مروری بر تاریخ اصلاحی دینی معاصر – قسمت دهمnnدرآمدnدر این گفتار از دو شخصیت روحانی و اصلاحی در جریان نوگرایی سنتی ایران معاصر یاد می کنم. یکی سید علی اکبر برقعی است و دیگر سید ابولفضل برقعی که هر دو از سلسله سادات مشهور قمی اند که در این شهر از دیرباز شناخته شده اند. این دو گرچه از جهاتی متفاوت اند ولی هر یک در قلمروی خاص در تاریخ اصلاح دینی معاصر سهم و نقشی ایفا کرده اند. در باره هریک جداگانه شرح کوتاهی خواهد آمد.nnسید علی اکبر برقعی nدر باره سید علی اکبر ذیل این عناوین یاد می شود:nزندگی نامهnفعالیت فرهنگی و آثارnفعالیت های اجتماعی و سیاسیnجمع بندیnnالف. زندگی نامهnسید علی اکبر برقعی قمی در سال 1278 خورشیدی (سه سال پس از مشروطیت) در قم زاده شد. تحصیلات مقدماتی را در قم آموخت و سپس به نجف رفت و در آنجا در حوزه درس میرزای نائینی (صاحب کتاب مهم «تنبیه الامه») و سید ابوالحسن اصفهانی حاضر شد و فقه و اصول (دو علم معمول و رایج در حوزه های دینی شیعی) فرا گرفت و از میرزا حکمی یزدی منطق، فلسفه و هیئت آموخت. از عالمانی چون میرزا محمد ارباب، شیخ عباس قمی (محدث مشهور) و شیخ آقابزرگ تهرانی (کتاب شناس بزرگ و رجالی نامدار و صاحب اثر مهم «الذریعه الی تصانیف الشیعه») اجازه نقل حدیث گرفت. سپس به قم بازگشت. پس ازاقامت شیخ عبدالکریم حائری یزدی در قم، برقعی از مشاوران ایشان در امور طلاب بوده است. وی در سال 1366 درگذشت.nnب. فعالیت فرهنگی و آثارnبرقعی در دو عرصه فعال بود. یکی در عرصه اندیشه و فرهنگ و قلم و سخنوری و دیگر در عرصه جامعه و تا حدودی سیاست. nسید علی اکبر دستی به قلم داشت و در مطبوعات مقاله می نوشت و به یک معنا روزنامه نگار هم بود. در دوره ای در مجله مهم «ارمغان» مقاله می نوشت. نشریه ادبی «ارمغان» به مدیریت وحید دستگردی در فاصله سالهای 1298 تا 1320 (دوره رضاشاه پهلوی) در تهران منتشر می شد. گفته شده که یک مقاله سید علی اکبر در ارمغان تحت عنوان «راه نو در جهان شناسی» (ستاره دنباله دار) بوده و بقیه ذیل عنوان کلی «تذکره مبتکران» انتشار یافته اند. نیز گفته اند او مقالاتی در مجله همایون نوشته است. nاما از چند اثر قلمی برقعی نیز یاد شده است:nنامه دانشوران (یا راهنمای دینداران). این کتاب در سال 1320 منتشر شده است. به گفته رسول جعفریان نامه دانشوران «بازبینی در آموزه های دینی برای نسل جدید» بود. احتمالا سلسله مقالات برقعی تحت عنوان «تذکره مبتکران» ذیل عنوان نامه دانشوران منتشر شده است.nمهرتابانnجلوه حقnدُرج گهرnسیاست نامه حضرت علیnnج. فعالیت اجتماعی و سیاسیnبا این همه، شهرت اصلی سید علی اکبر در فعالیت های اجتماعی او بود. در واقع او بیشتر مصلح اجتماعی بود تا فکری و نظری. او در جریان جنگ جهانی دوم بسیار فعال بود و بر ضد جنگ تلاش می کرد و مدافع برقراری صلح در ایران و جهان بود. در آن زمان انجمن خیریه ای برای کمک به نیازمندان بنیاد نهاد (اقدامی که در همان دوران به وسیله خالصی زاده نیز صورت گرفت). nاین نوع فعالیت های مصلحانه و اجتماعی و سیاسی برقعی، مورد توجه