پاسخ به چند پرسش در باره باره برخی رویدادهای تاریخ اسلام آغازین

در ارتباط با پرسش شما به اجمال نکاتی را تقدیم می کنم.
در آغاز به دو نکته مهم و مقدماتی اشاره کنم.
نخست این که من در این گفتار در مقام یک متکلم و دفاع از دین سخن نمی گویم بلکه تلاش می کنم با خوانشی البته همدلانه از متون اسلامی و تاریخ مسلمانی به پرسش شما پاسخ بگویم.
دوم این که چنین می نماید که شما در چهارچوب باورهای دینی سنتی رایج در میان دینداران در باره پیامبر و امامان شیعی به نوعی (البته غیر مستقیم) داوری کرده اید که البته بر اساس یک سلسله مفروضات پیشینی صورت گرفته است که البته من چنان مفروضاتی ندارم. برخی مفروضات پیشینی من اجمالا چنین است:
– وحی الهی (نزول پیام خداوند بر آدمیان از طریق نبی) پس از تنزیل از ساحت ربوبی و ورود بر قلب پیامبر و بعد تبدیل شدنش به کلمه و کلام، وارد ساحت طبیعت و جامعه و زبان و تاریخ می شود. این سخن بدان معناست که از یک سو خداوند در چهارچوب نیازها و پرسش ها و فرهنگ زمانه سخن گفته و از سوی دیگر فهم و تفسیر آن کلمات ضرورتا با معیارهای زبانی و فرهنگی زمانه ممکن خواهد بود و لاغیر.
– در همین چهارچوب و با همین معیارها، پیامبر همان گونه که قرآن نیز بر آن تأکید دارد، بشراست (هرچند بلندمرتبه) و گفتار و کردارش نیز بشری است و از این نظر با دیگر آدمیان فرقی ندارد و در نتیجه داوری در باره نبی مانند داوری در باره عموم مردم است. در این صورت تکلیف دیگران روشن است.
– از منظر دینی عقیده ای به عصمت مطلق پیامبر ندارم (هرچند عصمت نسبی به معنای مصون بودن از گناهان شرعی محدود و مشخص پذیرفتنی است). این دعوی بدان معناست که بر پیامبر نیز می توان خرده گرفت و مثلا اعلام کرد در فلان مورد و به فلان دلیل عقلی و نقلی دچار خطا (خطا در تفسیر و یا در مصداق) شده است.
با این مقدمات در باره پرسش های شما باید بگویم که کلی گویی کفایت نمی کند یعنی باید در باره عمل مشخصی در کارنامه محمد و یا امام علی و دیگران پرسشی مطرح کرد و بعد در باره آن تحقیق وافی به مقصود انجام داد و در نهایت به داوری منصفانه و مستدلی دست یافت. در یادداشت شما به چند مورد اشاره شده است که به ترتیب بدانها می پردازم.
یکم. فرموده اید که پیامبر و امامان مانند مردم رفتار کرده اند.
پاسخ قبلا داده شده است. جز این نیز نمی تواند باشد. محمد و علی مانند من و شما بوده اند و مانند من شما زندگی می کرده اند. هرچند قطعا کمتر دچار خطا می شده اند. در بهترین حالت «انسان مافوق» بوده اند و نه «مافوق انسان».
دوم. در ارتباط با دعوی بالا اشاره کرده اید که آنان آدم کشته اند. ظاهرا مراد این است که در جنگها افرادی را به قتل رسانده اند. اگر چنین باشد، باید گفت تعبیر آدم کشی در میدان جنگ تعبیر درست و دقیقی نیست و گمراه کننده است. زیرا در میدان جنگ، طرف مقابل (هرکس که باشد) دشمن شمرده می شود و قاعده جنگ نیز کشتن و یا کشته شدن است. همیشه تاریخ چنین بوده و هنوز هم هست. در این ارتباط فرقی نمی کند که پیامبر باشی و یا فرد عادی؛ حق باشی و یا باطل. جنگ منفورترین پدیده در زندگی آدمی است ولی عملا حداقل در شرایطی گریزناپدیر است. اگر مراد آدم کشی در خارج از قواعد جنگی باشد، باید نمونه بیاورید؛ تا آنجا که من می دانم پیامبر و علی کسی را به ناحق و در واقع در خارج از قواعد عرفی و حقوقی آن زمان نکشته اند. البته ممکن است در باره اصل جنگها ایرادی باشد که باید در جای دیگر بررسی شود.
