اول بگویم که رخداد مشروطیت ایران در سال 1285 را معمولا «انقلاب» می نامند ولی چنین می نماید که آن واقعه بیشتر یک جنبش انقلابی بوده و نه یک انقلاب به معنای مصطلح آن در ادبیات سیاسی. دوم هم این که انقلاب ایران در سال 57 در آغاز حداقل تا خروج محمدرضا شاه از کشور در 26 دی ماه با پسوند «اسلامی» شناخته نمی شد؛ هرچند حاملانش در خیابان ها غالبا مؤمنان مسلمان از طبقات اجتماعی متنوع بوده اند و روحانیون مذهبی در آن نقش برجسته ای ایفا می کرده اند. البته با رفراندوم در دوازدهم فروردین 58 این عنوان تثبیت شد و رسمیت یافت. این ها را گفتم تا مرادم از به بردن این عناوین روشن باشد.
اما امروز 14 مرداد 1403 سالروز فرمان مشروطیت ایران است که 118 سال از آن می گذرد. گرچه مشروطیت حداقل مشروطه خواهی مرحله نخست در زمان مظفرالدین شاه قاجار هویت انقلابی نداشت ولی جهت گیری ها و اهداف آغازین و مراحل بعدی آن دارای رویکرد و هدفمندی انقلابی بود. انقلاب ایران در سال های 56-57 از همان آغاز غایت انقلابی داشت و معطوف بود به زیر و زبر کردن نظام اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی از طریق تغییر رژیم حاکم.
با توجه به مجموعه شرایط و عوامل می توان گفت که گرچه هیچ یک از این دو خیزش مردمی به تمامی اهداف خود نرسیدند ولی از جهاتی هم هر دو در ابعادی کامیاب بوده اند. در یک نگاه کلی هردو خیزش ملی، موجب دگرگونی گسترده در نگرش و روش و ساحات اجتماعی ایران زمین شدند که البته برخی از آن ها مثبت بوده و برخی نیز منفی. اما به طور خاص می توان گفت که مشروطیت ایران نظام استبدادی مطلقه سلطنتی را به نظام پادشاهی مشروطه متحول کرد ولی انقلابیون پس از حدود هفتاد سال به این نتیجه رسیدند که مشکل اصلی در نظام حکمرانی موروثی و خاندانی دیرین است و از این رو آن را به نظام جمهوری تبدیل کردند بدان امید که از تبعات استبداد قانونی حاکم یعنی پهلویسم، که خود را میراثدار سلطنت مشروطه و قانونمدار می نامید، برای همیشه رها شود. به هر تقدیر و جدای از هر ملاحظه ای دیگر، این دگردیسی نظری و عملی خود از منظر تاریخی یک گام به جلو شمرده می شود.
اما پیامد تلخی که روی داد آن بود که در پی انقلاب بزرگ مردم ایران در سال 57، همان حکمرانی مطلقه در قالب جمهوری ولایی بازسازی شد و حتی در اشکال ویرانگرتری تداوم یافت. چنین رخداد غیرمنتظره ای البته به دلایل و عوامل نظری و عملی مهمی از جمله غفلت انقلابیون 57 بر می گردد که اکنون مجال شرح آن نیست. با توجه به ناکامی مبارزان صادق مشروطه خواهی و نیز بسیاری از انقلابیون آزادیخواه دهه چهل و پنجاه، هر دو اندکی پس از پیروزی اولیه منفعل و حتی شماری نیز پشیمان شده و برخی به کناری خزیده و حداقل تلاش کردند شریک جرم مجرمان نباشند. در جریان مشروطیت ایران مهم ترین و اثرگذارترین نظریه پرداز نائینی بود که کتاب تنبیه الامه را نوشت و در آن بسیار از خطر استبداد سخن گفت. اما همو به دلایل ناکامی های ریز و درشت جریان مشروطه خواهی و مشروطه خواهان چنان پشیمان شد که وفق قولی کتابش را جمع و به دجله انداخت و بعد منزوی شد و پس از آن نیز از رضاشاه حمایت کرد و حتی تا اوج استبداد پهلوی اول یعنی 1315 (درگذشت نائینی) نیز در کنار پهلوی ایستاد. داستانی که در انقلاب ایران نیز البته به نوعی دیگر تکرار شد.
در اینجا به یک نکته کلیدی و مهم در این چرخش اشاره کنم و آن این که، به رغم غلظت مذهبی و فقهی متمم قانون اساسی مشروطه، در نهایت بعد مذهبی مشروطیت (به هر دلیل) منتفی و حداقل بسیار سست شد ولی در انقلاب ایران (باز به هر دلیل) بعد اسلامی و شیعی و فقهی آن بسیار برجسته شد. حاکمیت دوگانه، که بسیار حساسیت برانگیز است و ولی فقیه و ولاییون به شدت روی آن حساس اند و تلاش می کنند که از آن بگریزند، برآمده از همین دو بُنی بودن انقلاب ایران و قانون اساسی مدون آن است. اصولا ظهور جریان اصلاح طلبی در زیر پرچم جمهوری اسلامی، عمدتا برآمده از این تناقض بنیادین است. در واقع اصلاح طلبانی چون خاتمی و موسوی و کروبی و تاج زاده می کوشند قانون اساسی جمهوری اسلامی را در حد ممکن تعدیل کرده و به سود حاکمیت مردم متحول سازند.
یکشنبه 14 مرداد 1403