آموز ه های سید اسدالله خرقانی

مروری بر تاریخ اصلاح دینی در ایران – قسمت هشتم

درآمد
یکی دیگر از عالمان دینی و از شخصیت هایی که در ایران معاصر در شمار نوگرایان و یا مصلحان دینی و اجتماعی قرار دارد، سید اسدالله خرقانی است.
این قسمت ذیل این عناوین سامان یافته است:
فصل اول: زندگی نامه
فصل دوم: آثار
فصل سوم: افکار و آموزه ها
فصل چهارم: قرآن گرایی

فصل اول: زندگی¬ نامه
گزیده زندگی نامه آن است که: سید اسدالله موسوی خرقانی (که نام کاملش سید اسدالله میر سلامی خرقانی و یا خارقانی است) در سال 1254 قمری در خارقان زاده شده شد. خرقان یا خارقان از توابع شهرستان قزوین است.
او پس از تحصیلات ابتدایی معمول آن روزگار، در پانزده سالگی، به قزوین کوچ کرد و در آنجا به تحصیل علوم دینی متداول ادامه داد. در سال 1275 – 76 قمری به تهران هجرت کرد و در حوزه درس (فلسفه) حکیم میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد و سالیانی در تهران فقه و اصول و فلسفه آموخت. در این دوران، با برخی علوم جدید نیز (که تازه در ایران تا حدودی رواج یافته بود) آشنا شد و زبان فرانسه را آموخت. گفتنی است که در آن روزگار فرانسه تنها زبان رایج فرنگی بود و عمدتا نخبگان آن را می آموختند (البته این که خرقانی چه اندازه به زبان فرانسه تسلط داشته و این که قادر بوده بدان تکلم کند و یا بنویسد، دانسته نیست و جایی ندیدم که به این دقیقه پرداخته باشند).
پس از آن خرقانی به سال 1284 همراه با خانواده به نجف رفت و در حدود بیست و پنج سال در حوزه نجف در درس برخی عالمان و مجتهدان آنجا حضور یافت و علم اجتهاد و فقاهت آموخت. در این میان او موفق شد از شاگردان مبرز آخوند خراسانی باشد. در آن مقطع، آخوند محمدکاظم خراسانی، برجسته ترین فقیه اصولی نجف به شمار بود. گفته اند که خرقانی به اجتهاد رسیده و اجازه اجتهاد یافت. پس از بازگشت به ایران در تهران مقیم شد و عمری را به فعالیت های فکری و علمی و فرهنگی و سیاسی اهتمام داشت. وی در سال 1315 خورشیدی در تهران درگذشت و در ابن بابویه کنار مزار استادش میرزای جلوه مدفون شد. گزارش فعالیت های علمی و قلمی و سیاسی سید اسدالله زندگی نامه او را کامل خواهد کرد.
استادان. استادانش متعدد بودند ولی گفته اند که در ایران او مدتی در حوزه درست شیخ هادی نجم آبادی شرکت می کرده ولی زمانی که کار مخالفت علما با شیخ بالا گرفت و تا حد تکفیر پیش رفت، سید اسدالله او را ترک کرد و به حوزه درس حکیم جلوه حضور یافت. در عین حال گفته شده او عقل گرایی و قرآن محوری را از شیخ هادی آموخته بود. افزون بر آن، خرقانی از سید جمال¬الدین اسدآبادی نیز اثر پذیرفته بود و به نقل محیط طباطبایی در آخرین سفر سید به ایران و در هنگام بست نشینی سید در عبدالعظیم، به دیدار وی رفته بود.
فعالیت های فرهنگی و علمی خرقانی در دو فصل آثار و افکار خواهد آمد ولی در اینجا به مهم ترین فعالیت زندگی اش یعنی مبارزات سیاسی او اشارتی می شود.
خرقانی از عالمان دینی در جنبش مشروطه خواهی بوده است. چنان که گفته شد، او از چند دهه پیش از آغاز مشروطیت، بر خلاف عموم روحانیان و عالمان شیعی، کم و بیش با جهان تازه و با برخی از علوم و فنون نوین غربی آشنا شده بود. او حداقل یک زبان فرنگی (فرانسه) می دانست و این در آن روزگار در طایفه علما بی سابقه و یا کم سابقه بوده است. به گفته ملکزاده در تاریخ انقلاب مشروطیت، «خرقانی از علوم جدید بهره مند بود و از سیاست جهان و فلسفه نوین اطلاع کامل داشت». در زمان حضور در نجف با بزرگانی چون ملا محمدکاظم خراسانی آشنا شد که بعدها از رهبران مشروطه خواهی به ویژه در مشروطیت دوم بود. او در تهران بسیار فعال بود و در چند انجمنِ حامیان آزادیخواهی حضوری فعال داشت. برخی از این انجمن ها را خود بنیاد نهاده بود (با توجه به نقش انجمن های مخفی ونیمه مخفی در پیش از مشروطه و پس از آن، نقش کسی چون اسدالله خرقانی مهم تر می شود). او (مانند اسدالله مامقانی) رابط آزادیخواهان تهران و نجف بود. خرقانی عضو «انجمن ملی» بود که برنامه آن ایجاد ارتباط بین سیاستمداران، درباریان و شاهزادگان، روشنفکران و حتی دانش آموزان از جمله دارالفنون تهران بود. مجمعی با عنوان «کانون جوانان» تشکیل داد و برنامه آن تلاش برای جذب نظر جوانان و نیز جلب حمایت علمای نجف بود. ملک المتکلمین نیز عضو آن بود. گویا خرقانی از سوی همین انجمن به نجف رفت تا علمای این مرکز علمی و دینی مهم را با جنبش آزادیخواهی ایران همراه و هماهنگ کند و گویا کامیاب نیز بوده است. خود او گفته است که من در نجف آیات عظام را با با مشروطه خواهی آشنا کردم. مدتی در مسجد حاج حسن معمار در اول خیابان ارامنه دروازه قزوین به امامت و تبلیغ اشتغال داشته و گویا مریدان و علاقه مندان زیادی هم پیدا کرده بود. نقل است که روزگاری از فعالان «شرکت اسلامیه» بود که برای ترویج مصرف کالاهای وطنی تلاش می کرد. نیز گفته شده است که اسدالله خرقانی از مخالفان قرارداد وثوق الدوله بود (این قرارداد در سال 1298 خورشیدی / 1919 بین دولتین ایران و بریتانیا بسته شد و منشاء اختلافات سیاسی شدید بین سیاستمداران و مبارزان ملی ایران شد).
