ورد زبان همه است که: «اسلام می گوید». مؤمنان این را می گویند و منتقدان و مخالفانش نیز همین را می گویند. اما واقعا اسلام چه چیزی را می گوید؟ چگونه می گوید؟ با زبان چه کسی و یا چه کسانی می گوید؟ مگر در عالم واقع یک روایت و یا یک تفسیر داریم که مدعی شویم اسلام است و اسلام همان را می گوید؟
واقعیت امر آن است که در عینیت تاریخی، جز تفاسیر مختلف از متون و منابع تولیدشده در طول هزار و چهار صد سال چیزی در اختیار نداریم. «در دست من جز این سند پاره پاره نیست». به دیگر سخن ما امروز نمی دانیم که در مشیت و مرادات الهی هنگام نزول وحی بر پیامبران و از جمله پیامبر اسلام چه بوده و نیز نمی دانیم پیامبران چگونه و در چه موقعیتی القائات درونی را دریافت کرده و در ذهن و ضمیرشان چه می گذشته است. هرچه هست متون منسوب به وحی و اخبار سیره هاست و جنگ تفسیرها و تحلیل ها. البته این بدان معنا نیست که تمامی تفسیرها و یا اصل اخبار مضبوط از نظر اعتبار و وثاقت هم وزن هستند و نمی توان به فهمی معتبرتر دست یافت. این سخن بگذار تا وقت دگر.
آنچه که اکنون مطمح نظر است آن است که بگویم مدافعان و مخالفان دین و در اینجا اسلام آب هاون نکوبند و تفاسیر و فهم های خود را (ولو معتبر و مستدل) حقیقت مطلق و به اصطلاح «اسلام ناب محمدی» ندانند و در دفاع و یا در مخالفت با آن تنها به قاضی نروند و راضی برنگردند. تا آنجا که به قلمرو معرفت و نظر باز می گردد، تنها کاری که می توان و باید کرد آن است که تفاسیر مختلف و متضاد به مصاف هم بروند و در فضای امن تبادل نظر و گفتگو کنند.
چیزی که ما را به تأمل بیشتر وادار می کند، طالبانیسم و اسلام طالبانی در اشکال مختلف سنی و شیعی و در نهادهای متنوع در جای جای جهان اسلام است. هرچند بی تردید پدیده هایی چون طالبان و داعش و القاعده و به طور کلی بنیادگرایی اسلامی در تداوم بنیادگرایی غربی است و بدین دلیل پدیده ای است سیاسی و اجتماعی و مدرن که برای فهم آن باید به زمینه های اجتماعی و تمدنی شان در روزگار جدید مراجعه کرد. با این حال در بعد معرفتی، مهم است که توجه کنیم امروز همه از گزاره «اسلام می گوید» استفاده می کنند و بدین طریق در پس پشت اسلامی که حقیقت ناب آن روشن نیست، پنهان شده و می شوند. اما راستی کدام اسلام چنین می گوید و چنان نمی گوید؟ اسلام سنی؟ اسلام شیعی؟ کدام تفسیر سنی و یا شیعی؟ طالبان؟ کدام طالبان؟ طالبانی پاکستانی و طالبان افغانستانی و قندهاری و پشتون و یا شاخه ای دیگر آن؟ کدام جناح درونی طالبان کنونی افغانستان می تواند تفسیر خود را از مفاهیمی چون اسلام و فقه و شریعت و خلافت و امارت و امیرالمؤمنین و . . . به واقع اسلامی بداند؟ تازه مگر جز این است که این نوع تفاسیر به وسیله چند ملای بیسواد و چند طالب جاه طلب و احیانا مزدور بیگانه به خلق الله کم اطلاع و بی اطلاع می فروشد؟
اندکی تأمل در این پرسش ها، آشکار می کند که دعوی «اسلام می گوید»، چه اندازه مبهم و مهمل و به یک معنا خطرناک است. به ویژه وقتی که به نام «اسلام می گوید»، این همه جنگ و قتل و کشتار رخ دهد و ویرانی های بزرگ و کوچک رخ دهد. اندکی احتیاط در داوری شرط عقل است.
سه شنبه 30 شهریور 400