حزب توده قرار گرفت. به ویژه که در آن زمان حزب توده ایران نیز (به دلایلی عمدتا سیاسی) در عرصه صلح خواهی فعال بود. وفق نقلی او از سوی این حزب به کنفرانس صلح وین (و یا پاریس) رفت. با توجه به این که از قبل نیز افکار و منش و روش سید علی اکبر مورد توجه و نقد عموم سنتگرایان و علمای حوزه بود، این اقدام موجب مخالفت شدید علما و دینداران حوزوی بر ضد برقعی شد. جنجالی در محافل مذهبی قم پدید آمد. کار به جایی رسید که بین موافقان و مخالفانش زد و خوردی رخ داد. این در سال 1331 در دوران زمامداری دکتر مصدق بود. کار درگیری به آیت الله بروجردی کشیده شد. به گفته جعفریان با تلاش آیت الله خمینی و پیگیری علما، برقعی به شیراز و بعد به یزد تبعید شد (البته دانسته نیست که خمینی در مقام حمایت از برقعی بوده و یا برای مجازاتش تلاش می کرده است). این تبعید چهارده سال طول کشید. در این صورت برقعی باید در سال 1345 از تبعید بازگشته باشد. nاز آن پس دیگر از سیدعلی اکبر برقعی خبری نیست. وی حدود بیست سال دیگر زنده بوده اما در جایی یاد نشده که او فعالیتی فرهنگی و یا سخنوری و یا سیاسی و اجتماعی داشته است. دلیل این سکوت و انزوای طولانی دقیقا دانسته نیست ولی می تواند از یک سو به دلیل فضای حاد سیاسی در دهه چهل و پنجاه در قم و در حوزه علمیه باشد و از سوی دیگر فضای نامساعد در قم و در کل کشور برای افکار و آرای نوگرایانه و فاصله گرفته از تفکر و سنت رایج دینی، در این انزواگرایی برقعی و مانند او مؤثر بوده است. من خود این دوران را تجربه کرده ام. در دهه چهل و پنجاه جریان نوگرایی سنتی برای جوانان و درس خوانده ها چندان جذاب و قابل توجه نمی نمود. این که او در این سالهای مهم و پر حادثه حمایتی از آیت الله خمینی و به طور کلی از روحانیون مبارز نکرده، معنادار است. او حتی در جریان انقلاب عمومی و فراگیر 57 (که تقریبا عموم علما و جامعه دیندار ایرانی با رویکرد مثبت بدان گرویدند)، ساکت است و در جایی ثبت نشده (و شاید من اطلاع ندارم) که سید علی اکبر برقعی از انقلاب و رهبر بلامنازع آن حتی حمایت لفظی کرده باشد. چنان که گفته شد، برقعی حدود هفت سال پس از پیروزی انقلاب (1366) درگذشته است. nnد. حمع بندیnچنین می نماید که برقعی مانند دیگر مصلحان فرزند زمانه خود بوده است. او تحت تأثیر فضای فکری و فرهنگی و سیاسی پس از نهضت مشروطیت ایران بود و به ویژه از افکار و آموزه های نوگرایان عصر پهلوی و بیشتر پس از شهریور 1320 اثر پذیرفته بود. این جمله رسول جعفریان که او «در همایون مقالاتی می نوشت که به تدریج به نوعی مقابله با برخی از آموزه های پذیرفته شده منجر شد» تا حدودی وضعیت و نقش سید علی اکبر را بازنمایی می کند. گفتنی است که جعفریان سید علی اکبر را در شمار «تجدید نظرطلب طلاب در عقاید شیعه» آورده است. nاجمالا می توان گفت که سید علی اکبر دارای چند خصیصه قابل ذکر بوده است:nیکم. اگر دوران تحصیل و استادان و قلمروهای تحصیل برقعی را جدی بدانیم، به احتمال زیاد او مجتهد (دارای قدرت استنباط احکام شرعی) به نحو سنتی بوده و