خرقانی در مجلس سوم نماینده قزوین در پارلمان بود.
فعالیت های سیاسی خرقانی تا اوایل سلطنت رضاشاه پهلوی ادامه داشت. او در آغاز با جمهوری خواهی سردار سپه موافق بود ولی بعدتر با آن مخالف شد. البته این به معنای مخالفتش با جمهوری خواهی نبوده بلکه در درگیری با پهلوی با نوع جمهوری خواهی سردار سپه سازگاری نداشت. همان گونه که بسیاری از عالمان سیاسی و غیر سیاسی آن روزگار نیز چنین بودند.
ظاهرا یکی از اختلافات خرقانی با پهلوی، ماجرای حجاب بوده است. گویا سردار سپه در دوران رئیس الوزرایی اش، تصمیم داشته برنامه کشف حجاب (یعنی آزادی زنان در انتخاب حجاب خود) را در ایران عملی کند (اگر چنین باشد روشن می شود که، بر خلاف نظریه مشهور، رضاشاه مدتها پیش از سفر به ترکیه در سال 1313 خورشیدی و اثرپذیری از آتاتورک و تحولات ترکیه جدید، سیاست کشف حجاب را در نظر داشته است). گفته اند خرقانی، که در آن زمان عالمی معمّر و معتبر بوده است، نامه ای به رئیس الوزرا نوشت و از او در باره چند موضوع سئوال کرد و جواب خواست و یکی از آنها در باره کشف حجاب بود. نخست وزیر در باره هر یک پاسخی داد ولی در باره کشف حجاب قاطعانه گفت چون مسلمان است، هرگز چنین نخواهد کرد. کتاب خرقانی در باره حجاب، در این زمان نوشته شد است. او در این اثر با قاطعیت از وجوب حجاب شرعی در اسلام و قرآن دفاع کرده و به شدت با کشف حجاب (بخوانید آزادی زنان در انتخاب نوع پوشش خود) مخالفت کرده است. به زعم خرقانی، ضرورت حجاب مورد اتفاق تمام ملل اسلامی است و از این رو تردید در حکم حجاب می تواند از «امراض دماغی و اختلالات فکری» باشد.
جدای از ماجرای کشف حجاب، حول برخی مسائل دیگر، اختلافات خرقانی با رضاشاه پهلوی (به ویژه پس از پادشاه شدنش) ادامه یافت و به خشونت نیز کشیده شد. ظاهرا در ادامه مجادله بر سر ماجرای حجاب بود که پهلوی خرقانی را به باد کتک گرفت و بعد او را به رشت و فومنات تبعید کرد. وی مدتی در آن حوالی زندگی کرد. اما پس از بازگشت از تبعید، از سیاست کناره گرفت و یکسره به امور دینی و علمی و فرهنگی و به ویژه قرآن پژوهشی پرداخت. پانزده سال آخر عمرش در این وادی گذشته است. اگر واقعا خرقانی در سال 1254 قمری زاده شده باشد، در ماجرای مشروطه خواهی حدود هفتاد سال داشته و هنگام مرگ حدود صد ساله بوده است.
در مجموع خرقانی شخصیت جذابی داشته و بسیاری از عالمان دینی سیاسی و مبارز زمان خود را تحت تأثیر قرار داده که بی گمان یکی از نامداران آن آیت الله سید محمود طالقانی است که در اواخر زندگی خرقانی با او معاصر بوده و به شدت تحت تأثیر افکار و فعالیت ها و مبارزات سیاسی خرقانی قرار داشته و بر یکی از آثار مهم خرقانی مقدمه نوشته و آن را منتشر کرده است.
