اشاره: متن زیر نقدنوشته جناب آقای دکتر فرهاد بهبهانی است بر مقاله من تحت عنوان «طالقانی و بازگشت به قرآن. هر دو وبسایت زیتون منتشر شده اند. nnمحقّق گرامی آقای یوسفی اشکوری، به مناسبت چهلمین سال درگذشت زندهیاد مرحوم طالقانی، مقالهای نگاشته و حرکت «بازگشت به قرآن» را به عنوان «یکی از وجوه شخصیّت دینی و اجتماعی آنمرحوم» مورد نقد و بررسی قرار دادهاند. درون مایهی مقاله، حرکت «بازگشت به قرآن» را مهم و معتبر میشمرد و به نظر میرسد که نویسنده بر آن است تا با تذکّر کاستیها و غفلتها، پیروان این راه را به بهبود و پیشبرد هرچه بهتر و مؤثّرتر کار خود بکشاند. نگارنده در راستای این مقصود و در موضع کمک به روشنی هرچه بیشتر مطلب ـ به سهم خود ـ گزیدههایی از مقاله را به شرح زیر انتخاب و در معرض نقد و بررسی قرار داده است.nnالف ـ درآمدnnنویسنده ابتدا از سجایای مرحوم طالقانی یاد میکند که «میتوانست به سهم خود، مسیر انقلاب و نظام برآمده از آن را در مسیر متفاوتی راهنمایی کند به گونهای که حوادث تلخ و زیانبار بعدی رخ ندهد یا از شدّت آنها کاسته گردد». سپس از شخصیّت بارز و تأکید مرحوم طالقانی در «بازگشت به قرآن» سخن میآورد و اینکه بر آن است تا در معنا و مفهوم این نگرش و دستاوردهای آن نظری بیافکند و به این مطلب برسد که آیا این حرکت همچنان مهم و دنبال کردنی است یا کارکرد خود را ازدست داده است؟nnامّا اگر مرحوم طالقانی ـ با پیوستگیاش به بازگشت به قرآن ـ میتوانست جلودار حوادث زیانبار بعد از انقلاب گردد، پس تکیه بر آن مبنا در این زمینه مؤثّر بوده، خصوصاً آنکه تصریح گردیده در حرکت مزبور از قرآن برای اصلاح دینی و پیرایش ساحت دین از خرافات استفاده میشده است. به علاوه با توجّه به اینکه اکنون خرافات و انحرافات نه تنها از دامان دین زائل نشده بلکه بیشتر و بیشتر گشته است، پس حرکت بازگشت به قرآن نیز نه فقط کارکرد خود را ازدست نداده، بلکه همچنان مهم و دنبال کردنی است، گیریم با محتوای متفاوت و تجدید نظر شدهای به تناسب مقتضیات زمان.nnب ـ رَه رُوان راهnnنویسنده فعّالان جنبش اصلاح دینی را در ایران در دو گروه (۱) نوگرایان سنّتی و (۲) نواندیشان مدرن اجتماعی درنظر گرفته است. عمده نقش گروه اوّل را در مسائل تئوریک چون قرآن و عقل و توحید دیده و در مقابل، اهمّ تلاشهای فکری جریان دوّم را بیشتر معطوف به اصلاح در قلمروهای اجتماعی میداند.nnامّا این تقسیمبندی هرچند در اساس موجّه مینماید، امّا از استثنائاتی نیز برخوردار است. زیرا مثلاً مرحوم شریعت سنگلجی و مرحوم نجمآبادی که از عناصر گروه اوّل قلمداد شدهاند، نسبت به مسائل اجتماعی نیز بیاعتنا نبودهاند؛ چنانکه مرحوم شریعت سنگلجی جزوهای تحت عنوان «موسیقی در اسلام» منتشر ساخت که طی آن بین موسیقی به صورت عاملی برای تلطیف روحی و غنا که آن را مخرِّب روح و روان آدمی قلمداد میکند، تفاوت قائل شد. همچنین آقای مسعود فراستخواه در کتاب «خواستگاه نواندیشی دینی و غیردینی» شرح مبسوطی دربارۀ فعّالیّتهای اجتماعی مرحوم