احتمالا به همین دلیل به وی عنوان «آیت الله» نیز داده اند. این البته برای یک روحانی نوگرا نقطه قدرت و امتیاز می تواند باشد. nدوم. هرچند برای درک و تشخیص افکار و آرای نواندیشانه فاصله گرفته از سنت رایج دینی و حوزوی برقعی، از یک سو نیاز به تحقیق بیشتر در منابع مکتوب و احیانا خاطرات همدوره ای های او اعم از روحانی و غیر روحانی است و از سوی دیگر باید آثار مکتوب به جا مانده وی با دقت علمی مورد تأمل و بررسی قرار گیرد. لازم است افکار و ایده های نواندیشانه و انتقادی او از منابع معتبر استخراج و مدون شود تا امکان علمی و همه جانبه افکار و آموزه هایش فراهم شود. nسوم. از زندگی نامه هرچند کوتاه سیدعلی اکبر برقعی روشن می شود که او از سه طریق افکار و ایده های خود را دنبال می کرده است: از طریق خطابه و سخنوری، قلم و تحریر مقاله و تألیف کتاب و نیز فعالیت های مدنی و اجتماعی و تا حدودی سیاسی. به ویژه باید به تأکید گفت که سیدعلی اکبر برقعی مانند عموم علما و روحانیان خطیب و سخنور بود و از طریق سخنرانی ها بر مخاطبانش و از جمله جوانان و درس خوانده های مدرن آن روز اثر می گذاشت. nچهارم. در پایان بگویم که من پس از ورود به قم در سال 1344 با نام و شخصیت برقعی کم و بیش آشنا شدم. برخی آثارش را خوانده ام. از جمله از جزوه کم حجم «دُرج گُهر» او که ترجمه سخنان کوتاهی از پیامبر اسلام است به کرات استفاده کرده ام. گاه در محافل قم نیز جسته گریخته از او یاد می شد. البته غالبا با طعن و کنایه انتقادی همراه بوده است. از جمله شهرت داشته که او توده ای بوده است. با اطلاعات و دیدگاههای محدود من در آن سالها، برایم عجیب می نمود که یک روحانی و عالم دین توده ای باشد. به ویژه در آن زمان چنین می پنداشتم که توده ای یعنی کمونیست و طبعا یک مسلمان و آن هم عالم دینی نمی توانسته کمونیست باشد و از سوی دیگر می پنداشتم هرکسی که گرایش به حزب توده داشته و یا عضو آن بوده لزوما به معنای کمونیست بودنش هست. با این حال هیچ نمی دانستم که یرقعی زنده است و چه بسا در همین قم زندگی می کند. در هرحال در آن روزگار (مانند اکنون) متهم کردن یک عالم دین به توده ای و کمونیست بودن، خود در سقوط اجتماعی وی در نظر اهل دیانت کفایت می کرد. nدر هرحال سید علی اکبر برقعی، به رغم افکار و فعالیت های پر سروصد ایش در حدود شصت – هفتاد سال پیش، چندان شناخته شده نیست و کمتر از او سخن در میان است. nاطلاعات زندگی نامه ای سید علی اکبر برقعی برگرفته از تارنمای «مدرسه علمیه خاتم الاوصیاء فاضل آباد» و نیز کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی» اثر رسول جعفریان است. n n nسید ابوالفضل برقعی nدر باره سید ابوالفضل برقعی (ابن الرضا) ذیل عناوین زیر سخن خواهیم گفت:nآشنایی شخصیnزندگی نامهnآثار و افکارnنقش فکری و سیاسیnnالف. آشنایی شخصیnحدود سال 1343، زمانی که من تازه طلبه شده و در حوزه رودسر درس می خواندم، سید روحانی میانسالی به حوزه (مشهور به مدرسه روحانی) در رودسر آمد که نامش سید ابوالفضل برقعی (ابنالرضا) بود. چند روزی در آن