با توجه به افکار و اندیشه های دینی و سیاسی خرقانی، به احتمال زیاد مخالفت وی با رضاشاه، از دو منظر بوده است. یکی از موضع دینداری و دفاع از شریعت در برابر سیاست های عرفی گرا و بعضا خلاف شرع پهلوی اول، و دیگر، از موضع آزادیخواهی و ضدیت بنیادین با هر نوع استبداد. چنان که خواهد آمد، خرقانی به رغم انتقادهایش به میراث مشروطیت، از میراث مهم آن جنبش یعنی برانداختن هر نوع استبداد دفاع می کرده و سیاست های استبدادی و دیکتاتوری پهلوی را بر نمی تابیده است. همین ویژگی پایدار خرقانی برای روحانیان جوان و پر شوری چون طالقانی در آن دوران بسیار جذاب و پذیرفتنی می آمده است. طالقانی در مقدمه کتاب «محوالموهوم» خرقانی از او با عنوان «علامه مجاهد» یاد کرده است. او می نویسد: «مرحوم علامه بزرگ و مجاهد سید اسدالله میر اسلامی خارقانی، مؤلف این کتاب در زمره همان مردان نیرومند و هشیار عالم اسلام بود . . .». البته طالقانی در همانجا تصریح می کند، به رغم این که خرقانی در روزگاری در محفل پدرش سید ابوالحسن طالقانی شرکت می کرده است، ولی خود او که در قم درس می خوانده، توفیق دیدار خرقانی را نداشته است و بعدها از طریق آثارش با او آشنا شده است.
در اغلب منابع دست اول مشروطیت مانند ملکزاده، دولت آبادی، ناظم الاسلام، خاطرات عین السلطنه و . . . مطالبی در باره خرقانی آمده است.

فصل دوم: آثار
شانزده اثر از خرقانی معرفی شده که در این قسمت (البته با برخی توضیحات ضروری برای فهم بیشتر مطالب در داخل قلاب) به ذکر فهرست آن آثار بسنده می شود:
1- رساله در نقد نصارا [مسیحیان] (کشف الغوایه فی ردالهدایه)
2- رساله در اصول عقاید
3- رساله در تنقید قوانین عدلیه [روشن نیست که مراد عدلیه یا دادگستری عصر رضاشاه است و یا پیش از آن]
4- رساله روح التمدن و هویت الاسلام
5- رد دارونیست ها [داروینسیم یا ترانسفورمیسم عبارت است از نظریه تکامل انواع که پس از طرح آن در اروپا و به چالش کشیدن آموزه های دینی یهودی – مسیحی در باب خلقت و از جمله نحوه آفرینش انسان، در جهان اسلام و از جمله در ایران نیز، محل مناقشاتی واقع شد و در چند دهه بعد کسانی مانند علامه طباطبایی از ثبوت انواع (فیکسیسم) دفاع کردند و دکتر یدالله سحابی استاد زمین شناسی و زیست شناسی دانشگاه تهران در کتاب «خلقت انسان» و در آن از تحول انواع (ترانسفورمیسم) دفاع کردند]
6- رساله کثرت و وحدت زواج [در باب تعدد زوجات یا چند همسری]
7- پنج جزوه [در] رد مبلغین نصارا [قابل ذکر است که در آن زمان موضوع اصلی در کشورهای اسلامی مخالفت و حتی رد آموزه های دینی مسیحی چندان اهمیت نداشته، بلکه بیشتر مبلغان تبشیری غربی بودند که در کشورهای اسلامی به عنوان مأمور و یا حداقل توجیه کننده سلطه فرهنگی و اقتصادی غربیان شناخته شده بودند و از این رو با انتقادها و مخالفت های مسلمانان از جمله مبارزان ضد استعمار مواجه می شدند]
8- مختصری [در] مرام جامعه اسلامی
9- رساله در کشف حجاب و وجوب حجاب به حکم عقل و تصریح کتاب و سنت نبوی
10- کتاب قضاوت ها و شهادات اسلامی
11- رساله نبوت خاصّه و ابدیت اسلام و حماسه ادیان
12- رساله در متشابهات قرآن و حدیث من فسرّالقرآن، و حماسه علمی و عملی بر تمام علمای نوع بشر از ادیان قدیم و جدیده
13- برهان الساطع فی اثبات الصانع
14- رساله حقوق اسلامی
15- رساله در مفهوم و مصداق اولوالامر قرآنی که تا حال از مبتکرات آیات شریفه است
16- رساله مقدسه محوالموهو و صحوالمعلوم.

فصل سوم: افکار و آموزه ها
در این فصل، که مهم ترین فصل اندیشه ها و شخصیت اسدالله خرقانی است، ذیل سه عنوان گزارش می شود:
الف. دغدغه انحطاط مسلمانان و بیان علل انحطاط
می دانیم که یکی از محورهای مهم و مکرر در تاریخ اصلاح دینی در تمام بلاد اسلامی، موضوع «انحطاط مسلمانان» و یا انحطاط جوامع اسلامی بوده است. صورت مسئله این گونه بوده که این مصلحان به این نتیجه رسیده بودند که مسلمانان در روزگار ما (قرن 13 و 14 هجری) در قیاس با مغرب زمین و اروپای مسیحی از نظر تمدنی (علوم و فنون و به ویژه در فنون نظامی) عقب مانده اند و این در حالی است که روزگاری ماجرا کاملا معکوس بوده یعنی غربیان در قیاس با مسلمانان از لحاظ علمی و فنی و تمدنی عقب تر بوده و از مراکز اسلامی می آموخته اند (قرون نهم تا هفدهم میلادی). هرچند موضوع انحطاط در چند دهه اخیر به قوت گذشته مطرح نمی شود ولی هنوز هم تحت عناوین مختلف در جهان اسلام و از جمله در ایران طرح شده و مورد بحث و مناقشه است. سید جمال از جمله آغازگران این مبحث بوده است.
