پوران شریعت رضوی؛ «زن»ی که «خودش» بود.

تاریخ ما «تاریخ مذکر» است و این، هرچند با توجه به روند تاریخ در مرحله پس از عصر کشاورزی، طبیعی می نماید ولی در عین حال منطبق با عدالت نبوده و نیست. در این برساخت ظاهرا طبیعی، ای بسا زنانی که شایسته اند و گاه از همسرانان و یا فرزندان ذکورشان شایسته تر اما در عمل تحت سایه حتی گاه نه چندان بلند اعضای مذکر خانواده خود دیده نمی شوند و یا به نیکی دیده نمی شوند.

دکتر پوران شریعت رضوی (شریعتی) از شمار زنانی در سرزمین ما بود که می توانست زنی نامدار و وجود بنفسه باشد و در تاریخ ادب و اندیشه ایران معاصر بدرخشد ولی در عمل به هر دلیل چنین نشد و او در نهایت به «خانم شریعتی» شهره شد و چنین ماند و بدین ترتیب او نیز ذیل «تاریخ مذکر» قرار گرفت. با این حال پوران شریعت رضوی، به گونه ای که من در این کمتر از چهل سال از نزدیک شناخته ام، زنی بود مستقل در اندیشه و عمل در تمام ادوار زندگی. از آغاز تا پایان. شاید درست ترین تعبیر آن باشد که بگویم او «خودش» بود. تاریخ زندگی اش نشان می دهد که از آغاز سرشتی استقلال طلبانه داشت. در خانواده ای مذهبی و سنتی خراسانی بالید و آن هم در کنار شش برادر اما در برابر سلطه سنتی خانواده و پدر و برادران تسلیم نشد، راه خود را رفت، درسش را خواند و آن هم تا آخرین مراحل دانشگاهی در یکی از معتبرترین دانشگاههای غرب (سربون)، با عشق و انتخاب  ازدواج کرد و بعد از مرگ همسر نامدارش نیز استوار و مستقل و با ظرفیت بالایی از هوشمندی و دانایی و توانایی زندگی نیمه تمام خانوادگی اش را ادامه داد و بار سنگین حراست از فرزندان نوجوان و بعضا خردسالش را در سخت ترین شرایط بر دوش کشید و این بار را مسئولانه تا روزهای آخر بر زمین نگذاشت. از این منظر او نمونه و نمادی از یک زن ایرانی فداکار و عاشق بود که هم حقش را در برابر همسرش و بیشتر در برابر فرزندانش (فرزندانی که از همان لحظه مرگ پدر تا همین لحظات) در محاصره انواع آسیب ها و لرزش ها بودند و مادر هوشمند و با تدبیر تعهد مادرانه خود را لحظه ای از یاد نبرد. کسانی که با زندگی درونی تر خانواده شریعتی آشنایی دارند، می دانند که چه می گویم!

البته آسان نیست زوجه ای از سایه بلند زوجی چون دکتر علی شریعتی (مردی که در این نیم قرن در طایفه همتایانش از جهاتی از شهرتی کم مانند برخوردار بوده و هست) خارج شود و مثلا «انا رجل» بگوید، اما این عیب و ایرادی بر زوجه نیست و بلکه ایرادی بر کسی وارد نمی کند؛ هرچه هست، پیامد تاریخ مذکر است (و نه لزوما جرم تاریخ مذکر)؛ تاریخی که امیدوارم به گونه ای مثبت تغییر کند. با این حال خانم شریعتی، به گونه ای که من می شناسم، دیالکتیکی را با هم پیش می برد. او، بر خلاف برخی زنان در موقعیت مشابه، هرگز نه تنها مقام و موقعیت اجتماعی و انسانی شوی خود را انکار نکرد تا احیانا خود را اثبات کرده باشد، بلکه از لحظه مرگ شریعتی در 29 خرداد سال 56 تا لحظات آخر صمیمانه و مسئولانه و همراه با عشق به حمایت از شخص و شخصیت همسرش و به ویژه در ترویج و حراست از میراث فکری او اهتمام کرد و عملا همه هستی خود را آرش وار در کمان نهاد تا مرزهای توران شریعتی و ضد شریعتی را حفاظت کند و کرد؛ در عین حال، او هرگز به یاد نبرد که خود یک شخصیت مستقل است و افکار خود را دارد و راه خود را می رود و وامدار هیچ کس نیست. در واقع او می خواست بگوید در قبال شوهرش و فرزندانش هرچه کرده و می کند، برآمده از دانایی و حس مسئولیت اوست و نه محصول در سایه بودن و به اصطلاح طفیلی بودن این و آن. این واقعیتی است که من در طول حدود چهار دهه آشنایی و ارتباط با خانم شریعتی به دست آورده ام. شواهد نشان می دهد که او، به رغم این که به واقع عاشق به تعبیر همیشگی اش «علی» بود، اما پس از از دست عشق متعالی اش در تقریبا جوانی (در 43 سالگی خودش)، تمام عشق و ایثار خودش را در پای فرزندانش، فرزندانی که هریک به جای خود نمودی از بود پدرشان بوده و هستند، ریخت و در اوج فداکاری و استواری از آنان در برابر تندبادهای سهمگین چهل سال اخیر حراست کرد. اگر چنین نگهبانی نبود، بعید بود که این گلهای تازه شکفته و یا در حال شکفته شدن در سالهای 56-57، شکوفا شده و به بار بنشینند و به وضعیت امروز برسند.

