سیما و سیره محمدۖ در قرآن ۸- بخش دوم – فصل دوم- واکنش مخالفان و انگیزههای آن
بدست حسن یوسفی اشکوری • 28 ژانویه 2011 • دسته: سيما و سيره نبوىدر فصل اول با تکیه بر قرآن و گزارشهای تاریخی گفتیم هفت گروه اعتقادی- سیاسی و اجتماعی در زمان نزول قرآن و بعثت پیامبر اسلام در عربستان حضور داشتند و طبعاً مخاطب دعوت دینی پیامبر بودند. اکنون در این بخش از منظری اجتماعی ابتدا به پایگاههای اجتماعی مخالفان اشارتی میشود و آنگاه به شیوههای مخالفت آنان و در نهایت به انگیزههای مخالفت در اسلام نیاوردنشان میپردازیم.
الف- گروههای اجتماعی مخالفان
در این طبقهبندی و تحلیل با توجه به پایگاههای اجتماعی و انگیزههای اجتماعی و سیاسی مخالفان دعوت اسلام درمکه و مدینه و قبایل، میتوان مخالفان و دشمنان پیامبر و دین نوظهور او را چنین برشمرد:
۱- ارباب قدرت. (سران قریش و بزرگان قبایل)
به شهادت قرآن و منابع تاریخی و سیرهها، اولین مخاطبان دعوت اسلامی، سران و بزرگان قریش در مکه بودند، اما اغلب اینان نه تنها ایمان نیاوردند بلکه با مقاومت و مخالفت شدید در برابر دعوت ایستادند و جنگیدند و سرانجام در سال هشتم هجرت با فتح مکه ایمان آورده و یا تسلیم شده و به هرحال از صفحه رقابت و مخالفت حذف شدند. دعوت با « وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ » (شعراء /۲۱۴) آغاز شد اما کسانی از بنیهاشم و به ویژه سران وابسته به قبیله عبدشمس اسلام نیاوردند (ابولهب و ابوسفیان) بعدها سران قبایل دیگر در مکه و مدینه به آنان پیوسته و جبهه متحدی در برابر پیامبر و دعوت اسلام پدید آوردند. بیشترین درگیری و جدال اقتصادی، سیاسی و نظامی پیامبر با اینان بوده است. اینان را میتوان «ارباب قدرت» دانست. در مقابل با پیامبران گذشته نیز چنین بوده است. نمرود و فرعون و امپراتور از نامدارانند. درآیه ۱۲۳ سوره انعام به این «اکابر مجرم» اشاره شده است.
۲- ارباب ثروت .
قرآن به صراحت میگوید: « وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ » [۱] (سباء/ ۳۴). در سوره زحرف آیه ۲۳ نیز همین آیه با دنبالهای دیگر تکرار شده است. گرچه از نظر اجتماعی
و تاریخی ارباب قدرت و ثروت قابل تفکیک هستند و در واقع دو نهاد قدرتمند اجتماعی شمرده میشوند اما این دو، یا یکی هستند و یا در پیوند تنگاتنگ با هم قرار دارند. البته گاه نیز، به دلایلی، در تعارض با هم قرار میگیرند و به رقابت هم برمیخیزند. اما در قرن هفتم میلادی در عربستان صاحبان قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و اجتماعی حتی یکی و حداقل با هم بودند (به ویژه در حوزه بتپرستان و مشرکان).
۳– ارباب دیانت.
