اشاره: این نوشته در سایت باشگاه اندیشه منتشر شده و اکنون در اینجا بازنشر می شود
مروری بر کتاب «جهان بدون اسلام» نوشته گراهام فولر
[مسلمانان] میتوانید در خاک خود با آرامش زندگی کنید، به شما آسیبی نخواهد رسید؛ [اما] در سمت شرق [استانبول] نه در سمت غرب (بخش اروپایی استانبول)! آنجا جایی را برای زندگی امتحان نکنید؛ و همینطور در اروپا؛ زیرا شما را خواهیم کشت! ما به کنستانتینوپول آمده و همه مساجد و منارههای شما را ویران میکنیم… کنستانتینوپول مجدداً مسیحی خواهد شد!»[1]
این چند جمله، بخشی از بیانیه مانیفستگونه هفتادوسه صفحهای برنتون تارانت، عامل اصلی حمله تروریستی چند روز پیش به مسلمانان نیوزلند است؛ حملهای که متأسفانه بیش از 80 کشته و مجروح در پی داشت!
انگیزة نژادی و مذهبی او کاملاً مشخص است؛ اما این ظاهر ماجراست! کجای کار تارانت میلنگد؟
اگر اصلاً اسلامی وجود نداشت یا هرگز پیامبری از مکه ظهور نمیکرد و مسلمانان همچون سایر پیروان ادیان و مذاهب، در سرزمینهای دور و نزدیک از مهد پیدایش خود، پراکنده نمیشدند، آیا اکنون رابطه غرب و شرق استانبول[2]، وضعیتی مطلوب برای تارانت داشت؟
جهان بدون اسلام چگونه بود؟ این پرسشی است که گراهام فولر در کتاب خود، «جهان بدون اسلام»[3] مطرح میکند و سپس تلاش میکند به پاسخ آن از جوانب مختلف بپردازد. اصل نظر او در برابر ایده «برخورد تمدنها»[4]ی ساموئل هانتینگتون مطرح شده است؛ اما فولر برخلاف نظر هانتینگتون، معتقد است الهیات ادیان و مذهب، مشخصاً علت منازعات تمدنی نبوده و نیست.[5]
ازنظر فولر، اگر اسلام نبود، شرایط میتوانست درست شبیه آن چیزی باشد که امروز شاهد آن هستیم! به استناد شواهد، اگر هیچگاه اسلام ظهور نمیکرد، سهگانه «بدعت، سیاست و قدرت»، بهانهای دیگر را برای غرب و شرق دستوپا میکرد تا با آن منازعه خاورمیانه را امتداد دهند. خاورمیانه خط مقدم دو جبهه شرق و غرب در این تقابل است که عقبههایش در دو سر جهان امتداد یافته؛ با این تفاوت که اردوگاه فرماندهی در غرب، بهدور از خط مقدم است و اینچنین غرب، آتش را به خانه مسلمانان آورده است! ازنظر فولر، حتی مسئله فلسطین نیز از جنگ جهانی اول و امتدادش تا دوران جنگ سرد و سپس تا به امروز، همانند جنگهای صلیبی، ریشة غربی داشته است نه اسلامی.[6] فلذا فولر معتقد است ظهور اسلام، «نزاع تاریخی شرق و غرب» را متعادل کرد نه آنکه آن را خلق کند.[7] اگر هرگز عاملیت اسلام وجود نداشت، احتمالاً تنشهای بین رم و قسطنطنیه مستقیمتر و مجادلهآمیزتر از آنچه امروز هست، جریان داشت.[8]
تارانت مدعی مسیحی کردن شهری میشود که روزی پایتخت روم شرقی بود؛ امپراتوریای که پس از درگیریهای بسیار و بهزانو افتادن روم غربی، گوی سبقت را در بیاعتمادی و مقابله با مسیحیت کاتولیک از مسلمین هم ربوده بود! سپس بعد از چند قرن، خود نیز گرفتار تبعات تقابل بنیادی و ضعف حاصل از درگیریها و جنگهای میان کلیسای ارتدوکس شرقی و کاتولیک غربی شد.