حوالی بود و چند بار هم در مدرسه با ما طلبهها (و در واقع بچه طلبهها) گفتوگو کرد. در سالیان بعد نیز چند بار به مدرسه ما آمد و او را دیدم. nاز همان نخستین دیدار و آشنایی احساس کردم که حرفهایش با حرفهای دیگران متفاوت است و تازه به نظر میآید. دقیق به یاد ندارم که چه میگفت اما از برخی افکار دینی رایج و به ویژه آداب و شعائر مذهبی متداول (مانند مرثیهخوانیها و روضهخوانیها و زنجیرزنیها و…) انتقاد میکرد وگاه صریح روحانیان را مورد نقد قرار میداد. nاین اولین بار بود که چنین سخنانی میشنیدم. میگفت روحانیان با من مخالف هستند و حکومت هم اجازه نمیدهد بعضی از کتابهایم چاپ شود. به ویژه با فلسفه و عرفان مخالف بود و آموزههای آن دو نحله را شرکآلود و انحراف از دین و موجب سستی ارکان شریعت میدانست. میگفت کتابی تحت عنوان «عقل و دین» نوشته و پنبه فلسفه اسلامی را زده است. nدر آن زمان دیوان شعری در دست داشت تحت عنوان «حافظ شکن» که ادعا میکرد بر رد حافظ و در پاسخ او سروده است. او میگفت اجازه نمیدهند این دیوان چاپ شود (نمی دانم بعدها منتشر شد یا نه). چند بار برخی از سرودههایش را برایم خواند. از جمله به یاد میآورم که سروده بود: «شاعران کاین جلوه در اوراق و دفتر میکنند / چون به خلوت میرسند آن کار دیگر میکنند». او در واقع با نشاندن کلمات «شاعران» و اوراق و دفتر» به جای «واعظان» و «محراب و منبر»، شاعران را مورد عتاب و طعن قرار داده بود. تمام هنر شاعری ایشان همین بود. nسالیان بعد که آگاهتر شدم، دیدم که چه کار عبث و حتی مبتذلی بود. او در واقع با شاعران ایران، که عموما شعرشان آمیخته با عرفان و تا حدودی فلسفه است و حداقل غالبا با اصطلاحات عرفانی سروده میشوند، سر ستیز داشت و آنها را عامل انحراف میدانست. او شاید در این رویکرد از کسروی اثر پذیرفته بود. nاز آنجا که من شدیدا به سخنان آقای برقعی علاقهمند شده بودم و با ولع حرفهایش را میشنیدم، ایشان هم به من علاقهمند شده بود؛ با این که هیچ تناسبی بین من و او نبود. او عالم میانسال و موجهی می نمود و من طلبه چهارده – پانزده ساله و بی اطلاع و مقدماتخوان و هیچ اطلاعی هم از فلسفه و عرفان و شعر و شاعری و شاعران نداشتم. در عین حال شاید انزوا و بیکسی برقعی، که البته بعدها بدان پی بردم، او را مجبور میکرد با من سخن بگوید و شاید هم نور هدایتی در جبین من میدید! nبعدها در قم هم گاه آقای برقعی را میدیدم و بر همان روال معمول در گوشهای (بیشتر در مدرسه حجتیه و یا صحن مسجد اعظم) مینشستیم و حرف میزدیم. هر چند غالبا میشنیدم ولی گاه نیز میپرسیدم و یا مناقشه میکردم. بعدتر البته بیشتراز برقعی خواندم و از افکار و شخصیتش دقیق تر آگاه شدم. nnب. زندگی نامهnسید ابوالفضل برقعی به سال 1287 خورشیدی (دوازده سال پس از مشروطه) در قم زاده شد و در سال 1370 درگذشته است. او در مدرسه رضویه قم درس خواند. این زمان مصادف بود با مرجعیت شیخ عبدالکریم یزدی در قم و ایران. بعدها در دوران فعالیت های آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی به تهران آمد و با