چهارشنبه 9 دی 88 / 30 دسامبر 2009
1
چند روزی در سفر بودم و از قضا در این مدت حوادث زیاد و مهمی رخ داد که من مجال یادداشت آن ها را نیافته ام و حال در حد وقت و با کمک حافظه برخی نکات را یادداشت می کنم.
ابتدا از چند سخنرانی و سفر بگویم که کوتاه تر و کم اهمیت تر است. صبح روز شنبه در ابن سینا مراسمی برگزار شد که هم به مناسبت ایام عاشورا بود و هم بزرگداشت آیت الله منتظری. من و بازرگان سخن گفتیم. من به طور کامل دربارة منتظری و بازرگان نیز بیشتر به همین مناسبت سخن گفت. در عصر یکی از همین روزها در مؤسسه ایمان برنامه ای برای بزرگداشت منتظری بر قرار بود که باز با بازرگان در آن جمع سخنرانی کردم. جمعیت نیز خوب بود. «ایمان» یک مؤسسه اسلامی بزرگی است که در مرکز لس آنجلس است و با همت شماری از پزشکان مسلمان ایرانی این ناحیه حدود بیست سال پیش تأسیس شده و از نهادهای فعال و موفق این نواحی است. دکتر نمازی خواه، دندان پزشک و از پزشکان بسیار فعال و متدین مقیم کالفرنیا، مدیریت این مرکز را بر عهده دارد. البته این مرکز فعایت های متنوع دینی و فرهنگی دارد که من نه اطلاع دقیقی دارم که بنویسم و نه فرصت این کار هست. پس از آن به مناسبت شب عاشورا سخنرانی کردم. حمعیت خوبی بود. حدود 800 نفر. البته عمدتا به دلیل شب عاشورا و به طور سنتی و عادت آمده بودند. عنوان سخنرانی من «راز ماندگاری عاشورا» بود.
روز بعد طبق برنامه به سن هوزه رفتیم. من و همسرم. با هواپیما. یک ساعت در راه بودیم. شب را در مؤسسه «توحید» به مناسبت عاشورا سخرانی داشتم. با عنوان «مفهوم اصلاح دین در جنبش عاشورا». حدود 150 نفر آمده بودند. جلسه ای گرم و خوبی بود. ایرانیان مسلمان در آمریکا و از جمله در کالفرنیایی جنوبی فعال اند و نهادهای خوب و با امکانات خوبی دارند اما عموما سنتی اند و غالبا با همان سبک و سیاق ایران مراسم مذهبی برگزار می کنند و کم و بیش همان حرف های معمول و افکار و گاه خرافه آلود رواج دارد. گردانندگان این نهاد نیز غالبا چنین بودند اما مؤمنان راستکرداری بودند و قطعا یکی از دلایل آن دوری از فضای پرنفاق ایران است. شب را به منزل مهشید دستمالچی، دختر آقای دستمالچی و خانم فرهنگ، رفتیم. تا نیمه های شب گپ زدیم. خوش گذشت. صبح روز بعد میزبانان ما (آقای میلانی نیا و همسرشان و آقای خادم) دو ساعت برنامه تلوزیونی ضبط کردیم. نهادی وجود دارد تحت عنوان «پرتو نور» که همین دوستان مسلمان و فعال دینی و فرهنگی مدیریت می کنند. برنامه های تلوزیونی را با اندک امکاناتی در خانه ضبط و آماده می کنند و در برخی کانال های اجاره ای پخش می کنند. یکی از آن ها تلوزیون «امید ایران» است که از ماهواره پخش می شود و از این رو در ایران نیز بیننده دارد. فعلا سخنران اصلی و دایم این برنامه ها آقای بازرگان است. دو برنامه من به صورت گفتگو دربارة تحلیلی از انقلاب ایران و نیز تحلیلی دربارة سنت ایرانی «نوروز» بود که قرار شده به مناسبت سالگرد انقلاب و نیز نوروز پخش شوند.