در تاریخ پیامبران، همواره روحانیان و رهبران دینی در برابر دعوت دینی پیامبر جدید مقاومت کردهاند. به طور مشخص میتوان به بلعم باعور و فریسیان در برابر موسی و عیسی اشاره کرد. قرآن از آنها تحت عنوان «احبار» و «رهبان» یاد میکند و آنها را « … یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ … » میداند. (مائده/۶۳ و توبه/۳۱و ۳۴ ). ظاهراً منظور از «احبار» (عالمان) پیشوایان دینی آیین یهود هستند رهبان (= راهبان- پارسایان) روحانیان مسیحیاند. در مورد اسلام نیز چنین بوده است. به ویژه احبار و رهبان یهودی و مسیحی به سادگی تسلیم نشدند و مخصوصاً یهودیان و بزرگانشان که تاریخ شناخته شدهای در صدر اسلام دارند. نکته مهمی در اینجا وجود دارد که قابل توجه است. به شهادت قرآن پیامبران گذشته در مرحله اول پیشوایان دینی حاکم را مورد خطاب و دعوت قرار میدادند و از این رو پیش از هر چیز و هرکس آنان بودند که به مخالفت برمیخاستند و بعدها فرمانروایان و ارباب قدرت سیاسی و اقتصادی به یاری پیشوایان دینی در دشمنی با پیامبران برمیخواستند اما در مورد پیامبر اسلام ظاهراً به عکس است چرا که در آغاز حاکمان مکه بودند که دست به مقاومت زدند و آنگاه روحانیان ادیان. اگر این تحلیل درست باشد، به نظر میرسد دو عامل در این پدیده مؤثر بوده است: یکی این که بر اساس فرمان «و انذر عشیرتک الا قربین» و به ضرورت واقعیت اجتماعی مکه نخستین مخالفان پیامبر قوم او بودند و آنان نیز قدرت سیاسی و اقتصادی و دینی مکه و در واقع سراسر عربستان را در خود جمع داشتند، و دیگر این که اسلام اساساً یک دین اجتماعی و با جهتگیریهای روشن سیاسی و اقتصادی است. ضمناً این نکته نیز قابل توجه است که در عربستان عصر نزول قرآن اساساً نهاد روحانیت قدرتمندی (به ویژه در بتپرستی) وجود نداشت.
۴- جاهلان
مخالفان اصلی و مؤثر و درگیر در تمام عرصهها، البته همان ارباب زر و زور در تزویر بودند اما در این میان تودههای مردم نیز در شمار مخالفان و دگراندیشان بودند. این گروه شامل بتپرستان و اهل کتاب و دیگران هم میشود. البته اینان به تدریج از جبهه مخالفان و مشرکان و کافران جدا شده به اسلام میگرویدند. به ویژه با توجه به جهتگیریهای اجتماعی و طبقاتی اسلام و سیره عملی پیامبر و مسلمانان نخستین، طیف
جوانتر و محرومتر زودتر به دعوت اسلام گردن نهادند. به هرحال تودههای مردم عموماً حسابشان از بزرگان جدا است چرا که اینان از سر ناآگاهی و استضعاف فکری و تعصب و تقلیدگرایی از بزرگان و یا از ترس عقوبت اربابانشان و یا به دلیل طمع به معیشت بخور و نمیر و ترس از دست دادن حداقل زندگی در صف مخالفان باقی میماندند. از این رو نحوه برخورد پیامبران نیز با آنان متفاوت بوده است. این گروه را میتوان جاهلان دانست. گرچه به گفته ایزوتسو «جهل» در قرآن در برابر «حلم» قرار دارد. ولی در فرهنگ عمومی اسلام جهل ناآگاهی و عدم علم تعریف و تفسیر شده است.
ب- انگیزههای مخالفت
مهم است که بدانیم به روایت قرآن دلایل مخالفت و مقاومت در برابر پیامبران و از جمله پیامبر اسلام چه بوده است. شاید بتوان دلایل متعدد در این عدم تسلیم برشمرد اما به نظر میرسد که سه دلیل عمده باشد:
۱- سنت پرستی و تقلید گرایی
نخستین و شاید از جهاتی مهمترین عامل مقاومت در برابر دعوت جدید دین در هر عصری، سنت پرستی و تقلیدگرایی و پیروی جاهلانه از آرا و آداب و سنن بزرگان و آبا و اجداد و گذشتگان بوده است. قرآن بارها به این نکته مهم اشاره کرده است. از جمله : « وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّهٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ »[۲] (زخرف/۲۳). (در آیه ۲۲ مقتدون آمده است) در ده آیه در قرآن به موضوع استدلال منکران نبی بر حجت و اعتبار آباء و ضرورت پیروی از آنان اشاره شده است. در آیه ۷۴ سوره شعراء در ارتباط با دعوت ابراهیم آمده است: « قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ »
درسوره (احزاب /۶۷) آمده است: « وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا »[۳] این پیروی از سنن و میراث گذشتگان هم شامل بزرگان بوده و هم تودههای مردم.