حمایت کاشانی در مسجد گذر وزیر به امامت جماعت مشغول شد. در همان دوران (دهه بیست) سالیانی با کاشانی و فائیان اسلام همکاری داشت.nاز فعالیت های سیاسی برقعی در دهه سی تا پیروزی انقلاب ایران در سال 57 نشان خاصی نیست. به احتمال زیاد با جنبش ساسی روحانیت به رهبری آیت الله خمینی در دهه چهل و پنجاه موافق نبوده و یا حداقل انگیزه ای برای همراهی نداشته است. این نیز مهم است سید ابوالفضل در این سالها دغدغه ای جز فعالیت های فرهنگی از طریق سخنوری و تحقیق و نوشتن نداشته و با جدیت دنبال اصلاح فکری دینی (از منظر خود و با روش خود) بوده و از این رو قاعدتا نمی توانسته در جبهه مبارزه و سیاست هم نیز فعال و اثرگذار بوده باشد. nنخستین موضع گیری سیاسی برقعی پس از سالها، انتشار اطلاعیه ای در حمایت از انقلاب در سال 1357 بوده است. پس از آن (ظاهرا پس از پیروزی انقلاب) وی دو نامه نیز برای خمینی نوشته و ارسال کرده بود که گویا هر دو بی پاسخ ماندند. او در یکی از نامه هایش از رهبر انقلاب خواسته بود مسجدش را، که مدتها پیش از او گرفته بودند، به او بازگردانند و نرتیبی داده شود تا امنیتش تأمین شود. قراین چنین نشان می دهد که برقعی حتی در سال انقلاب و با نامه نگاری هایش، بیشتر در پی تحقق اهداف دیرینش و ایجاد زمینه هایی برای فعالیت های فکری خود بوده است تا سیاست. البته پاسخ تلاش های او برای کنار آمدن با انقلاب و رهبری و نظام جدید، دستگیری های مکرر و زندان و تبعید بود. مدتی زندانی شد و بعد مدتی در یزد به حالت تبعید زیست. پس از بازگشت از تبعید به تهران، نزد پسرش زندگی می کرد و سرانتجام در سال 1370 درگذشت و در امام زاده شعیب دفن شد. nnب. افکار و آثارnسید ابوالفضل برقعی نیز، مانند همگنانش در سلسله مصلحان دینی و شیعی معاصر، تحت تأثیر فضای فکری و اجتماعی و سیاسی پس از مشروطیت بوده است. او نیز می کوشیده است تا در مرحله نخست از ساحت دین و شریعت و به طور خاص مذهب تشیع خرافه زدایی کند و در نهایت نوعی پاک دینی را احیا و یا تبلیغ کند. مخالفت با فلسفه و تصوف و عرفان از محورهای پایدار در اندیشه جریان مصلحان سنتی اندیش و نوگرا بوده و برقعی نیز در این زمینه بسیار گفته و نوشته است. او در آغاز کتابی با عنوان «حقیقه العرفان» نوشت و در آن صوفی گری را مورد نقد و انکار قرار داد که مورد استقبال قرار گرفت. زیرا عموم فقیهان و شریعت محوران حوزوی نیز با تصوف و صوفیان چندان میانه ای ندارند و عموما با آن مخالف اند. چندی بعد کتاب «عقل و دین» را نوشت که به گفته خودش «آخوندهای یونانی مآب را خوش نیامد». سپس کتاب «درسی از ولایت» را انتشار داد که در آن به تعبیر خودش شرکیات شیعه و صوفیه و شیخیه را برملا کرد. nرسول جعفریان دوران زندگی و فعالیت های فکری سید ابوالفضل را به سه دوره تقسیم کرده است:nدر دوره نخست، برقعی به سراغ برخی از گرایش های غیر معمول مانند تصوف و فلسفه می رود و آنها را به عنوان خرافه و بدعت مورد نقد و انکار قرار می دهد.nدر دوره دوم به سراغ برخی از باورهای عامیانه شیعه رفته و اندک اندک از آنها تحت