صلح بدون عدالت؟!!

مقدمه

از دیروز که رخداد تلخ حمله برخی از گروه های فلسطینی به درون مرزهای اسرائیل آغاز شده و تحولات بعدی که قابل پیش بینی بود، سخت در هراسم که چه رخ خواهد داد. در نظر داشتم در این باب چیزی بنویسم. اما در این فضای تب آلود و پرشبهه که حتی سخن درست و منصفانه نیز شنیده نمی شود و بلکه موجب سوء تفاهم می شود، به واقع نمی توان چیزی گفت. به ویژه برخی اعمال و رفتار وحشیانه و غیر قابل قبول برخی رزمندگان فلسطینی راه دفاع معقول از آنان را نیز تا حدودی سد می کند. برخی سخنان و رفتارهای نادرست و حتی خطرناک مقامات حکومتی در ایران نیز هر نوع موضع گیری را دشوارتر می کند. اما از سوی دیگر در این غوغاسالاری جهانی و قربانی شدن حقایق نیز نمی توان ساکت و آرام نشست و چیزی نگفت. حداقل تعهد اخلاقی و انسانی ایجاب می کند که به آزادی و عدالت و اخلاق وفادار باشیم.

در نهایت پنداشتم که نوشته ای با عنوان «صلح بدون عدالت!!» که از قضا حدود ده سال قبل (10 آگوست 2013) نوشته و در «روز آنلاین» منتشر شده است را عینا (جز افرودن یک کلمه که در متن مشخص است) در اینجا بازنشر کنم. این نوشتار مربوط می شود به یکی از موارد پرشمار حملات بی امان نظامیان اسرائیلی به نوار در محاصره غزه و کشتار فلسطینی های بی دفاع. در هرحال اگر از ادبیات محدود به همان زمان که در این یادداشت آمده فاصله بگیریم، سخن اصلی همان است که اکنون نیز حاکم است و آن این که تا صلحی عادلانه برقرار نشود، نه اسرائیل آرامش خواهد داشت و نه فلسطینی ها و نه عرب ها و نه کل مردم و دولت های جهان. اکنون تمام جهان غربی یک پارچه از اسرائیل حمایت می کنند و اعلام می کنند که اسرائیل حق دارد از خود دفاع کند. انصاف را! اگر قرار بر این باشد، که هست، چرا فلسطینی ها حق نداشته باشند در برابر انواع ظلم ها و اشغالگری ها (از جمله تداوم شهرک سازی های غیر قانونی) از خود دفاع کنند؟ چرا انبوه قطعنامه های سازمان ملل و قرارداد اسلو عملی نمی شود؟ چرا جهان و دولتمردان جهان و سازمان ملل این گونه فجایع را ریشه یابی نمی کنند؟ در هرحال این شما و این هم نوشتار ده سال پیش در ضرورت برقراری صلحی عادلانه در خاورمیانه.

یکشنبه 8 نوامبر 2023

این روزها جهان شاهد یکی از فجایع بزرگ بشری است: «فاجعه کشتار مردم غزه در فلسطین». نمی­دانم درآن گوشه جهان و در محدودة کوچک نوار باریکه غزه چه می گذرد و اکنون، که این سطور را می نگارم، مردمان بی دفاع غزه در چه وضعیتی به سر می برند و به ویژه کودکان و زنان و پیران آن منطقه ویران و نابود شده چه می کنند، از زخمهای ناشی از بمب و بمباران  می­میرند یا از بی­دارویی و یا از بی غذایی و یا از سرما و بی خانمانی جان می دهند. نه تنها من از آن همه فاجعه چیزی نمی­دانم و نمی­فهم که تمام مردم عالم نیز چیزی از آن تراژدی بشری نمی­دانند و نمی­فهمند، فقط همان مردمان بلادیده و زیسته در متن فاجعه می­دانند و می­فهمند که چه گذشته و چه می­گذرد. هرچند که مردمان منطفه فلسطین حدود نود سال (از سال 1917 سال اشغال فلسطین در جریان جنگ جهانی اول به وسیله انگلیسی ها) است که با چنین فاجعه هایی و چنین کشتارهایی به دست یهودی­های عمدتا مهاجر و وابسته به حزب شناخته شده صهیونیست جهانی مواجه بوده و خاطرات تلخ و جانکاهی از آنها در ذهن و خاطره دارند. راستی امکان دارد کشتار دو روستای «دیر یاسین» و «کفر قاسم» از خاطر هیچ فلسطینی زدوده شود؟ ما «سبکبالان ساحلها» کجا دانیم که بر فلسطینیان زیسته در توفان و گرفتار در یک قرن جنگ و کشتار و ویرانی و رنج چه گذشته است؟