۲- در خطر افتادن منافع
مسأله مهم حفظ منفعت و دفع ضرر محتمل که البته یک اصل عقلایی و سودگرایانه است، پس از سنتپرستی، مهمترین مانع شنیدن حق و پیروی از دعوت تازه و جدید است. بدیهی است دعوت دینی تازه که
هم سد عقاید آبا و اجدادی و سنن قومی و قبیلهای دیرین را در هم میشکند و هم مستلزم پدید آوردن اندیشه نو و جامعهای تازه و متفاوت است و به ویژه از محرومان و فرودستان حمایت میکند، نمیتواند برای بزرگان و ارباب قدرتهای سیاسی و اقتصادی و دینی خرسند کننده و قابل قبول باشد. از این رو ممکن است بسیاری از بزرگان حقیقت را دریابند اما منافع مادی و تضمین شده مانع از آن میشود که به سادگی تسلیم شوند. به ویژه که در این حال بزرگان برای تحریک مردم به سود خود و به زیان رقیب از حربههای مؤثری چون حفظ دین مردم نیز استفاده میکنند. فرعون که طبق تاریخ فراعنه مصر رهبری دینی را هم به عهده داشت، در برابر دعوت موسی به مردم میگوید: « وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ »[۴] (غافر/۲۶).
۳- عناد با حق از سر خودخواهی و غرور
البته در این میان قطعاً کسانی هم بودند که حق بر آنان آشکار شده بود اما از سر جحود و عناد و خودخواهی حاضر نشدند تن به حقیقت بدهند. برای اینان ممکن است مسأله منافع و انگیزههای مادی و منزلتهای اجتماعی مهم نباشد اما غرور شخصی مانع از پذیرفتن راستی و حق میشود. به ویژه هر چند مقابله و مبارزه طولانیتر و شخصیتر میشود، تن دادن به افکار رقیب مشکلتر میشود. قرآن در (مائده/۸۲-۸۳ ) به تفاوت عکسالعمل یهودیان و مسیحیان و نقش استکبار در عدم تمکین به حق اشاره کرده است. « لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ
مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ / وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ »[۵]
ج- شیوههای مخالفت
این دگراندیشان و مخالفان چگونه و به کمک چه ابزارهایی مخالفت میکردند؟ میتوان این شیوهها را در ذیل چهار عنوان طبقهبندی کرد:
۱– استدلال:
از آنجا که پیامبر (و پیامبران) ضمن دعوت دینی و قاطعیت در سخنان و آموزههای الهی خود، همواره کوشش میکرد که مخاطبان و منکران را از نظر عقلی و استدلالی قانع سازد، مخالفان نیز در مقابل میکوشیدند برای عقاید سنتی خود و دلایل پایبندی به آنها استدلال بکنند. در قرآن بارها ضمن محاجه خدا و رسول با منکران، استدلالها و بینههای آنان را ذکر و روایت کرده است. مانند استدلال دهریان و یا بتپرستان و یا اهل کتاب.
۲- استهزاء وتحقیر:
قرآن بارها اشاره کرده است که مخالفان، پیامبران را مورد مسخره و استهزاء و تحقیر قرار میدادند. از جمله سوره حجر/۱۱ و انبیاء/۴۱٫ « وَمَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ » (حجر/۱۱) در آیه ۱۰ نیز همین موضوع بازگو شده است. به طور کلی تحت عناوین استهزاء و مشتقات آن و نیز هزواً و نیز سخره حدود ۳۰ بار در قرآن آمده است. استهزاء از نظر روانی و ریشهیابی، به چند عامل باز میگردد. از جمله: ۱- خوار شمردن مدعیات تازه و طرف مقابل ۲- جوسازی و ایجاد فضای مساعد برای مقابله با طرف مقابل ۳- انزوا و در هم شکستن و در نهایت کوتاه آمدن طرف مقابل. چنان که قرآن درباره فرعون میگوید: « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ » (زخرف/۵۴).