بعد از ظهر طبق قرار قبلی خانم لاله پناهی و همسرشان فرهاد منشور از دوستان خانوادگی قدیم از یکی از شهرهای نزدیک سانفرانسیسکو آمدن و همراه آنان به منزل شان رفتیم و مهمانشان شدیم. اما در مسر از شهر سانفرانسیسکو و پل های بزرگ و مشهور آن گذشتیم و بناهای بلند و باشکوه این شهر زیبا و دیدنی و پل های با شکوه تر آن را دیدیم که واقعا دیدنی اند. این ناحیه از نظر محیط طبیعی و درخت و آب و جنگل و کوه های کم دامنه و تپه ها فراوان و پستی ها و بلندی های چشم نواز آن و نیز بناها و خانه ای آن بسیار جذاب و تماشایی است.
شب را در آنجا بودیم و بسیار خوش گذشت. صبح سه شنبه زهره خانم با ماشین ما را به سن هوزه آورد و با هواپیما به ارنج کانتی باز گشتیم. اما در مسیر راه از چند نقطه دیگر نیز بازدید کردیم. از جمله شهر توریستی«ساسالیتو». خاطره قابل ذکر در این شهر این است که هنگام گردش در ساحل مردی نسبتا مسنی که روی کاناپه نشسته و سگ خود را در آغوش گرفته و گیتار می زد، تا چشمش به ما افتاد و با دیدن روسری همسرم با صدای بلند گفت خوش به حال من که در یک کشور آزاد زندگی می کنم و اگر من در یک کشور مسلمان بودم حالا گردن مرا زده بودند. با ترجمه دوست ما متوجه کلام آن مرد شدیم اما خندیدیم و رد شدیم. هنگام بازگشت از مسیر این بار باز همان مرد اول باز جملاتی در بدی مسلمان ها گفت ولی پس از لحظه ای گفت شما مثل این که ایرانی هستید. وقتی یقین کرد که چنین است فورا عذرخواهی کرد و گفت ایرانی ها با دیگر مسلمان ها فرق دارند و من فقط دربارة عرب ها حرف می زنم. از سخنان او و بویژه تفکیک درست او بین ایرانیان مسلمان و غیر مسلمان، از چنان آدمی بعید می نمود. چرا که او در قامت یک صاحب نظر سخن می گفت.
یادداشت های روزانه – قسمت یکصدو هشتاد و نهم
سه شنبه 5 فروردین 1404
سفری به سن هوزه و خاطره ای از شهر ساسالیتو
چهارشنبه 9 دی 88 / 30 دسامبر 2009
1
چند روزی در سفر بودم و از قضا در این مدت حوادث زیاد و مهمی رخ داد که من مجال یادداشت آن ها را نیافته ام و حال در حد وقت و با کمک حافظه برخی نکات را یادداشت می کنم.
ابتدا از چند سخنرانی و سفر بگویم که کوتاه تر و کم اهمیت تر است. صبح روز شنبه در ابن سینا مراسمی برگزار شد که هم به مناسبت ایام عاشورا بود و هم بزرگداشت آیت الله منتظری. من و بازرگان سخن گفتیم. من به طور کامل دربارة منتظری و بازرگان نیز بیشتر به همین مناسبت سخن گفت. در عصر یکی از همین روزها در مؤسسه ایمان برنامه ای برای بزرگداشت منتظری بر قرار بود که باز با بازرگان در آن جمع سخنرانی کردم. جمعیت نیز خوب بود. «ایمان» یک مؤسسه اسلامی بزرگی است که در مرکز لس آنجلس است و با همت شماری از پزشکان مسلمان ایرانی این ناحیه حدود بیست سال پیش تأسیس شده و از نهادهای فعال و موفق این نواحی است. دکتر نمازی خواه، دندان پزشک و از پزشکان بسیار فعال و متدین مقیم کالفرنیا، مدیریت این مرکز را بر عهده دارد. البته این مرکز فعایت های متنوع دینی و فرهنگی دارد که من نه اطلاع دقیقی دارم که بنویسم و نه فرصت این کار هست. پس از آن به مناسبت شب عاشورا سخنرانی کردم. حمعیت خوبی بود. حدود 800 نفر. البته عمدتا به دلیل شب عاشورا و به طور سنتی و عادت آمده بودند. عنوان سخنرانی من «راز ماندگاری عاشورا» بود.