سوم. در همین زمینه به قتل یهودیان و ترور چند شاعر یهودی اشاره شده است. متأسفانه مجالی برای بررسی علمی این رویدادها نیست ولی به اجمال می گویم که: در برخورد با یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه ایرادی اساسی بر پیامبر وارد نیست. به ویژه که ماجرای بنی قریظه و کشتار هفتصد تا نهصد نفره نادرست است و به دلایل قانع کننده ای نمی توانسته اتفاق افتاده باشد. در مورد ترورها نیز کم و بیش داستان همین گونه است. آنچه مسلم است این است که قتل ناگهانی و غافلانه (ترور) در اسلام حرام شرعی است و از این رو نمی تواند رخ داده باشد. با این حال اولا، چنین اقداماتی به عنوان نوعی مجازات در زمانی که دادگاه و دادرسی به معنای کنونی آن وجود نداشته، امری گریزناپذیر بوده است. پیغمبر باشی و یا امام ناگزیر در چهارچوب قواعد زمانه عمل می کنید. ثانیا، کاملا محتمل است که پیامبر و یا دیگران در موقعیتی دچار خطا در تشخیص شده باشند که البته باید دقیقا به طور مستدل و مستند روشن شود. تقاضا می کنم که به همان کتابی که قبلا گفته ام مراجعه کنید در آنجا به تفصیل در این موضوعات بحث شده است.
چهارم. به ماجرای کنیز اشاره کرده اید. این موضوع در چهارچوب یک موضوع بزرگتر و کلان تر قابل بررسی است و آن مسئله برده داری است. ظاهرا در سنت نبوی برده گیری نسخ نشده و در شرایطی محدود پذیرفته شده است. با این حال بیشتر در ارتباط با معضل اسیران جنگی مطرح شده است. اگر به ماجرا به صورت تاریخی و مقتضیات زمانه نگاه کنیم، به گمانم پذیرفتن آن در عین حال همراه با اصلاحاتی به سود بردگان و کنیزان گریزناپذیر بوده است. با این حال به یقین پذیرفتن نظام کنیزداری ولو در عمل گریزناپذیر باشد، در تعارض با انسان شناسی اسلام است و به همین دلیل در اساس دارای حرمت شرعی است.
پنجم. پرسیده اید حال چگونه این افراد را پیشوای خود بدانیم؟ چه فرقی است بین این افراد با مردمان عادی؟ چگونه این افراد با عالم بالا در ارتباط بوده اند؟
با مطالبی که در مقدمه دوم آمد، پاسخ من (البته نه پاسخ عموم مسلمانان) کم و بیش روشن است. ارتباط با عالم غیب و ساحت قدسی ماهیت انسانی پیامبر را نفی نمی کند؛ او هم مانند همه ماست که فقط به او وحی می رسد و ابلاغ پیام می کند و به مقتضای ماهیت بشری اش می تواند اشتباه کند. چنان که در قرآن بارها به معصیت پیامبران اشاره شده و به استناد قرآن خداوند بارها پیامبرش را از درغلطیدن به دامن اشتباه و گناه برحذر داشته و حتی در مواردی حفظ کرده است. نباید از فرد انسانی ولو نبی انتظار فرشته بودن داشت.
دیگر این که پیشوایی امر نسبی است. بدان معنا که از جهاتی می توانیم از الگوی پیامبران استفاده کنیم و در جهاتی دیگر و در قلمروهای دیگر از الگوهای دیگر بهره ببریم. مثلا از سقراط در فلسفه و گفتگو، از زرتشت در پندار و گفتار و رفتار نیک، از مسیح در مهربانی، از موسی در شفقت، از بودا در سکوت باطنی، از میکلآنژ در هنر تجسمی، از نبی اسلام در غمخواری برای فرودستان و در عین حال الگوی اخلاقی ایمان در جهاد، از علی در وحدت و عدالت ورزی و در عین حال شورمندی و . . بیفزایم که این اوصاف صرفا از باب مثال است و نه به عنوان یک حصر منطقی و یا نظر نهایی و قاطع.
ششم. سخن آخر این که این پاسخ ها برای دفاع از ایمان دینی و یا تلاش برای مؤمن ماندن شما نیست، بلکه شما از من پاسخ خواسته اید و من هم نظرم را گفته ام. حال بر شماست که قانع شوید و یا نه. ضمنا به تأکید بگویم اگر می خواهید دین استدلالی داشته باشید، ناگزیز باید خود آستین ها را بالا بزنید و مطالعه و تحقیق کنید.
حق یارتان باد

Share:

More Posts

Send Us A Message