تهدید به دستگیری همسر در انفرادی؛ مصداقی از شکنجه

ین روزها شماری از زندانیان سیاسی و محبوس شده در زندان های انفرادی های جمهوری اسلامی در ادوار مختلف، با حضور در یکی از دفاتر الکترونیکی قوه قضائیه در غرب تهران، شکوائیه ای را علیه عاملان و مأمورانی که مدتها افراد را در سلول انفرادی و در شرایط سخت زندانی کرده اند، ثبت کردند. نیز همین افراد بیانیه ای را در این باب امضا کرده و انتشار داده اند. مدعای این بیانیه شکنجه بودن انفرادی است. من هم که بیش از سه ماه را در انفرادی زندان دادگاه انقلاب (عشرت آباد) یعنی زندان سپاه پاسداران بوده ام، لینک خبر را بازنشر کرده و طی نوشته ای از آن حمایت کرده و در واقع امضای خود را در پای اطلاعیه افزوده ام.
حال می خواهم با ذکر دو خاطره از دو رژیم بگویم چگونه انفرادی شکنجه است. از آنجا که زندانی در حالت انفرادی به کلی از همه جا بریده و بی خبر است، بازجو هر نوع که بخواهد می تواند با زندانی برخورد کند و مثلا اخبار جعلی و دروغ بدهد و یا تهدید به حکم های سنگین و گاه در حد اعدام بکند و یا از اعترافات دیگران علیه وی سخن بگویند و دهها شگرد دیگر. زندانی هم هیچ راهی برای راستی آزمایی ندارد و ممکن است در دام فریب بازجو گرفتار شود.
یکی از این فریب ها و ترفندها (که البته گاه نیز ممکن است راست باشد)، دعوی بازجو مبنی بر بازداشت همسر یعنی زن زندانی است. از آنجا که زنان در زندان های انفرادی و حتی عمومی نظام قانون ستیز و استبدادی بیشتر آسیب پذیرند، خبر دستگیری زنان برای همسرانشان بسیار دلهره آور و آزار دهنده است و می توان به راحتی موجب آشفتگی احوال زندانی و چه بسا تسلیم وی شود.
برای من دو بار این نوع تهدید رخ داد که خوشبختانه موجب آشفتگی بیش از حد من نشد و هدف بازجویان عملی نشد. یک بار در انفرادی زندان کمیته بود که در زمستان 54 اتفاق افتاد. این خاطره را در کتاب «گرد آمدو سوار نیامد – یادمانده های پیش از انقلاب ایران-» صفحه 327-328 آورده ام که در اینجا عینا می آورم:
«لطفی [بازجو] چند بار در بازجویی به اشاره و سپس به تصریح گفت که خانمت را هم گرفته ایم. ابتدا یقین داشتم دروغ می گوید و فقط برای تحت فشار قرار دادن من چنین سخنی می گوید اما کم کم این مسئله جدی شد. چند بار مطالبی از قول همسرم [محترم گلبایایی] نقل کرد که درست بود. یکبار برای این که حرفش را مستند کند گفت اتفاقا خانمت در همین بند شماست. با توجه به این که گا صدای زنی را هم می شنیدم، تردید نکردم که درست می گوید. به ویژه که ایشان در پرونده قبلی و اکنون مطرح بوده و به نوعی هم پرونده ام شمرده می شده و بارها در بازجویی در باره او و فعالیت هایش نوشته بودم. چنان حالتی به من دست داد که واقعا نمی توانم بازگو کنم. تلخی و زهر آن لحظه را هنوز هم در جانم احساس می کنم. بغض گلویم را فشرد اما با تمام توان کوشیدم در حضور بازجو عکس العملی نشان ندهم. هرچند بعدها روشن شد که خوشبختانه دروغ بوده و بازجو برای آزار و شکنجه من چنین گفته بود».
همین تهدید در بهار 80 در انفرادی عشرت آباد نیز عینا اتفاق افتاد. بازجو (آقای افضل) بارها تهدید می کرد که همسرت و پسرت را بازداشت می کنیم. البته او بیشتر به تلاش های خانواده ام در مورد پیگیری پرونده من به ویژه در مورد بی اطلاعی از وضعیت حبس انفرادی من اشاره می کرد و می گفت اینها باید از این کار دست بردارند و گرنه بازداشت می شوند. در هرحال من هم پاسخ هایی می دادم که جزئیات آن را در خاطرات این دوران یعنی کتاب دو جلدی «از برلین تا اوین» آورده ام. در اینجا نیازی به بازگویی آن جزئیات نیست.
چهارشنبه 13 اسفند 99

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message