 هدف من در این یادداشت کوتاه نگارش تاریخ معاصر فلسطین و بیان روابط یهودیان و اعراب مسلمان و تحریر «رنجنامه» فلسطینیان و به تعبیر برخی تحلیلگران ایرانی خارج از گود «روضه خوانی» نیست، که قطعا کار از این حرف و حدیث ها گذشته است و اکنون مرا با آن کاری نیست و به ویژه نمی­خواهم سخنی بگویم که دردی از خود فلسطینیان نیز دوا نمی­کند. آنچه اکنون و در شرایط فاجعه بار پیشرو  مرا وادار به نگارش این یادداشت کرده است، تذکر سه نکته بیش نیست: 1- اظهار بیزاری از جنگ به طور کلی و دفاع از صلح، 2- محکوم کردن حمله اسراییل به غزه وکشتار فاجعه آمیز مردم فلسطین که بی گمان نامی جز «جنایت علیه بشریت» ندارد و 3- تأملی در مفهوم و چگونگی صلح در فلسطین.

در مورد نخست چندان نیازی به توضیح ندارد که من به طور کلی مخالف جنگ هستم و هیچ سودی در قهر و خشونت و جنگ و ویرانی کشتار برای بشریت نمی بینم و به ویژه با هرنوع دخالت در امور داخلی کشورها از سوی هرکشوری و به طور خاص با هرنوع اعمال زور و تحمیل به سیله قدرتهای مسلط تحت هر عنوانی (جز برای فصل خصومات)، مخالفم. البته با جنگ دفاعی مشروع، که در جای خود دارای تعریف حقوقی روشنی است، می­توان موافق بود که البته استثنایی است برقاعده. هرچند که متأسفانه در طول تاریخ از آن نیز پیوسته سِوء استفاده شده و می­شود. نمونه حی وحاضر و آشکار آن همین جنگ غیر انسانی و نا عادلانه اسراییلی ها علیه مردم بی دفاع فلسطین و حتی در حمله به گروه حماس و گروههای مسلح فلسطینی است که تحت عنوان «دفاع» و «ضد حمله» صورت می­گیرد. ولی به هر حال جنگ دفاعی در نظر قابل دفاع و در عمل گریزناپذیر است.

   مورد دوم نیز جای بحث و گفت وگو نیست، چراکه اولا این یک احساس شخصی و انسانی است و ثانیا این حادثه چنان ابعاد ضد انسانی پیدا کرده که خوشبختانه افکار عمومی جهانیان آن را محکوم کرده و می­کند و حتی در روزهای اخیر حامیان اسراییل و چه بسا مشوقان آن نیز حمله بی تناسب بودن ابعاد حمله و کشتار غیر نظامیان را زیر سؤال برده اند.

و اما مسألة اصلی مفهوم صلح و چگونگی آن است. تمام داستان در همین­جا است. امروز پس از یک قرن کشمکش و خشونت و جنگ بین غاصبان مهاجر و مردمان بومی (اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی که قرنها باهم بودند و زیست مسالمت آمیز داشتند)، دیگر به هر تقدیر اعراب و به ویژه خود فلسطینی­ها پذیرفته اند که با دشمن دیرینه و غاصب به صلح و در واقع به «مصالحه» برسند. ظاهرا این تمایل در حاکمان اصلی دولت اسراییل نیز وجود دارد. در این میان البته گروههایی در دو طرف منازعه وجود دارند که به هر دلیل خواهان صلح نیستند و فعلا جز به نابودی طرف مقابل رضایت نمی دهند.