روز بعد طبق برنامه به سن هوزه رفتیم. من و همسرم. با هواپیما. یک ساعت در راه بودیم. شب را در مؤسسه «توحید» به مناسبت عاشورا سخرانی داشتم. با عنوان «مفهوم اصلاح دین در جنبش عاشورا». حدود 150 نفر آمده بودند. جلسه ای گرم و خوبی بود. ایرانیان مسلمان در آمریکا و از جمله در کالفرنیایی جنوبی فعال اند و نهادهای خوب و با امکانات خوبی دارند اما عموما سنتی اند و غالبا با همان سبک و سیاق ایران مراسم مذهبی برگزار می کنند و کم و بیش همان حرف های معمول و افکار و گاه خرافه آلود رواج دارد. گردانندگان این نهاد نیز غالبا چنین بودند اما مؤمنان راستکرداری بودند و قطعا یکی از دلایل آن دوری از فضای پرنفاق ایران است. شب را به منزل مهشید دستمالچی، دختر آقای دستمالچی و خانم فرهنگ، رفتیم. تا نیمه های شب گپ زدیم. خوش گذشت. صبح روز بعد میزبانان ما (آقای میلانی نیا و همسرشان و آقای خادم) دو ساعت برنامه تلوزیونی ضبط کردیم. نهادی وجود دارد تحت عنوان «پرتو نور» که همین دوستان مسلمان و فعال دینی و فرهنگی مدیریت می کنند. برنامه های تلوزیونی را با اندک امکاناتی در خانه ضبط و آماده می کنند و در برخی کانال های اجاره ای پخش می کنند. یکی از آن ها تلوزیون «امید ایران» است که از ماهواره پخش می شود و از این رو در ایران نیز بیننده دارد. فعلا سخنران اصلی و دایم این برنامه ها آقای بازرگان است. دو برنامه من به صورت گفتگو دربارة تحلیلی از انقلاب ایران و نیز تحلیلی دربارة سنت ایرانی «نوروز» بود که قرار شده به مناسبت سالگرد انقلاب و نیز نوروز پخش شوند.
بعد از ظهر طبق قرار قبلی خانم لاله پناهی و همسرشان فرهاد منشور از دوستان خانوادگی قدیم از یکی از شهرهای نزدیک سانفرانسیسکو آمدن و همراه آنان به منزل شان رفتیم و مهمانشان شدیم. اما در مسر از شهر سانفرانسیسکو و پل های بزرگ و مشهور آن گذشتیم و بناهای بلند و باشکوه این شهر زیبا و دیدنی و پل های با شکوه تر آن را دیدیم که واقعا دیدنی اند. این ناحیه از نظر محیط طبیعی و درخت و آب و جنگل و کوه های کم دامنه و تپه ها فراوان و پستی ها و بلندی های چشم نواز آن و نیز بناها و خانه ای آن بسیار جذاب و تماشایی است.
شب را در آنجا بودیم و بسیار خوش گذشت. صبح سه شنبه زهره خانم با ماشین ما را به سن هوزه آورد و با هواپیما به ارنج کانتی باز گشتیم. اما در مسیر راه از چند نقطه دیگر نیز بازدید کردیم. از جمله شهر توریستی«ساسالیتو». خاطره قابل ذکر در این شهر این است که هنگام گردش در ساحل مردی نسبتا مسنی که روی کاناپه نشسته و سگ خود را در آغوش گرفته و گیتار می زد، تا چشمش به ما افتاد و با دیدن روسری همسرم با صدای بلند گفت خوش به حال من که در یک کشور آزاد زندگی می کنم و اگر من در یک کشور مسلمان بودم حالا گردن مرا زده بودند. با ترجمه دوست ما متوجه کلام آن مرد شدیم اما خندیدیم و رد شدیم. هنگام بازگشت از مسیر این بار باز همان مرد اول باز جملاتی در بدی مسلمان ها گفت ولی پس از لحظه ای گفت شما مثل این که ایرانی هستید. وقتی یقین کرد که چنین است فورا عذرخواهی کرد و گفت ایرانی ها با دیگر مسلمان ها فرق دارند و من فقط دربارة عرب ها حرف می زنم. از سخنان او و بویژه تفکیک درست او بین ایرانیان مسلمان و غیر مسلمان، از چنان آدمی بعید می نمود. چرا که او در قامت یک صاحب نظر سخن می گفت.
یادداشت های روزانه – قسمت یکصدو هشتاد و نهم
سه شنبه 5 فروردین 1404