عنوان خرافه یاد می کند. در این دوره او می کوشد تا نگرشی معتدل از مذهب و آئین شیعه ارائه دهد. nدر دوره سوم، وی پارا فراتر گذاشته، اصل تشیع را مورد انتقاد قرار داده و در اوج کار به وهابیت می رسد و وهابی می شود. nمخالفت با افکار و آرای برقعی از مرحله دوم به بعد آغاز می شود. به طور مشخص پس از انتشار «درسی از ولایت» حرکت انتقادی بر ضد او شروع شد و به تدریج مقالات و کتابهای پر شماری در نقد و رد افکار برقعی نوشته و منتشر شدند. او هم البته بارها به منتقدان و مخالفانش پاسخ داده است. nاما آثار برقعی. برقعی کثیرالتألیف بوده است. وی در خاطراتش شمار تألیفاتش را 77 کتاب دانسته است. در اینجا، جز برخی از آثار که از آنها یاد شد، به شماری از آنها اشاره می شود:nتراجم رجال در 10 جلد که ظاهرا یک جلد آن چاپ شده است. nاحکام القرآن. این اثر به مثابه یک رساله فقهی عملیه است که برگرفته از قرآن است (فقه قرآنی).nمقاله ای در باره غدیر که در سال 1353 در مجله رنگین کمان چاپ شده است.nتابشی از قرآن. این اثر برآمده از درس های برقعی در مسجد گذیر وزیر است. nنقد المراجعات اثر شرف الدین به عربی. nترجمه کتاب عقیده اسلامیه اثر محمدبن عبدالوهاب با مقدمه و اضافاتی با نام مستعار عبدالله تقی زاده (نام مستعار احتمالا به خاطر شرایط حاد سرکوبی های مذهبی بوده است). nتضاد مفاتیح الجنان با قرآنnنقدی بر احادیث مربوط به مهدی و مهدویتnرهنمود سنت در رد اهل بدعت که به گفته جعفریان خلاصه منهاج السنه النبویه اثر ابن تیمیه است. البته برقعی حواشی و توضیحاتی نیز بر آن نوشته است. پس از این کتاب بود که برقعی در سال 1366 دستگیر شد و مدت 16 ماه در زندان اوین ماند.nضمنا برقعی بر برخی از آثار حیدرعلی قلمداران شرح و حاشیه نوشته است. nnج. نقش فکری و سیاسیnچنان که روشن است افکار و آثار سید ابوالفضل برقعی به لحاظ رویکردها و اندیشه ها چندان تفاوتی با مصلحان دیگر معاصر ایران ندارد. محور اصلی آنان خرافه زدایی یا دین پیرایی است. هرچند دامنه نقد و یا شدت و ضعف نقدها و یا بیان و ادبیات آنان در تمام نحله های اصلاح دینی معاصر متفاوت می نماید. nدر این میان مهم ترین موضوع محل بحث وهّابی شدن برقعی و یا گرایشات وهابی اوست که محل تأمل و درخور تعمق است.nوی در اواسط دهه سی دچار تحول فکری شده و به اصلاح فکر دینی با رویکرد سلفی و سنتگرایانه رسیدده است. او خود اذعان کرده است که «تدریجا برایم ثابت شد که من و روحانیت ما غرق در خرافاتیم و از کتاب خدا بی خبر بوده و افکارمان مطابق قرآن نیست». بقیه عمر و تکاپوهای فکری برقعی در همان مسیر «بازگشت به قرآن» و دین پیرایی گذشته است. nدر این مورد نیز تردیدی نیست که عموم مصلحان معاصر و بیشتر در نحله نوگرایان سنتی، بیش و کم تحت تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اصلاح دینی وهابیت معاصر برخاسته از عربستان بوده است و طبعا برقعی نیز احتمالا مستقیم تر و شاید جدی تر از این جریان نوبنیادگرایی سنی و سنتی اثر پذیرفته بود. اما در این باب باید گفت که این اثرپذیری به خودی