نامه سرگشاده به آیت الله مکارم شیرازی

سه شنبه 7 آبان 87/ 28 اکتبر 2008 n1nبا توجه به مجموعه شرایط فعلا از انتشار نامه سر گشاده به آقای مکارم منصرف شدم. اطلاع یافتم که دفتر مکارم از توضیحات بعدی کوشیده به نوعی فتوایش را تعدیل و توجیه کند. از سوی دیگر، خیلی سریع متن مکارم از خبرگزاری فارس، که معمولا سردمدار دامن زدن به این نوع برخوردها است، برداشته شد. در مطبوعات و محافل داخل ایران نیز انعکاسی نداشت. nاما متن نامه را در اینجا عینا نقل می کنم:nnبسم الله الرحمن الرحیمnحضرت آیه الله ناصر مکارم شیرازی nبا عرض سلام و آرزوی سلامتی برای آن وجود محترمnnدر برخی رسانه¬های خارجی متن رأی حضرتعالی را مبنی بر مرتد شمردن آقای اکبر گنجی به دلیل برخی نظریاتش در باب وحی و قرآن و امام زمان خواندم و از دو جهت بسیار متعجب و متأسف شدم. تأسف و تعجب اول من به این دلیل است که اولا با منطق و مستندات قرآنی و فقهی به هیچ وجه نمی توان آرا و تحلیل¬های آقای گنجی را در مورد «قرآن محمدی» مصداق خروج از دین و موجب ارتداد دانست (چنان که در گذشته¬های دور و نزدیک نظریات مشابهی بوده اما قائلان آن تکفیر نشده¬اند)، و ثانیا در فضای کنونی حاکم بر جهان و بویژه رسانه¬های بعضا مغرض و ضد مذهبی عالم، چنین فتوا¬هایی قطعا موجب وهن اسلام و بهانه-ای برای ارائه تصویری خشن و ضد انسانی و ضد آزادی و مخالف حقوق بشر از اسلام و تشیع و عالمان و مجتهدان اسلام و تشیع و لاجرم جمهوری اسلامی خواهد بود.nدر مورد نخست مجال بحث فقهی و استدلالی طلبگی با حضرتعالی نیست و فقط اشاره می¬کنم که نظریه اخیر آقای گنجی و برخی متفکران مسلمان درباره وحی و قرآن و به طور مشخص انکار وحیانی بودن الفاظ قرآن حتی با همان معیارهای فقهی مرسوم هرگز موجب ارتداد از دین نیست چرا که آنان نه تنها اصل مفهوم و پدیده وحی را فی الجمله انکار نکرده¬اند، بلکه بارها در گفته ها و نوشته¬هایشان به آن تصریح و اقرار کرده¬اند ولی آنان (مانند برخی از متکلمان و فیلسوفان و عارفان پیشین) تفسیر دیگر و البته متفاوت و حتی متعارضی با نظریه و عقیده رایج مسلمانان گذشته و حال ارائه داده¬اند. بدیهی است طبق قواعد دینی تا زمانی که اصل ایمان و اقرار به پدیده وحی و حداقل ملهم بودن آیات قرآن کریم از اراده و مشیت حضرت حق و ذات باری برقرار است، خللی در اصل ایمان دینی وارد نمی¬شود و در این صورت شخص از مؤمنان خواهد بود. زیرا که در این صورت ضروری دین (اصل اتصال کلام قرآن با خداوند) انکار نشده است. بویژه در این مورد اصل اعتراف و اقرار شخص بسیار مهم است. چنان که آقای گنجی نیز آشکارا خود را مؤمن می¬داند و عملا نیز عامل به آداب شرعی و دینی است. شما به خوبی می¬دانید که از صدر اسلام تا کنون، کثیری از مبانی مهم ایمانی و اصول اعتقادی در مقام تفسیر و بویژه تأویل دچار چنان دگرگونی و تحولی شده¬اند که شگفت¬انگیز است، هرچند در کمال تأسف گاه همین تفاسیر متفاوت و یا متعارض موجب تکفیر نیز شده است. اصل توحید، که ستون خیمه ادیان توحیدی و بویژه اسلام است، از چنین تفاسیر متعارض مصون نمانده است. دو اصل بنیادین دین اسلام یعنی نبوت و معاد نیز چنین سرنوشتی پیدا کرده¬اند. nخیرخواهانه پیشنهاد می¬کنم به پرسش یک خبرنگار و متقاضی فتوا، که طبق تجربه باید گفت این نوع افراد در موارد بسیاری با انگیزه ¬های خاص و با طرح مقدمات جهت¬ دار و گاه همراه با تحریف طلب فتوا می ¬کنند، بسنده نکنید و خودتان مقالات مبسوط گنجی را بخوانید و با دقت و نکته¬ سنجی در خور یک فقیه مسئول و متعهد و متضلع «موضوع» فتوای خود را ارزیابی کنید. جای شگفتی است که روزگاری مجتهد پارسا، شیخ اعظم مرتضی انصاری، بهاییان و بابیان را تکفیر نکرد و در برابر پرسشها و حتی فشارهای عده¬ای ناآگاه و متعصب با اظهار بی¬اطلاعی یا کم اطلاعی از فرقه مورد سؤال از تکفیر و مرتد شمردن گروه یاد شده خودداری کرد و حداقل مسئولیت آزار و کشتار شمار زیادی از انسانها