نجمآبادی ازجمله بنیانگذاری بیمارستان نجمیّه، نقش مؤثّر در نهضت مشروطیّت و حمایت همهجانبه از مرحوم رشدیّه در ایجاد مدارس نوین ارائه داده است. همینطور آقای مصطفی حسینی طباطبایی در مخالفت با خشونتهای دینی و ادامهی جنگ و انحصار ارث زن به «هوایی» از ماترک شوهر و غیره، خطابهها و انتشارات متعدّد دارد و تا کنون به خاطر اتّخاذ مواضعیکه نسبت به پارهای امور بر مبنای دین داشته چند بار دچار زندان شده است.nnج ـ کارنامهی جنبشnnنویسنده میپرسد «آیا رویکرد بازگشت به قرآن موفّق بوده و به اهدافش رسیده است یا خیر؟». با در نظر گرفتن مقایسهای بین آثار رویکرد مزبور در طبقات مدرن شهری و اغلب مسلمانها، نتیجه گرفته شده که «با توجّه به مجموعهی ملاحظات، گزاف نیست که گفته شود جنبش قرآنی به اهداف دینی و اجتماعی خود نرسیده است».nnبه نظر نگارنده سوای آنکه اصولاً تلاشهای اعتقادی و فرهنگی ـ اجتماعی، نقطهی مشخّصی به نام «هدف» ندارند (که بگوییم به آنجا رسیده و بنابراین به اهداف خود دست یافتهاند یا نرسیده و از هدف دور ماندهاند، بلکه اینگونه تلاشها همواره در حرکت و افت و خیز بوده و از پیچ و خمها میگذرند) امّا به هرحال شاید بتوان ناکامیهای جریان اصلاح دینی را در برابر پدیدههای زیر تعلیل کرد:nnجریان سنّتی خرافهگرا که طی قرون متمادی با بهرهگیری از روانشناسی خاص پهنهی وسیعی از مخاطبان ـ در شیفتگی نسبت به اشخاص و از خود بیخود شدن در مقولات احساسی و گرایش به موهومات تخیّلی ـ در جامعه ریشه دوانده و سرسختانه در برابر هر دعوتی به تعقّل و رجوع به «متن» به جای «آقا»، ایستاده است و از انواع سلاحهای فقهی و حدیثی نیز برای تکفیر و مجازات مخالف، بهره برده و «قرآنگرایی» را به توقّف وا میدارد.nغوغای بیدینان که با توجّه به سیل عظیم لذّتطلبی و دنیاپرستی در جهان، دست رَدّ به سینهی هر سخنی از دین و معنویّت دینی میزند و فوج توجیهگران و به اصطلاح «انتلکچوال»های خود را داراست.nمزید بر عوامل فوق اکنون جفای دوستان هم سر برآورده و حرکت و بازگشت به قرآن را به جای پیگیری آن در مقابله با انحرافات و خرافات، به بیراهه بردهاند! چنانکه از یکسو آیات قرآن را رؤیا خوانده و پیشنهاد تعبیر رؤیا برای درک مقاصد آن میدهند و از سوی دیگر در اریکهی روشنفکری دینی، صحّت صدور و نقل قرآن را مورد سؤال قرار داده میگویند «دلالت قرآن برای ما روشن نیست» (چون آیاتش بنا به حوادثی نازل شده و ما در جریان آن حوادث نبودهایم) و سپس سطح تردیدها را فزونی داده مطرح میسازند که اساساً ما مخاطب قرآن نبودهایم و هر سخنی فقط برای مخاطبش روشن است! دیگریهم ندا درمیدهد که اصولاً خدا کلام ندارد، کلام خصیصهی بشری است و چیزی به نام «کلام الله» در دست ما نیست»!nروشن است که با چنین عواملی از خارج و داخل خود حوزهی روشنفکری دینی، جنبش بازگشت به قرآن با چه مشکلات و موانعی روبروست.nnد ـ کاستیهاnnنویسنده در اینجا به کاستیهایی در نظریّهپردازیهای سخنگویان جریان «بازگشت به قرآن» پرداخته کـه میگوید موجب