تارانت در حالی سخن از مسیحی کردن استانبول رانده است و مفصل بر روی مبنای نژادی و مذهبی اندیشة خود پافشاری کرده که نمیداند احتمالاً در نبود اسلام، بههرحال او باید بین مسیحیت شرقی و مسیحیت غربی نیز دست به انتخاب میزد؛ یعنی باز گرفتار منازعهای مذهبی و نژادی میشد! او کافی بود حدود 1000 سال به عقب برود و تقابل امپراتوری روم غربی و امپراتوری بیزانس[9] و سپس ادامة این تقابل را در منازعات بیزانس با کلیسای کاتولیک ببیند!
در نبود اسلام، این نزاع مسیحیت شرقی با مسیحیت کاتولیک بود که کماکان موتور محرک قدرتهای سیاسی را در مواجهه شرق و غرب به تحرک وامیداشت.[10] کما اینکه جنگهای صلیبی، تنها جنگی دوگانه میان مسیحیان بَدوی غربی با مسلمانان متمدن شرقی در آن روزگار نبود؛ بلکه جنگی سهگانه بین صلیبیون و بیزانسیها و مسلمانان بود.[11] کنستانتینوپول بدترین تاراج و غارت و کشتار خود را نه از جانب مسلمین، بلکه از جانب سپاهیان صلیبی کلیسای کاتولیک در چهارمین جنگ صلیبی[12] دید! جالب است که طبق نظر خود راویان مسیحی، حتی اگر ترکهای مسلمان هم قسطنطنیه را تسخیر میکردند، به اندازة مسیحیان غربی وحشیانه رفتار نمیکردند! تاراج و کشتار کنستانتینوپول، سرانجام، کل امپراتوری بیزانس را به طعمهای چربونرم برای ترکهای مسلمان تبدیل کرد. ازاینرو، تهاجمات صلیبی، کاملاً برخلاف هدف اولیه خود، نهایتاً به پیروزی اسلام منتج شد![13] فولر مجموعاً علت جنگهای صلیبی را نه مذهب، بلکه عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داخل اروپا میدانست. اروپا اساساً بدون توجه به اینکه چه دینی در خاورمیانه آن زمان مسلط است، آمادة توسعهای همهجانبه به سمت تمدنهای شرقی بود.[14]
“اگر برخلاف تصور تارانتها، مسئله نزاع شرق و غرب در طول تاریخ، مذهب و نژاد نیست، پس چیست؟ فولر معتقد است ریشة این تقابل، «ژئوپلیتیک» خاص منطقه خاورمیانه بوده و هست و دعوای امروز غرب با گسترش اسلام در سرتاسر جهان نیز دعوایی ژئوپلیتیک است و خواهد بود! به اعتقاد او، خاورمیانه (نهفقط شهر استانبول) بدون اسلام نیز کاملاً مستعد توسعه نفرت نسبت به غرب بوده است.“
فولر حتی نزاع را از این هم به عقبتر میبرد و معتقد است موتور محرک منازعات غرب و شرق به بیش از دوهزار سال قبل برمیگردد. پیش از بنیانگذاری امپراتوری روم شرقی، میراثی قابلتوجه از حدود شش قرن رقابت و مبارزه سیاسی شرق و غرب بین قدرتهای یونانی و رومی از یکسو و امپراتوریهای پارسی یا سامی از سوی دیگر وجود داشته است؛[15] یعنی حدود 1000 سال پیش از ظهور نخستین حکومت اسلامی.