۳- تهمت و افتراء
از حربههای دیگر مخالفان و منکران، متهمکردن پیامبر(وپیامبران) به اموری بود که مهمترین آنها عبارتند از: جنون، شاعری، سحروساحری، و کهانت و کذاب، در باره جنون به عنوان نمونه بنگرید به سوره (مومنون/۷۰) و (حجر/۶ ) حدود یازده مورد این اتهام ذکر شده است. در سوره (صافات/۳۶) آمده است: « … لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ ». در سوره (ذاریات/ ۳۹و۵۲ )آمده است: « … سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ ». در سوره (طور/۲۹) آمده است: « فَذَکِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ ». در آیه بعد اتهام شاعری نیز آمده است. منظور از جنون دیوانگی نیست بلکه همزادی از جن با خود داشتن است. نیز شاعری به معنای شعر گفتن نیست بلکه اشارتی است به باور اعراب آن روزگار
مبنی بر این که کسانی هستند که دارای جن مددکار هستند و از این رو به کارهای خاص از جمله شعر گفتن توانا هستند.[۶] در واقع قرآن در برابر آن اتهامات پیامبرش را از مدد گرفتن از اجنه در کلام وحی تبرئه میکند. آیه ۴ سوره ص: « … سَاحِرٌ کَذَّابٌ ».
۴- اقدامات عملی
بالاخره سران قریش دست به تحریک، شکنجه، محاصره اقتصادی و اقدامات نظامی زدند که داستانش روشن است و ما بعداً بدان خواهیم پرداخت. نیز یهودیان مدینه دست به عملیات روانی و توطئه و خیانت و نقض پیمان زدند که اشاره خواهیم کرد.
[۱] . و هیچ هشدار دهندهای به هیچ شهری نفرستادیم مگر آنکه گفتند ما رسالت شما را منکریم.
[۲] . و بدین سان پیش از تو در هیچ آبادی، هشدار دهندهای نفرستادیم مگر آنکه نازپرودرگانش گفتند ما پدرانمان را به شیوهای یافتهایم، و ما در پی آنان دنباله روانیم.
[۳] . و گویند پروردگارا ما از پیشوایان و بزرگترانمان اطاعت کردیم، آنگاه ما را به گمراهی کشاندند.
[۴] . و فرعون گفت مرا بگذارید تا موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند. چه میترسم دین شما را تغییر دهد، یا در این سرزمین فتنه و فساد آشکار کند.
[۵] . یهودیان و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان مییابیهمچنین مهربانترین مردم را نسبت به مؤمنان کسانی مییابی که میگویند ما مسیحی هستیم یا این از آن است که در میان ایشان کشیشان و راهبانی هستند و نیز از آن روی است که کبر میورزند/ و چون آنچه بر پیامبر نازل شده است شنوند، میبینی که چشمانشان از اشک لبریز میشود و از آنکه حق را میشناسند، میگویند پروردگارا ما ایمان آوردیم، ما را در زمره گواهان بنویس.
[۶] . ایزوتسو مینویسد: « کاهن درست چنین مردی بود که درهر لحظه امکان داشت در تصرف یک نیروی فوق طبیعی قرار بگیرد. و این شکل الهام شفاهی شناخته شده بر اعراب مشرک بود. شاعر نیز در اصل چنین بوده است .. شاعر جنی داشت … محمد را از این رو متهم به شاعری مجنون میکردند. » خدا و انسان در قرآن، صفحات ۲۱۵، ۲۱۶، ۲۱۷، ۲۱۹،۲۲۰ .