خود، نه خلاف است و نه جرم و از این رو نباید در باره هیچ کسی به مثابه دشنام و یا انگ عقیدتی و یا سیاسی شمرده شود و در نهایت به مثابه ابزار اتهام و سرکوب اندیشه و فکر مورد استفاده قرر گیرد. هر اندیشه و فکری، صرفا به اعتبار علمی بودن و استدلالی بودن، می تواند پذیرفته و یا مردود دانسته شود. تقریبا تمام تحولات فکری و حتی علمی محض در تمام شاحه های علمی و فرهنگی، کم و بیش برآمده از تجارب علمی و فکری گذشتگان و یا معاصران است.nاما این که سید ابوالفضل برقعی واقعا وهابی شده بود یا نه، دقیقا دانسته نیست. رسول جعفریان مدعی است که او حتی از وضعیت یک سنی معتدل و متعارف نیز عبور کرده بود. طبعا داوری منصفانه در این باب مستلزم بررسی دقیق و منصفانه در تمام آثار برقعی است و من اکنون در چنین مقامی نیستم و از این رو نمی توانم داوری کنم. اما اگر قاعده «اقرارالعقلاء علی انفسهم جایز» ملاک باشد، او خود مدعی بوده است که «می گویند برقعی سنی است، در حالی که برقعی سنی اصطلاحی نیست، بلکه مسلمان و شیعه واقعی است» (این مطلب در نامه برقعی به آیت دالله خمینی در سال 1357 نوشته شده است). این همان ادعایی است که عموم نواندیشان و مصلحان دینی معاصر شیعی ایرانی داشته و دارند. بگذریم که اصولا سنی شدن نیز، به خودی خود، نه خلاف است ونه جرم. سنی نیز مسلمان است و از منظر دینی قابل احترام. بالاخره اگر قرار است تحقیق در دین واجب باشد و تقلید حرام، هر کسی، به الزام منطقی و عقلی، باید از تحقیق و اجتهاد شخصی اش پیروی کند. nدر هرحال برقعی نیز مانند دیگر خرافه زدایان شیعی ایرانی معاصر در تمام عمر دچار سختی و دشواری و تنگنا همراه با انواع محدودیت ها و آزارها بوده است. در پیش از انقلاب از ناحیه حکومت چندان گرفتاری نداشت ولی از سوی علمای دینی و واعظان و محافل سنتی شیعی به شدت مورد مخالفت و دشمنی بوده اما در دوران پس از انقلاب و در روزگار حاکمیت مذهبی و سیاسی با زعامت یک مجتهد شیعی، بیشترین آزار و آسیب را تجربه کرد. nدر دهه سی تا پنجاه عموم مراجع تقلید از جمله میلانی در مشهد و شریعتمداری در قم علیه برقعی و در رد افکارش اطلایه دادند. او به دلیل ارائه افکارش پس از 27 سال امامت در مسجد گذیر وزیر بیرون رانده شد. او به گونه ای منزوی و مطرود شد که حتی اعضای خانواده اش نیز از او دوری جسته و از او تبری جستند. وی در سال 1355 با ارسال نامه ای به مراجع دینی از آنان شکوه می کند که چرا از او دفاع نمی کنند و حال آن که آنان خود از مخالفانش بوده اند و از این رو چشم یاری داشتن از آنان عبث و بیهوده بوده است. گفته اند او در زمانی چنان از فعالیت در ایران ناامید شده بود که تصمیم گرفت به هندوستان برود تا شاید در آنجا فضای مساعدی برای تبلیغ افکارش پیدا کند.nnمنبع داده های تاریخی: کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی ایران» اثر رسول جعفریانn n nn n n
پیروزی نظامی و شکست اخلاقی
واقعیت مکرر تاریخی این است که حکومتی و حتی فردی به پیروی از قاعده رایج «الحق لمن غلب» با توسل به انواع ابزار از جمله