در مباحث قبلی به این موضوع پرداخته ایم و پس از این نیز به آن خواهیم پرداخت. خرقانی نیز در این زمینه سخن گفته است. او مانند دیگران در مواردی به علل انحطاط پرداخته و در مواردی نیز راه مطلوب خود برای خروج از انحطاط را نشان داده است. گفتنی است که عموم مصلحان پیشین (تا حدود پنجاه سال قبل) روی اغلب عوامل انحطاط و نیز در ارائه راه حل ها، توافق داشته اند.
البته برای آشنایی با دیدگاههای خرقانی در این دو زمینه، صد البته محتاج تحقیق کافی و به ویژه مروری بر تمام آثار اوست ولی فعلا چنین امکانی وجود ندارد. پس از مرور چند اثری که در آنها گزارشی از افکار خرقانی آمده است، به اطلاعاتی دست یافته ام که در اینجا، بدون هیچ توضیحی، صرفا محض اطلاع یادداشت می کنم.
علل انحطاط:
1- جزم باوری [جزم اندیشی]
2- تقدیرباوری غلط [این که قید غلط آمده برای آن است که به زعم خرقانی معنا و مفهوم قرآنی «تقدیر» بد فهم شده و باید اصلاح شود]
3- تقلیدباوری (البته خرقانی بر دو تقلید منفی انگشت نهاده است: تقلید از سنت های خودی و تقلید از غرب جدید)
4- فرقه گرایی
5- اختلافات مذهبی درونی
6- تمسک به بعد فردی اسلام و ترک ابعاد اجتماعی و سیاسی آن
به گمان خرقانی آغاز انحطاط پایان، عصر خلفای راشدین و آغاز سلطنت معاویه بوده است.
اما راه حل ها:
گرچه خرقانی دو موضوع را از هم تفکیک نکرده است ولی در ذیل همان علت ها و بررسی معلول ها، به طور ضمنی و گاه به تصریح از راه خروج از این عقب ماندگی ها پرداخته است. واقعیت این است که اگر درد شناخته شود، به طور منطقی و معقول، راه درمان نیز پیدا شده است.
با توجه این ملاحظات، می توان گفت که از نظر خرقانی، ترک جزمیت گرایی و در واقع آزاداندیشی، ترک تقدیر گرایی و خودباوری و اختیارگرایی دو راه حل برای خروج از انحطاط است. قابل تأمل این که او نیز احتمالا به پیروری از سید جمال آیه 11 سوره رعد یعنی آیه «انّ الله لایغیّر ما بانفسهم حتی یغیّروا ما بانفسهم» را بدین معنا می داند که به قول اقبال لاهوری: «خدا آن ملتی را سروری داد / که تقدیرش به دست خویش بنوشت». ترک تقلید در امور زندگی و عقلانی نیز از راههای خروج از بیماری عقب ماندگی است. البته گفتی است که انتقاد از تقلیدگرایی، عمدتا معطوف است به تقلید در اصل ایمان و قبول دیانت و نیز در امور زندگی که متکی اند بر عقلانیت و علم و آگاهی و تدبیر. پیروی از امور خاص شرعی از کارشناسان اهل، البته معقول است و مفید و در عمل نیز گریزناپذیر. در مورد خرافه گرایی نیز همه مصلحان به تفصیل سخن گفته و جملگی آن را یکی از مهم ترین درد جوامع اسلامی دانسته و در نتیجه ترک خرافات و توسل به عقل و عقلانیت و استدلال را راه برون رفت از عقب ماندگی دانسته اند و خرقانی نیز یکی از این مصلحان است. رها کردن اختلافات دیرین مذهبی و فرقه ای نیز از پیشنهادهای اساسی برای جبران عقب ماندگی و ضعف مسلمانان است. از نظر خرقانی و دیگر مصلحان، تمسک به قرآن و قرآن محوری، رمز و راز کامیابی در رفع اختلافات فرقه ای و تحقق یگانگی و اتحاد عموم مسلمانان شمرده شده است. همین طور رها کردن اسلام فردی و تمسک به اسلام اجتماعی و سیاسی، راز جبران عقب ماندگی است. چنان که گفته شد، از آنجا که خرقانی خود از یک سو اسلام را اساسا دینی سیاسی و اجتماعی و شاید بتوان گفت انقلابی می دانسته و از سوی دیگر خود عمری را در سیاست و مبارزه سپری کرده بود؛ به شدت از اسلام فردگرایانه و شخصی انتقاد می کرده و راه نحات را هم در رویکرد به اسلام اجتماعی می دانسته و بر آن تأکید فراوان داشت. محورهای مهم خرقانی در کتاب «محوالموهو»، یکی تأکید روی خرافات مذهبی و بیشتر در تشیع بود و دیگر اصرار بر تمسک به اسلام اجتماعی و سیاسی به مثابه راه خروج مسلمانان از معضل عقب ماندگی. وی به علما هشدار می دهد که صرف تمسک به عبادات و تعبد دینی نمی توان دین را نگاه داشت.
ب. اندیشه های سیاسی
آرای سیاسی خرقانی حول اسلام و سیاست، ظاهرا بیش از هر جایی دگر در دو کتاب وی یعنی «روح التمدن و هویه الاسلام» و بیشتر در کتاب «محوالموهوم و صحوالمعلوم» بازتاب یافته است. گفته شده است که کتاب اخیر بیشتر بازتاب دهنده افکار نوگرایانه خرقانی است که در سال 1314 نوشته شده و در سال 1339 با همت طالقانی منتشر شده است. این نیز گفته شده است که خرقانی در زمان تألیف کتاب «محوالموهوم» تحت تأثیر اصلاحات عصر رضاشاه قرار داشت.