در این میان من با دیگران کاری ندارم و بحث من نیز اعراب و اسراییل و اسلام و یهودی و مسیحی نیست و حتی بحث کنونی ام موضوع اصل ضرورت صلح بین دو طرف منازعه نیست، مسأله این است که آیا بدون تحقق عدالت صلح ممکن است؟ روشن است که در اینجا منظور عدالت حداقلی است و با معیار نسبیت، وگرنه اگر بنا شود عدالت کامل محقق شود، سخن گفتن از صلح در روابط اعراب و فلسطینی­ها از یک سو و اسراییلی­ها از سوی دیگر، سخنی بیهوده و حتی می­توان گفت حرفی خلاف عدالت خواهد بود. ضمنا وقتی از عدالت می گوییم، بحث فلسفی و انتزاعی نمی­کنیم، واقیعت موجود و عدالت واقعا موجود مورد نظر است.

اگر بخواهیم ساده و به دور از هر نوع لفاظی سخن بگوییم، می توانیم صورت مسأله را چنین تقریر کنیم که صاحبان سرزمین فلسطین می­گویند غاصبان خانه پدری ما حاضر شوند که نیمی و حتی بخشی از خانه را به ما واگذارند، اجازه دهند آوارگان فلسطینی (نماد تراژیک خاورمیانه) به خانه خود باز گردند، قدس شریف در اختیار مسلمانان باشد، دولت مستقل فلسطینی تشکیل شود و. . . روشن است که این خواسته ها به وسیله فلسطینی­ها مطرح شده اند و به من و امثال من ربطی ندارد که آنان چه می­گویند و چه می­خواهند. آنچه دیگران صرفا از منظر حق طلبی و عدالت خواهی و صلح جویی می توانند بگویند، این است که ای غاصبان بخشی از حقوق به زور غصب شده را به صاحبان آن بدهید. وهمین. اگر اسراییلی­ها می­گویند موجودیت ما به رسمیت شناخته شود، درست می­گویند چرا که این خواسته اصل اول صلح است، اما مناطق اشغالی پس از تأسیس دولت اسراییل در 1948 نیز جزو سرزمین اسراییل است؟ سازمان ملل مناطق اشغالی پس از 1967 را هم در قلمرو خاک اسراییل می داند؟ صلح خواهان عرب و عجم، به هر دلیل و با هر انگیزه ای، حاضرند براساس اصل انسانی «ببخش و فراموش نکن»، گذشته های تلخ خاورمیانه را (که بیش از هر چیز به تمام انسانها مربوط است)  نادیده بگیرند و حتی تلاش کنند که فراموش کنند اما حداقل عدالت و انصاف رعایت شود. محدوده عدل و انصاف هم به وسیله توافق دو طرف معین می شود. دیگران نباید به اصطلاح «کاسه داغتر از آش» باشند. بعید می­دانم گرو­ههایی چون حماس و جهاد اسلامی به طور مطلق مخالف صلح باشند، چرا که در آن صورت نمی بایست وارد سرزمین فلسطین می شدند و یا در اموری چون انتخابات و مشارکت در حکومت دخالت می­کردند، از این رو فکر می­کنم که مسآله و موضوع اختلاف همین محدوده تحقق عدالت و انصاف و در واقع قلمرو «مصالحه» است. با این همه، محور گفت و گو و مصالحه و به اصطلاح «نقشه راه»  می­تواند همان توافقهای رسمی بین عرفات و ساف وطرف مقابل باشد. با منتقدان و مخالفان فلسطینی هم باید صحبت کرد و آنان را به ضرورت گریزناپذیر صلح و مصالحه قانع کرد. در این میان، اگر اصل را بر مصالحه بگذاریم، قطعا روش حماس و دیگر گروههای خام وح امیانشان درست نیست و در نهایت به زیانشان است و می بایست با استمرار آتش بس موافقت می کردند و حداقل از شلیک چند موشک کم اثر خودداری  می­کردند. اما باید از دولت اسراییل و ارتش قدرتمند آن پرسید: گردو را با بمب ناپالم می­شکنند؟ آخر شلیک چند موشک کم اثر که در نهایت چهار نفر را کشته با حمله تمام عیار نیروی هوایی یک ارتش و آن همه ویرانی و کشتار حداقل چهارصد نفر چه تناسبی دارد؟ وانگهی، مگر تجربه نشان نداده است که خشونت خشونت می آورد و تاکنون نیز مشت آهنین شما جز به مقاومت و دشمنی بیشتر و دور شدن از صلح نینجامیده است؟ تصور من این است که این اقدامات خام و نادرست محصول گروههای جنگ طلب و تندرو در داخل اسراییل و بر وفق منافع گروههای سودجو در خارج از مرزهای آن است.   