با همه این تفاسیر، موضوع اصلی ازنظر فولر، اساساً مذهب نیست؛ بلکه ترکیب «بدعت، سیاست و قدرت» با «جزماندیشی» است! مذهب تنها بهانهای برای پیشبرد چنین ترکیبی در جهت نیل به منافع قدرتها بوده، نه علت و عامل جنگها و منازعات: دو جنگ جهانی اول و دوم، فرانکو، موسولینی، هیتلر، استالین، مائو تسهتونگ، پل پوت، روآندا و مرگ صدها میلیون نفر در یک قرن اخیر، همه مربوط به رژیمهای سکولار و حتی ضدمذهب و ملحدی بوده است که بر اندیشههای جزمی همانند آنچه امثال تارانتها اخذ کردهاند، استوار بودهاند. تفکر جزماندیشانه در همه این موارد نیز به بیرحمانهترین شکل ممکن به کار گرفته شدهاند!
اگر برخلاف تصور تارانتها، مسئله نزاع شرق و غرب در طول تاریخ، مذهب و نژاد نیست، پس چیست؟ فولر معتقد است ریشه این تقابل که مذهب را به مسلخ قدرت کشانده است، «ژئوپلیتیک» خاص منطقه خاورمیانه بوده و هست و دعوای امروز غرب با گسترش اسلام در سرتاسر جهان نیز دعوایی ژئوپلیتیک است و خواهد بود![16] به اعتقاد او، خاورمیانه (نهفقط شهر استانبول) بدون اسلام نیز کاملاً مستعد توسعه نفرت نسبت به غرب بوده است.[17]
تفکر مذهبی و نژادی تارانت، گویای یک ذهن نابالغ است؛ ذهنی که نتوانسته است در تاریخ امتداد پیدا کند و ورای ظواهر منازعات منطقهای و تمدنی، به ریشههای اصلی مسئله، نظری بیفکند. همانطور که جنگهای صلیبی را فتاوای پاپ و سپس تبلیغات اسقفها هدایت میکرد، امروز نیز سربازان صلیبی در جایجای جهان توسط سیاستهای اربابان قدرت و تبلیغاتشان، هدایت میشوند؛ آیا انتهای این رویارویی نیز همانند پایان و نتایج جنگهای صلیبی خواهد بود؟
منابع:
[1]. yon.ir/c2nxl
[2]. استانبول یا اسلامبول، به معنای «شهر اسلام»، نامی بود که پس از فتح قسطنطنیه یا کنستانتینوپول به معنای «شهر کنستانتین»، در سال 1453 میلادی توسط فاتحان مسلمان بر این شهر گذاشته شد.
[3]. فولر، گراهام، جهان بدون اسلام، ترجمة فرامرز میرزازاده، تهران: نشر فلات، چاپ اول، 1396.
[4]. هانتینگتون هشت تمدن را در جهان امروز برمیشمارد و سپس اصلیترین نزاع را میان تمدنهای شرقیِ اسلامی و کنفوسیوسی با تمدن غربِ مسیحی بیان میکند. نکتة حائز اهمیت در نظر او، عاملیت و نقش کلیدی مذهب در کنار تاریخ، فرهنگ، زبان و سنت در این تقابل است.
[5]. همان، ص52و56
[6]. همان، ص13
[7]. همان، ص62
[8]. همان، ص148
[9]. عناوینی همچون «امپراتوری بیزانس» یا «امپراتوری روم شرقی»، برساخت تاریخنگاریهاست؛ درحالیکه یکی از نزاعهای روم غربی و روم شرقی، تصاحب عنوان «امپراتوری روم» به نفع خود، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر بود! یعنی همانطور که رومیان غربی خود را روم میدانستند، بیزانسیها نیز خود را روم میدانستند!
[10]. همان، صص83و84
[11]. همان، ص144
[12]. 1204 میلادی
[13]. همان، صص134و135
[14]. همان، ص145
[15]. همان، صص85-87
[16]. همان، ص78
[17]. همان، ص82
محمدحسین صادقی، پژوهشگر و محقق در حوزه علوم اجتماعی است و مطالب ایشان در باشگاه اندیشه نیز در همین حوزه منتشر خواهد شد.