می توان اصول فکری خرقانی در باب اسلام و جامعه و سیاست را چنین طبقه بندی کرد:
1- اعتقاد جدی به اسلام سیاسی و اجتماعی و پیوند گسست ناپذیر دین و دنیا
چنان ک پیش از این گفته شد، خرقانی به شدت از اسلام فردگرا و شخصی گریزان بود و به اسلام اجتماعی و سیاسی و حتی انقلابی باور داشت. البته چنین رویکردی در آن روزگار، امری ساری و جاری بود. توضیحات بعدی این اندیشه خرقانی را روشن تر خواهد کرد.
2- اعتقاد به حکومت اسلامی. گفته شده که خرقانی نخستین کسی بوده که از عنوان «حکومت اسلامی» استفاده کرده است. در عین حال باید توجه داشت، به رغم این که حداقل از روزگار نخستین صفویه و به طور خاص آرای محقق کرکی در عصر شاه طهماسب اول باور به نمایندگی سلطنت فقیه از جانب امام معصوم غایب مطرح شده و در آرای نائینی نیز به گونه ای بازتاب یافته است، تا یک دهه پیش از انقلاب و طرح ولایت فقیه به وسیله آیت الله خمینی، هیچ فقیهی اعتقاد به «سلطنت فقیه» نداشت و طبعا مراد خرقانی نیز از عنوان حکومت اسلامی به معنای کنونی آن و آن هم با مدل ولایت مطلقه نبوده است. او نیز مانند دیگر علما (از جمله عالمان مشروطه خواه) بر این باور بود که حکومت در یک کشور اسلامی و یا مسلمان الزاما باید تابع مقررات شرعی باشد. البته اصرار او بیش از رأی کسانی چون آخوند خراسانی و یا نائینی بود. عالمان سنتی و حتی سیاسی آن روزگار، حکومت شرعی و به تعبیر امروزی تر «حکومت اسلامی» را مطلقا از آن «معصوم» (پیغمبر و یا امام منصوب و منصوص) می دانستند و به همین دلیل نظام سیاسی مدل مشروطه را نیز اسلامی و شرعی به معنای کلامی آن نمی دانستند. علمای حامی مشروطه فقط شرط کرده بودند که به تعبیر نائینی «خلاف شرع بیّن» نشود. اما البته نظریه خرقانی بر رعایت غلیظ تر و سنتی احکام شرعی و فقهی متمرکز بوده است.
3- اعتقاد به جمهوری اسلامی. خرقانی به «جمهوری» و آن هم از نوع اسلامی اش باور داشته است. البته در روزگار جنبش مشروطه خواهی در یک بیانیه علمای شیراز نیز به عنوان ترکیبی «جمهوری اسلامی» تصریح شده است. اما خرقانی نیز در همان زمان به جمهوری با پسوند اسلامی اعتقاد داشته است. با این که او در آغاز فعالیت های سردار سپه در مقام نخست وزیری با جمهوری خواهی او مخالفت کرده بود، ولی ظاهرا وی تا آخر از جمهوری مطلوب خودش دفاع و تبلیغ می کرده است. قید اسلامی برای رعایت و تحقق احکام شرعی به طور کامل بوده است. وفق دیدگاه خرقانی، جمهوری های دنیا فقط در نفی و مهار استبداد موفق بوده اند ولی در حاکمیت آزادی و مساوات و اخوت (سه شعار مشهور انقلاب فرانسه و سپس در جنبش مشروطیت ایران) موفق نبوده اند ولی در حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی این هر دو تأمین خواهد شد. او در محوالموهوم از ایده جمهوری و جمهوری اسلامی دفاع می کند ولی البته می افزاید که «نه صرف انتخاب رئیس جمهور و ترقی مملکت با حفظ اعتقاد به دهریت و مادیت».
این نیز گفتنی است که، به زعم آقای فیرحی، خرقانی برای جاانداختن اندیشه جمهوریت ناگزیر در تفاسیر شیعی در باب دو مقوله «غدیر» و «اولوالامر» تجدید نظر می کند اما به گمانم عکس آن نیز می تواند درست باشد. یعنی چون او چنان دیدگاهی در باب غدیر و اولوالامر داشته، می توانسته از مبانی جمهوریت دفاع کند. پس از این در این باب سخن خواهیم گفت.
4- باور به دموکراسی اسلامی. نیز گفته شده خرقانی برای باور اول در ادبیات سیاسی ایران از عنوان «دموکراسی اسلامی» استفاده کرده است. استفاده از عنوان دموکراسی در ایران (ایرانِ حدود هشتاد سال پیش) قابل توجه است. در آن زمان، هنوز این اصطلاح در کشوری مانند ایران چندان رایج نبوده است. در هرحال به نظر خرقانی دموکراسی کامل و جامع و واقعی در اسلام هست. البته الگوی تاریخی و موفق وی، تحقق دموکراسی واقعی و جامع در همان چهل سال اول بوده و بعدها استبداد زیر جامه دینی حاکم شده است. گفته شده که خرقانی در سال 1299 (که ظاهرا باید خورشیدی باشد) حزبی با عنوان «حزب دموکرات اسلامی» تأسیس کرد که البته به جایی نرسید. خرقانی در کتاب «روح التمدن» از دموکراسی اسلامی مطلوب خود دفاع کرده است.