ناکامی این جریان شده اسـت و به ترتیب مواردی را نـامnnمیبرد:nn۱ـ تمامیّت نگری به قرآن: میگوید چنین مینماید که «کسانی چون بازرگان و طالقانی و شریعتی به عنوان نواندیشان قرآنی، چنان از تمسّک به قرآن سخن گفتهاند که گویی با چنگ زدن تمام عیار به قرآن، تمام گرهها گشوده خواهد شد».nnنگارنده: البتّه روشن است که چنین ادّعایی خصوصاً در جهان متنوّع امروز نمیتواند درست باشد و تصادفاً مراجعهی روشنبینانه به قرآن نیز این نکته را روشن میسازد که قرآن چنین کتاب «انحصارگرا»یی نیست. زیرا مثلاً:nnبا وجود اشارات محدود به عناصری از حقایق علمی در طبیعت، قرآن تشویق به علمآموزی و سیر در آفاق و انفس میکند و بدینترتیب در واقع اعلام میدارد که علم فقط آن نیست که من آوردهام، بلکه دریای علم در خلقت خدا خارج از قرآن است که باید رفت و آموخت و به کار گرفت. از اینرو مثلاً میبینیم بازرگان به علم جدید روی میآورد و تقریباً در غالب آثارش تمجید از پیشرفتهای علمی و مدنیّت و اخلاق در اروپا ـ به وضوح ـ مشاهده میشود.nآیات احکامی قرآن عموماً دارای تبصرهها و استثنائاتی است که انعطافپذیریهایی را برای عمل به آنها به اقتضای شرایط به دست میدهد. مثلاً در آیهی «مفسد فی الأرض» گزینههای مختلف مجازات ارائه گردیده است.nدر برخی موارد چون مسائل اقتصادی یا سیستم حکومت و قضاء، قرآن هیچ الگویی ارائه نداده و فقط بر چند اصول محتوایی چون عدم وصول ربا و رعایت عدالت تأکید کرده است.nبنابراین قرآن حتّی در مواردیکه احکامی آورده، برای قانونگذاری به مقتضای شرایط زمان و مکان توسّط انسانها ـ بر مبنای اصول ثابتی که از نظر رعایت عدالت و حقوق مردمان ارائه داده ـ راه گشوده و در پهنهای از امور نیز که به اصطلاح فقهی از آن به «منطقه الفراغ» یاد میشود، سکوت نموده و کار را به خود انسانها سپرده است. تا جاییکه آقای مصطفی حسینی طباطبایی در جزوهی «آرمان شهر اسلام» میگویند «ما نباید از صدر اسلام نسخهبرداری کنیم، بلکه باید از آن درس بیاموزیم».nnامّا در اینکه چقدر در این مقوله کار شده، حق با نویسنده است که «فقیهان توان انکشاف و به روز کردن» مباحث را نداشته و اصلاحگران دینی نیز چه بسا با طرح مطالب انحرافی (چون «رؤیای رسولانه») به بیراهه رفتهاند. از سوی دیگر البتّه محصولاتیهم به بار آمده، چنانکه خانم دکتر وسمقی انتشاراتی تحت عناوین «زن، فقه، اسلام» و «تجدید نظر در معنای قصاص» داشتهاند؛ هرچند در «بازخوانی شریعت» ـ ظاهراً مستقل از آنها ـ از تدوین قوانین مدنی سخن میگویند.nn۲ـ چند صدایی بودن آیات قرآن: نویسنده میگوید: «با مرور اجمالی به آیات قرآن، به سادگی میتوان دریافت که در بسیاری از امور و موضوعات مهم انسانی و اجتماعی، حدّاقل دو صدای متضاد شنیده میشود . . . از اینرو در گذشته و هماکنون تمام فرقههای اسلامی از آیات قرآن برای افکار و اعمالشان اتّخاذ سند کرده و میکنند . . . بنگرید به مستندات قرآنی طالبان و داعش و بوکوحرام و . . . »nnنگارنده: این سخن البتّه مکرّر عنوان شده و افراد گوناگون