی رئیس جمهور وقت ایران برای اولین بار در تاریخ روابط ایران و آلمان پس از انقلاب از این کشور دیداری داشته باشد. هرچند به دلیل تحولات بعدی، این دیدار به تأخیر افتاد و فکر می کنم در تیرماه انجام شد. nبه هر روی پیامد منفی این کنفرانس چندان زیاد بود که تا چند سال، هم راوبط ایران و اروپا را تحت تأثیر قرار داد و هم بیشتر شرایط و فضای داخلی را دگرگون کرد. در این کنفرانس شماری از اوپوزیسیون تندرو و افراطی ایرانی (کسانی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی از هیچ اقدامی ابا ندارند) و به جهاتی عکس برگردان جریان حزب اللهی و افراطی و سرکوبگر داخلی هستند، در روز اول و بیشتر در روز دوم کنفرانس (با جمعیت بسیار که برای همه غیر منتظره بود) با اشغال فضای داخلی کنفرانس و طرح شعارهای رادیکال همراه با تندی و توهین نسبت به سخنرانان و حتی نسبت به میزبانان و در نهایت به هم ریختن همه چیز، تلاش کردند کنفرانس را متوقف و تعطیل کنند. هرچند در نهایت موفق نشدند و به ویژه روز سوم برنامه ها طبق پیش بینی به اجرا درآمدند. nدر پی آن همتایان این گروههای فشار خارجی در داخل، جنجال مشابهی تدارک دیدند و آنها نیز به طور معکوس کوشیدند از این آب گل آلود ماهی مقصود را صید کنند و آن چیزی نبود جز مشروعیت زدایی از مجموعه مخالفان و اوپوزیسیون خارج نشین از یک سو و مشروعیت زدایی از جریان اصلاحات داخلی از سوی دیگر. تمام تریبونهای ولایی منسوب به جریان اصولگرا، که از روند تغییرات هرچند آرام داخلی به شدت ناراضی بوده و از هر فرصتی برای بی اعتبارکردن و در نهایت شکست آن استفاده می کردند، غوغایی شگفت برپا کردند. از سخنان باطل و گمراه کننده خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و برخی علمای حکومتی گرفته تا آتش به اختیارهایی چون روزنامه کیهان و به ویژه صدا و سیمای جمهوری اسلامی (که به راستی عنوان با مسمایی است) با مدیریت علی لاریجانی تا توانستند بر این جنجال دامن زدند و دروغ بافتند و تهمت زدند. بعدها روشن شد که یکی از اهداف راهبردی شان در آن زمان این بود که مجلس ششم تشکیل نشود و اگر هم تشکیل شد، بدون نمایندگان سی نفره تهران باشد. nدر پی این جنجال بی سابقه و بی تناسب، تمام شخصیت هایی که در این کنفرانس شرکت بودند، تحت تعقیب قرار گرفته و شماری نیز پس از بازگشت دستگیر شده به زندان افتادند و من هم یکی از اینان بودم و در واقع طبق کیفرخواست متهم اول این پرونده شمرده می شدم. در نهایت در دادگاه ویژه روحانیت تهران محاکمه و به اعدام و دو سال حبس محکوم شدم که البته حکم اعدام نقض شد و در دادگاه دوم افزون بر دوسال را که گذرانده بودم، به پنج سال محکوم شدم و سرانجام پس از گذراندن چهار سال و نیم زندان در بهمن 1383 آزاد شدم. زمستان گذشت و روسیاهی به ذغال ماند. nخواستم در باره اثر این رخداد در زندگی فکری و سیاسی ام اندکی بگویم ولی دیگر مجالی نیست و ناگزیر به این اشاره بسنده می کنم که: عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد! هرچند خودم و خانواده ام رنجی بزرگ را تجربه کردیم ولی در نهایت خیر آن بیش از شرّ آن بوده است. به تعبیری شرّ قلیل در ازای خیر کثیر! به تعبیر جوانان ایرانی: مُچکّرم دادگاه ویژه روحانیت! این واقعه سبب شد که در زندان بسرایم: nشمشیر مرّصع را بگذارم و بگریزم / آئین مرقّع را بگذارم و بگریزمnشنبه 23 فرودین 99 n

Share:

More Posts

Send Us A Message