5- ارائه طرح جانشین برای دوگانه استبداد / مشروطه. با این که خرقانی از حامیان مشروطیت ایران بوده و خود حتی از پیشگامان و رهبران آن به شمار می رفته است، در روزگار پس از مشروطه از آن فاصله گرفت و در واقع از منتقدان نظام مشروطه شد. احتمال دارد او نیز مانند نائینی از حوادث و دگردیسی های پس از مشروطیت (مانند اختلافات درونی وارثان مشروطه، ضعف حکومت مرکزی، هرج و مرج و ملوک الطوایفی شدن ایران، وقوع جنگ جهانی اول و اشغال ایران و در نهایت برآمدن سلطنت پهلوی و چیرگی استبدادی خشن) ناخرسند و ناامید شده باشد. در هرحال او به این نتیجه رسیده بود که هرچند باید با هر نوع استبداد مقابله کرد و آن را برانداخت ولی نظام مشروطه و یا نوع دموکراسی نوع غربی و فرنگی نیز چاره ساز نیست.
به دلایلی که در چهار بند پیشن گفته شد، مدل بدیل و مطلوب خرقانی همان حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی بود که به زعم او دموکراسی ایده آل اسلامی نخستین را محقق می کند و به گمان او چنین نظامی به مراتب جامع تر و کامل تر از دموکراسی مدرن غربی است و با مصالح و منافع و به تعبیر خرقانی «اخلاق ایرانی» سازگارتر است. وی از این منظر مشروطه را نقد و رد می کند که به زعم وی مشروطه خواهان دموکراسی کامل و اتم و اکمل اسلام را رها کرده به دموکراسی غربی روی آورده اند. خرقانی می گوید مشروطه خواهان می بایست به قانون مساوات حقوقی و حریت و حکومت ملی اسلامی روی می آوردند. این دعوی خرقانی هم شنیدنی است که انقلاب مشروطه در ایران، نظام قدیم را خراب کرد اما به تأسیس نظام جدید هم قادر نشد. زیرا رهبران انقلاب، طرحی از پیش اندیشیده شده و مناسب کشور تدارک ندیده بودند. او مشروطه را انقلابی ناتمام می دانست و می گفت مشروطیت بیشتر خرابی داشت تا آبادانی. او بر این گمان بوده است که مشروطه «به حکم ناموس قومیت، لازم است که این اساس موافق با اخلاق ایرانی تعدیل بشود و ممیزات ایرانیت در آن محفوظ شود. باید شق ثالثی اختیار کرد و آن عنوان دموکراسی اسلامی است». او در جایی تصریح کرده است که دموکراسی غربی صد سال دیگر به این مرحله نخواهد رسید. پیشنهاد وی برای بدیل سازی بین استبداد و مشروطه، به عنوان راه حل سوم شمرده می شد. در واقع طرح او برای خروج از بن بست استبداد / مشروطه بوده است.
بد نیست که دیدگاه خرقانی در باب تعریف استبداد و آزادی نیز دانسته شود. او استبداد و آزادی را در تقابل اراده فردی و بدون دلیل و رجحان و بدون برابری یک فرد و یا یک گروه بر دیگران می داند و به زعم او آزادی به مثابه نماد و تجلی خرد جمعی و دموکراتیک و قانون است. به نظر وی قانون حقیقت حیرت است.
اما شگفت است که خرقانی، در حالی که می گوید در «جایی که قرآن ناطق صریح است، توسل به غیر قرآن، مورد ندارد . . . اجتهاد در برابر نص است»، چگونه ممکن است که قانون به معنای متعارف آن «حقیقت حریت» باشد و مقررات فقهی و شرعی چگونه می تواند با آزادی و برابری و مساوات حقوقی مدرن سازگار باشد؟ مراد از قانون چیست؟ جز مقررات شرعی؟ باز قابل تأمل است که خرقانی این همه در باب عدالت و دموکراسی و قانون و آزادی سخن می گوید ولی حکومت و رئیس جمهور را صرفا مجری احکام شریعت می داند و وظایف دولت و قوه مقننه را فقط تدوین آئین نامه اداری و آن هم صرفا در امور عرفی می داند. البته او می افزاید وظایف حاکم و هیئت حاکمه در یک مجلسی از علمای سنتی و جدید تا یک یکصد نفر تعیین می شود و آن را «مجلس کبیر ملی» می خواند که البته غیر از مجلس شورای ملی است. گفتن ندارد که چنین تناقضاتی برآمده از تناقضات اساسی و حل ناشده در درون جنبش مشروطه و حامل نزاع جهان قدیم و جدید و تعارض بنیادین فقه و شریعت با قانون و آزادی و عدالت به معنای مدرن آنهاست.