    اما و هزار اما می­دانم که برقراری صلح و آشتی پایدار وحتی نسبی در فلسطین پیچیده تر از آن است که بتوان به این سادگی حل و فصلش کرد. این پیچیدگی به علل و عوامل درهم تنیده ای باز می­گردد. یکی از این عوامل پیچیده و در عین حال آشکار، حمایتهای پیدا و پنهان اکثر ممالک قدرتمند جهان و بازارهای فروش سلاح و تجهیزات نظامی از دولت اسراییل و تجاوزات  و سرکشی­های آن است. وقتی آقای اوباما گفته است که اگر به خانه ای من که درآن دخترم زندگی می­کند راکت پرتاب می شد، من نیز برای متوقف کردن آن دست به هرکاری می زدم، دم خروس (که حتی خود خروس) پیدا نیست؟ چگونه است که وقتی مسؤل یک کشوری [محمود احمدی نژاد] سخن بی پشتوانه ای بر ضد اسراییل می­گوید، تمام دنیا به اعتراض بر می­خیزد و رئیس جمهور فرانسه می­گوید به همین دلیل با او دیدار نمی کند و با او دست نمی­دهد، اکنون ایشان آیا حاضر است به عنوان اعتراض به کشتار مردم عادی غزه از دیدار فلان مقام اسراییلی خودداری کند؟ تردید نیست که حمله ضدبشری کنونی اسراییل به غزه با حمایت دولت آمریکا و شرکاء انجام شده است. چنین می نماید که هدف نهایی اسراییل نابودی حماس و دیگر گروههای فلسطینی با الگوی حمله به حزب الله لبنان در دوسال پیش است. اما آیا اسراییل در آن تهاجم هولناک کامیاب بوده است؟ درست است که در این مورد مقایسه کامل نیست اما به نظر می رسد در این مورد نیز اشتباه محاسبه پیش آمده است. حتی به نظر می­رسد که اسراییل برای جبران آن شکست خفت بارگذشته اش این بار در نظر دارد با نابودی مردم غزه به هدف خود برسد. عقل و تجربه می گوید که این بار نیز سودی نصیب اسراییل نخواهد شد..  

واپسین کلام این است که تا حداقل عدل و انصاف در بارة مردم فلسطین محقق نشود، نه تنها صلحی در خاورمیانه و فلسطین برقرارنمی­شود بلکه هر روز بر خشم و خشونت و نفرت وکینه در میان اعراب و فلسطینیان و مسلمانان و حتی در جهان افزوده خواهدشد. روشن است سخنان لغوی مبنی بر این که کشور هایی دیگر(از جمله ایران وسوریه) فقط مانع صلح هستند، مخدوش است و به قصد انحراف حقیقت و اغفال اذهان جهانیان گفته می شود. ه بویژه به نظر می­رسد که برخی از مخالفان جمهوری اسلامی از موضع دشمنی با این نظام و مسؤلان آن از آن سوی بام افتاده و چنین سخن بی بنیادی را تبلیغ می کنند.  هر کس که اندکی با تاریخ آشنا باشد و البته اندکی هم انصاف داشته باشد، می­داند که زخم فلسطین عمیق تر از آن است که بتوان با این سخنان لغو برآن پرده پوشاند و این همه فاجعه را توجیه کرد. بگذریم که، متأسفانه، برخی سیاست های مسؤلان کشور موجب سوء استفاده است و بدتر از آن کشور را در معرض حمله و خطر قرار می­دهد.

Share:

More Posts

Send Us A Message