جان سخن آن است که پوران شریعت رضوی علی شریعتی مزینانی نبود و نمی توانست باشد و او نیز به طور تصنعی چنان ادعایی نداشت ولی او نماد زنی بود که شریعتی در دهه چهل و پنجاه، آرزوی روئیدن و سربرآوردنش را داشت؛ پوران (که از قضا نام اصلی اش «بی بی فاطمه» بوده)، همان فاطمه ای بود که شخصیتش، به رغم این که در سایه پدر و همسر و فرزندانش قرار داشته ولی همچنان خودش بوده و به تعبیر خود شریعتی فاطمه، فاطمه بوده است. بی بی فاطمه ای که در عین وابستگی به اعضای مذکر خانواده، خودش بوده و حداقل به محدوده توانایی خود آگاه بوده و می کوشیده است که در حد امکان از آن فراتر برود. اهمیت این مدعا زمانی بیشتر می شود وقتی می بینیم که برخی زنان فیمنیست و البته به حق برابری خواه، بیشتر با تکیه بر عواطف و آرمانها، به طور تصنعی می کوشند خود را از فلان عضو مذکر خانواده و حتی غیر خانواده پیشرفته تر نشان دهند؛ این تصنع گرایی واجد هیچ ارزشی نیست بلکه این، زنان و چه بسا جامعه را دچار توهم می کند و در نهایت موجب اغفال ذهنی افراد می گردد.

این را هم بگویم که گرچه خانم شریعتی اهل سیاست نبود و حداقل فعال سیاسی شمرده نمی شد، اما او در زیر پوست تمام فعالیت هایش، همواره دغدغه میهن و مردم داشت و همواره نگران سرنوشت مردم و کشور بود. این، هم در رفتارهایش بود و هم گاه عندالاقتضا در گفتارهایش. فرزندان ایران برای او مانند احسان و سوسن و سارا و مونا بودند. هرچند او نیز مانند دیگران کاری در عمل نمی توانست بکند.

هرچند پوران شریعت رضوی عمری نسبتا دراز (84) داشت ولی درگذشت او نه تنها برای فرزندان و اعضای خانواده ضایعه ای بزرگ بوده بلکه برای جامعه پرتلاطم و پرآشوب کنونی ما و برای تمام جوانان ما به واقع مصیبت تلقی می شود. او همواره پناه بسیاری از بی پناهان فکری و اجتماعی بود و اندیشه و تجارب و به ویژه عشق و ایثار مادرانه اش مایه امید و دلگرمی جوانان مشتاق ایرانی بوده است.

درگذشت این بانوی فرهیخته و آزاده را به فرزندانش یعنی دوستان بسیار دوست داشتنی ام: احسان، سوسن، سارا و مونا صمیمانه تسلیت می گویم و برای آن زنده یاد رحمت و غفران الهی و برای این دوستان و برای عموم بازماندگان صبوری و پاداش نیکو آرزو می کنم. دریغ که در این روزها سخت در کنارشان نیستم تا شاید موجب تسلی خاطره شان باشم.

 منتشر شده در زیتون

Share:

More Posts

Send Us A Message