با این همه، به نظر می رسد دو عامل در دلسردی خرقانی از مشروطیت نقش مهمی ایفا کرده اند. اول هرج و مرج پانزده ساله پس از مشروطه و دوم شریعت محوری او. در مورد نخست این جمله وی که «امروز مملکت مشروطه است ولی عملا استبداد اجتماعی و هرج و مرج»، به خوبی از اندیشه و نظر او پرده بر می دارد. در مورد دوم نیز تأکیدات فراوان و غلاظ و شدادش روی اجرای بی چون و چرای اسلام و احکام شرعی کاملا گویاست. او از حکومت ها می خواهد کاملا مجری احکام شریعت باشند. وی از این بابت معترض است که «رواج دهری گری و فسق و فجور غربی به صورت قانون درآمده است». وی در «رساله مقدسه قضا و شهادات» تلاش کرده تا نظام حقوقی جدیدی بر مبنای دستوران فقهی – قضایی بنیاد نهد. یکی از اختلافاتش با رضاشاه نیز از همین نظر بوده است. او چندان از اوضاع ناخرسند بوده که حتی پیشگویانه اظهار داشته است که «بشارت می دهم که سیاسات اسلامی بالاخره در ایران معمول و مجری خواهد شد». وی در جای دیگر هشدار می دهد «در صورتی که اسلام از حکومت و دولت جدا شود، خونهای گرم به عرصه گلگون جهاد دینی ریخته فدائیان اسلام برانگیخته می شوند». تعبیر «فدانیان اسلام» نیز قابل توجه است و شاید فدائیان اسلام نواب صفوی از همین اندیشه و یا حتی از همان اصطلاح استفاده باشند.
هرچند در مقام نقد و بررسی دیدگاههای خرقانی نبوده و نیستم ولی به اشاره می شود گفت که ایده های خرقانی تقریبا به طور کامل نیم قرن بعد در ایران عملی شد ولی به نتایجی کاملا معکوس انجامید. در واقع استقرار حکومت اسلامی و یا جمهوری اسلامی و یا استفاده از عناوینی چون دموکراسی اسلامی نه تنها نافی استبداد و حتی مجری بی چون و چرای شریعت اسلام نشد، بلکه به تعبیر نائینی استبدادی خطرناکتر یعنی استبداد دینی را مستقر کرد و احکام شرع نیز فقط تا آنجا مورد عمل قرار گرفت که ابزار سلطه و سرکوب عده ای از طبقه علما باشد.
6- از آموزه های مهم خرقانی دیدگاهش در باره اصطلاح و مفهوم «اولوالامر» است. می دانیم که در معنا و به ویژه مصداق اولوالامر در قرآن و در ادبیات اسلامی اختلاف نظری عمیق وجود دارد. به ویژه شیعه با ایجاد نوعی تقدس الهی برای صاحبان امر، مصادیق آن را منحصرا امام علی و امامان دوازدگانه با قید سه عنصر نصب، نص و علم خاص می داند و البته اهل سنت این مفهوم را به طور کلی به معنای زمامداران و امیران و اهل حل و عقد (خلفا، پادشاهان، امیران علما و . . .) می داند و از این منظر شمول عام بدان می دهد. قابل توجه است که خرقانی در این باب، هم از دیدگاه کلامی و سنتی شیعه به طور کامل فاصله می گیرد و در واقع جدا می شود و هم از دیگاه رایج و عام اهل سنت دور می شود. او مصداق الوالامر را صرفا در مورد خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان و علی) متعین می داند و آن را در مورد دیگران نمی پذیرد.
7- دیدگاه خرقانی در باب رویداد و یا نظریه غدیر نیز مهم است و قابل توجه. او مدعی است که استناد شیعیان به رخداد غدیر برای اثبات امامت شیعی کفایت نمی کند. او می گوید اختلافات پدید آمده در مورد خلافت آغازین امری است شخصی و نه دینی.
8- نظریه خرقانی در باب میزان تشخیص امور شرعی و عرفی. او مدعی است که برای تشخیص و تمیز امور شرعی از عرفی سه معیار وجود دارد: قرآن، سنت متقنه بین فرق مسلمین و سوم عملیات (رفتار) پیامبر در مدت بیست و سه سال.
از بندهای اول تا پنجم که بگذریم (محورهایی که هرچند به لحاظ بیان تاریخ اندیشه دینی و سیاسی معاصر مهم اند و قابل توجه)، ولی بندهای آخرین بسی مهم اند. با این که خرقانی در طول عمر درازش در ایران شیعی تحت عنوان یک عالم دینی معتبر فعالیت دینی و تبلیغی و سیاسی داشته ولی شگفت است که او نه تنها بروز و ظهور شیعی ندارد بلکه سه بند اخیر آشکارا با دیدگاه سنتی و رایج شیعی در تعارض است. او از یک سو اوالامر را منحصرا در چهار خلیفه نخست می داند (خلفایی که سه تای نخست نه تنها مورد قبول عموم شیعیان نیستند بلکه از نظر اینان مردود و حتی متهم به غصب و عصیان و ظلم اند) و از سوی دیگر و مهم تر از آن، غدیر را عملا رد می کند و حال آن که می دانیم که حدیث غدیر بنیاد اصلی و اولیه و معتبر معقتدات عموم شیعیان از قرون اولیه تا کنون است. به ویژه که خرقانی به صراحت اختلاف بین علی با خلافت ابوبکر و دیگران را برآمده از اختلافات شخصی می شمارد. این که وی در مقام ارائه معیارهایی برای تشخیص بین امور عرفی و شرعی، باز هیچ اشارتی به اعتبار سنت (گفتار و رفتار) امامان متعین شیعی نمی کند و این نیز مؤید همان مبانی غیر شیعی اوست.
ضمنا مهم است بدانیم که قید «سنت متقنه بین فرق مسلمین» امری ناممکن و حداقل دشواری است. زیرا پیدا کردن امور در عالم واقع از یک سو یافتن اصول سنت اجماعی بسیار نادر خواهد بود و از سوی دیگر تفاسیر و نتیجه گیری ها به غایت متفاوت و حتی متضاد خواهد بود. با این حال، چنین قیدی، در عمل گامی مهم در تحدید افراطی و بی حد و حساب رایج در باب شمرده می شود.
