در یادداشت پیشین اشاره شد که در دهه پنجاه (تا مقطع انقلاب) من در قم از شاگردان آقای حسین نوری همدانی بودم و افزون بر حضور در درس خارج فقه ایشان، همراه با چند تن از فضلای حوزه، جلساتی نیز در منزل ایشان داشتیم و در باره موضوعات فکری روز بحث و گفتگو می کردیم. محصول آن جلسات چند جلد کتاب شد که در همان زمان منتشر شدند. n آقای نوری گاه به مناسبت هایی مخالفت خود را با اهل تصوف و عرفان نشان می داد. برای این که میزان نفرت ایشان با شخصیتی چون مولوی روشن شود، خاطره ای نقل می کنم. در یکی از این جلسات، یک بار دوستی از تعبیر «مولانا» در باره جلال الدین مولوی استفاده کرد. آقای نوری بلافاصله و بلند گفت: مولاهم! گرچه همه خندیدیم ولی هیچ یک با دیدگاه ایشان موافق نبودیم. nطبیعی هم بود. چرا که عموم فقیهان و شریعتمداران قرنها مثنوی را با انبر بر می داشتند! با این حال نکته آن است که کسانی چون حافظ و مولوی در فضای عمومی جمهوری اسلامی تجلیل ها و تکریم هایی دیده اند که در تاریخ بی سابقه بوده است. این هم از پندهای تاریخ است! nجمعه 5 مهرمn
پیروزی نظامی و شکست اخلاقی
واقعیت مکرر تاریخی این است که حکومتی و حتی فردی به پیروی از قاعده رایج «الحق لمن غلب» با توسل به انواع ابزار از جمله