نیز به آن پاسخ دادهاند. آقای حسینی طباطبایی در بحث «استنتاج معنا از آیات قرآن» بحث مبسوطی در این زمینه آورده و به طور خلاصه میگوید (۱) قرآن که خود را کتاب هدایت و محور وحدت بین پیروانش معرّفی میکند، نمیشود به گونهای سخن گوید که مفاهیم مختلف (و حتّی چنانکه بعضاً ادّعا شده است متضادّ) از آن به دست آید (۲) چنانچه با قرآن عاری از افکار ازپیش ساخته برخورد شود و معانی لغات و ارتباط نحوی کلمات در آیه و سیاق آیات درنظر گرفته شود، بیش از یک معنا از آیات قرآنی به دست نمیآید و (۳) از همینرو مفسّران به طور کلّی کمتر در زمینهی معنا و مفهوم آیات به اختلاف اصولی رسیدهاند و اختلافات معمولاً در مصادیق بوده که در این راستا همواره پیروان فرق و مکاتب مختلف، خواستهاند عقاید خود را از آیات قرآن نتیجه بگیرند. در مورد داعش و بوکوحرام خوشبختانه اعلامیّهای با بیش از یکصد امضاء از شخصیّتهای شناخته شدهی اسلامی در مردود شناختن فکر و راه و روش آنان توسّط جامعه الأزهر مصر منتشر شده که به کلّی حساب آنها را از اسلام جدا میداند.nnهـ ـ بازگشت به قرآن در روزگار ماnnنویسنده به حق و درستی اعلام میدارد که «اینگونه نبوده که نواندیشان متأخّر چون سروش و شبستری در پی تحقیق و تحلیل به این نتیجه رسیده باشند که ایدهی بازگشت به قرآن دیگر بیاعتبار شده است؛ (بلکه) به گمانم وقوع غیرمنتظره و طوفانی انقلاب ایران با پسوند اسلامی، عملاً زمینهی عبور از اندیشههایی چون بازگشت به قرآن را فراهم کرد».nnبنده با این نظر و استنباط نویسندهی محترم کاملاً همراهی دارم، امّا چند نکته در آن هست که ایشان نگفتهاند و بنده میگویم و با افسوسی از ته دل این نوشته را به پایان میبرم:nnاوّل آنکه از باورمندان و مؤمنان به مأخذی که سالها در مسیر تعلّقاتشان طیّ طریق کردهاند، انتظار نمیرود که به خاطر ناگواریهایی که در جریانی ظاهراً منتسب به آن مأخذ پیش آمده، دلبستگی خود را رها کنند و رجوع به آن مأخذ را دیگر بیفایده شمرند، مگر آنکه گفته شود از ابتدا آن دلبستگی چندان جدّی نبوده است!nn ثانیاً چگونه ممکن است راه و روشهای زیانباری با ادّعای برگرفته از مأخذی دنبال شود و علاقمندان به آن مأخذ، رجوع به آن را در ردّ ادّعای مجریان، رها ساخته و دنبال نکنند؟! حتماً اینجا مشکلی هست.nnثالثاً اگر در شرایطی به ناحق از مأخذی استفادهی ناصواب میشود، راه برخورد با آن ناصوابها دقیقاً رجوع به آن مأخذ است و نه اینکه ما مأخذ ایمانی خود را در قبال برگرفتههای ناصواب رها کنیم!nnو بالأخره رابعاً اینکه در این میان بهترین کمک به منحرفان، طرح مباحث انحرافی و عَلَم گفتههای تازه برداشتن است؛ چرا که این راه آنان را به جای بحث با جبههی مقابل، درگیر مباحثهی میان خود میکند.nnبا تشکّر از نویسندهی محترم که امید میرود آنچه آوردهاند و آورده شد، و چه بسا آورده میشود، رَه روان راه قرآن را سودمند افتد.nn بازگشت به صفحه اولnدر مقلوله ی «بازگشت به قرآ»
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این