واقعا فعالیت عمومی و اثرگذار چنین عالمی در فضای عمومی حدود یک قرن پیش، بسی جای شگفتی است. در جایی نیز ندیده ام که او (برخلاف غالب همتایانش) حداقل به طور مستقیم و مشخص مورد اتهام مذهبی و دینی قرار گرفته باشد. قابل تأمل این که در چند منبع مورد استفاده من به این نوع افکار خرقانی پرداخته نشده است. هرچند به تلویح (به ویژه در کتاب داود فیرحی) به این دو نظریه خرقانی اشاره شده است. با این همه، گفته شده که خرقانی زمانی در تهران مورد خشم و غضب گروهی از عالمان و حتی سیاستمداران بوده است که احتمالا به دلیل برخی از همین افکار بوده است.
گفتنی است که اخیرا در نوشته ای از عبدالله شهبازی دیدم که خرقانی را در کنار شیخ ابراهیم زنجانی فراماسون و در شمار افراطیون عصر مشروطه دانسته و البته چنین اتهامی را در جاهای دیگر ندیده ام. با این حال بیفزایم که: اولا- چنین اتهامی باید به طور مستند ثابت شود و ثانیا- صرف عضویت (به ویژه اگر موقت بوده باشد) به خودی خود هیچ اتهامی را ثابت نمی کند و در واقع (چنان که در باره سید جمال الدین به تفصیل گفته شد) در آن روزگار به راحتی به هرکس اتهام ماسونی می زدند تا او را تخریب کنند و از نفوذ و اثرگذاری اش بکاهند.
ج. قرآن گرایی
خرقانی ظاهرا در این اواخر (بیست سال آخر زندگی) بیش از پیش به قرآن و آموزش و تفسیر آن و نیز تحقیقاتی حول قرآن اهتمام می ورزیده ست. در فهرست آثار او حداقل یک عنوان قرآنی وجود دارد. در باب آرای وی حول قرآن، برخی گزارشات در دست است ولی لازم است که به آثار خود او در این باب مراجعه شود. به احتمال زیاد، قرآن گرایی و یا آموزه های قرآنی خرقانی به سید محمود طالقاتی نیز به میراث رسیده بود. در این مورد نیاز به تحقیق هست.
در هرحال خرقانی یک آموزه مهم و بنیادین در مورد قرآن دارد که قابل توجه است. او توصیه می کند که «غیر قرآن هرچه که هست، مسکوت عنه بگذارید تا آن که کلیه عقاید و اصول را از قرآن بیاموزید». این توصیه چندان مهم است که اگر به واقع عملی بشود، تحول بس مهمی در دین شناسی عموم مسلمانان پدید خواهد آمد. معنای محصل این دیدگاه آن است که مبنا و معیار دین شاخت مؤمنان در مرحله نخست قرآن است و بس و آنگاه نقد و وارسی صحت و سقم برداشت ها و تفسیرها حول عقاید و باورها و سنت ها قرن است و بس. گفتنی است که قرآن گرایی البته محور مشترک تمام مصلحان دینی معاصر (حداقل تا مقطع انقلاب ایران) بوده است.
تکمله: گفتنی است که داده های این گفتار – نوشتار ناگزیر از چهار منبعی که گفته خواهد شد فراهم آمده و باید گفت مستند به تحقیق مستقیم در آثار مکتوب خرقانی نیست. البته منابع مورد استفاده بخش هایی از گفتارهای مستقیم و عبارات خود خرقانی را نقل کرده و من نیز عینا آنها را آورده ام. در واقع بخشی از این داده های مستقیم با اعتماد به منابع مورد استفاده است و بخشی دیگر تفاسیر نویسندگان منابع مورد استفاده است و البته بخش تفصیلی و تحلیلی و شرح افکار و اندیشه از من است. بیفزایم بیشترین استفاده از نوشته آقای دکتر داود فیرحی شده است.

اطلاعات اصلی در این مکتوب از منابع زیر استفاده شده است:
جریان ها و سازمان های مذهبی – سیاسی، اثر رسول جعفریان
فقه و سیاست در ایران معاصر، اثر داود فیرحی، جلد دوم، صفحات 495-503.
مقاله: صورت بندی نیروهای دینی – سیاسی در دوره پهلوی اول، به قلم سید محسن آل سید غفور، فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره 45، شماره 3، پائیز 1394 (جستجو در اینترنت)
گفتنی است که مدخل سید اسدالله خرقانی در ویکی پدیا نیز مورد استفاده بوده و سه بند آخر فهرست یاد شده از این منبع است. البته در آن نوشته از برخی منابع استفاده شده که علاقه مندان برای تحقیق بیشتر می توانند بدانها مراجعه کنند. ممکن است مستند بودن اقوال این متن محل تأمل باشد از این رو نیاز به تحقیق بیشتر است.
ضمنا رسول جعفریان اثری مفرد در این باب دارد با عنوان: «سید اسدالله خرقانی روحانی نوگرای عصر مشروطه و رضاشاه» که در سال 1382 توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی در تهران منتشر شده است. البته من بدان دسترسی نداشته ام.

Share:

More Posts

Send Us A Message