را بر عهده نگرفت، اما اکنون و در این شرایط، گاه و بی¬گاه، به آسانی و با اندک بهانه¬ای فتوای تکفیر و حکم ارتداد و خشونت و احتمالا مرگ دگراندیشان از اخلاف شیخ اعظم صادر و منتشر می¬شود. نکته مهم دیگر آنست که شماری از عالمان (و احتمالا حضرتعالی) و البته عموم نواندیشان مسلمان از آزادی فکر و عقیده و حق انتخاب آدمی در تمام امور از جمله دین دفاع می¬کنند. در این صورت چگونه ممکن است مرتد شمردن یک مسلمان را صرفا به دلیل دگراندیشی فهم و تحلیل کرد و آن را در تعارض آشکار با اصل آزادی فکر و ایمان و عقیده و محترم شمردن حق انتخاب آدمی ندانست؟ مجتهدی که انسان دگراندیشی را به صرف فکر و عقیده و حتی انتخاب دین دیگر نجس می¬داند، چگونه می¬تواند منادی و مدافع آزادی و عدالت در اسلام و انسان¬محوری دیانت باشد؟ احتمالا حضرتعالی مانند بسیاری دیگر انسان را برای دین می¬دانید و از این رو به سادگی انسان و ارزشها و حقوق طبیعی انسانی را در پای دین و عقیده قربانی می¬کنید، اما کسانی که انسانیت را بر دین مقدم می¬شمارند و بر این باورند دینی قابل قبول است که انسانی و عادلانه و عاقلانه باشد، هرگز نمی¬توانند هیچ انسانی را به دلیل فکر و عقیده و مذهب نجس و مستوجب آزار و مرگ بدانند.nاما در مورد تأسف و تعجب دوم. از اطناب احتمالا ممل می¬گذرم فقط به این گزاره بسنده می¬کنم که، صرف نظر از بحث نظری و فقهی مسأله ارتداد و یا آرای آقای گنجی، فتوایی چنین سخت و صعب و تکفیر آشکار یک نویسنده مسلمان در شرایط کنونی و فتنه¬ خیز چه سودی دارد و چه خدمتی به اسلام و تشیع و مرجعیت شیعی و بویژه جمهوری اسلامی، که همواره مورد حمایت شماست، می¬کند؟ در روزگاری که خشونت¬طلبان القاعده و مسلمانان جزم¬ اندیش طالبانی در سراسر جهان با تمام قوا و اعمال خشونت و انفجار و کشتن حتی بی¬گناهان به نام اسلام عمل می¬کنند و بهانه ¬های درست و نادرست فراوان در دست جاهلان و یا مغرضان است تا اساس اسلام و تمام مسلمانان و عالمان دینی را یکسره متهم به خشونت و نابردباری کنند، فتاوای پیاپی تکفیر و نقض آشکار حقوق انسانی دگراندیشان برآمده از کدام مصلحت و فایدتی است؟ به نظر می¬ رسد همه جا قم و آن هم محدود به اندکی مؤمنِ مقلد تصور می¬شود و از فضاهای نامساعد بر ضد اسلام و مسلمانان در جهان و بویژه در ممالک غربی تصور روشنی وجود ندارد. حتی اگر شخصی در اندیشه به مرز ارتداد نیز رسیده باشد، باز حداقل رعایت اصل «حرمت تنفیر» و لحاظ کردن مصالح و مفاسد و غایت یک فتوا و یا اقدام، ایجاب می¬کند که اسلام و مسلمانان را بیش از این در معرض هجمه و تهدید و تحدید اجتماعی و فرهنگی و حتی نظامی قرار ندهیم. بویژه باید توجه داشت که این نوع فتوا¬ها معمولا در حد اظهار نظر و روی کاغذ نمی¬ماند و چه بسا در نظامی چون جمهوری اسلامی در محاکم قضایی و یا خودسرانه سند قتل و اعدام بشود. nحضرت آیه الله! nاسلامِ سرکوبگر و دشمن آزادی و عدالت و حقوق بشر در جهان امروز، بپسندیم یا نپسندیم، قابل دفاع نیست و به سود مسلمانان نیز نیست که سیمای اسلام را چنین خشن و ضد انسانی جلوه دهیم. حتی اگر مفسدتی در برخی آرای دینی در حوزه اندیشه و نظر باشد، به یقین چنین برخوردهایی به مراتب زیان¬بارتر است چرا که چنین رفتارهایی نه تنها صاحب اندیشه را اصلاح نمی¬کند که غالبا بر جزمیت وی خواهد افزود و آزاداندیشان و انسان¬دوستان جهان را نیز بر ضد اسلام و مسلمانان بر می ¬انگیزد.nواپسین کلام اینکه سخن بر سر درستی و نادرستی این نظر و آن اندیشه نیست، بلکه مسئله رفتار درست با دگراندیشان و رعایت حقوق شهروندان و آدمیان است. عقل و تجربه می¬گوید، اندیشه باطل را فقط با طرح اندیشه درست و استواری استدلال می¬ توان باطل کرد و از حق نیز منحصرا می¬توان با برهان و رعایت عدل و انصاف پاسداری کرد.nnبا احترام nحسن یوسفی اشکوری 28/ 7/ 87nیادداشت های روزانه – قسمت بیست و هفتمnشنبه 9 فرn

Share:

More Posts

Send Us A Message