پاسخ هایی برای اندیشیدن 106- آیا حزب جمهوری اسلامی ملی گرا بود؟

اشاره: متن زیر پرسش و پاسخی است در باره «حزب جمهوری اسلامی» که پرسش ها از سوی دوستی دانشگاهی مطرح شده و من نیز به فراخور پاسخی داده ام و از آنجا که اندیشیدم آشنایی با مضامین این سئوال و جواب می تواند برای عموم مفید فایده ای باشد (البته اندکی ویرایش و تکمیل) در اینجا منتشر می شود.
محض اطلاع نسل پس از انقلاب می افزایم «حزب جمهوری اسلامی» حزبی بود که در روزهای آغازین پس از پیروزی انقلاب در اسفند سال 1357 رسما تأسیس شد و اعلام موجودیت کرد و در نیمه اول دهه شصت (به طور مشخص تا سال 1366) در عرصه سیاست و تحولات درونی اردوی انقلاب و نظام جدید با تمام توان و ظرفیت فعال بود و منشاء تحولات و تصمیمات مهم بود. به گونه ای که درک و فهم تحولات این دوره از تاریخ جمهوری اسلامی، بدون فهم و درک فعالیت های حزب جمهوری اسلامی و چهره های شاخص آن ناقص و ابتر است. پنج روحانی انقلابی و خط امامی آن روزگار یعنی آقایان: سید محمد حسینی بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنه ای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و محمدجواد باهنر مؤسس این حزب بودند.

دو پرسش:

مورد اول در مورد حزب جمهوری اسلامی و ملی گرایی است. آیا این حزب نشانه هایی از ایران دوستی داشت. من انتظار ناسیونالیسم هیتلری ندارم و به نظرم این حزب به واسطه اصرارش بر شیعه بودن ایرانیان و شیعه گری به عنوان عنصر مهم اتحاد ملی دارای نوعی ناسیونالیسم رومانتیک بود..
مورد دوم مربوط می شود به بهایی ستیزی. آیا مدارکی دال بر بهایی ستیزی که در دستور کار حزب بوده باشد وجود دارد.
ممنون از راهنمایی شما. هر دو مورد مربوط به تحقیق دانشگاهی است

پاسخ:
در مورد ملی گرایی حزب جمهوری اسلامی. متأسفانه فعلا مطلب خاصی را به یاد نمی آورم و نمی توانم از حافظه نیز مطلب مستندی نقل کنم. ولی فکر می کنم اگر بتوانید کتابچه «مواضع ما»ی حزب جمهوری اسلامی را به دست بیاورید می توانید پاسخ تان را بیابید.
اما جدای از آن، می توانم بگویم که در نیم قرن اخیر و از جمله در بطن و متن انقلاب اسلامی 57، دو دیدگاه کلان در ارتباط دین و ملیت وجود دارد. اول، پیوند عمیق بین دین و ملیت و تقدم ملیت بر دیانت که نماد آن مهندس بازرگان و نهضت آزادی و توسعا مجموعه ملی – مذهبی ها هستند (و من نیز از همین شمار هستم). دوم باور به پیوند دین و ملیت ولی تقدم دیانت بر ملیت. آیت الله خمینی و انبوه پیروان فکری ایشان نماد این تفکر اند. البته در جناح خمینیسم نیز کم نبوده و نیستند که به گروه اول متمایل اند. بد نیست بدانید که بازرگان در کتاب کم حجم «اسلام و ایران» در باره تفاوت این دو دیدگاه سخن گفته است.
بیفزایم این که در این سالها عده ای (از سر جهل و یا غرض) مرتب تبلیغ می کنند که اصولا مذهبی ها و به ویژه «آخوندها» ضد ایران اند حرف درستی نیست. مگر نظرا و عملا ممکن است فردی ضد وطن خودش باشد؟ تا آنجا که من می دانم اختلاف فقط این بوده و هست که ملی گرایی به عنوان یک ایدئولوژی با اسلام و تشیع به مثابه یک ایدئولوژی سازگار است یا نه. این که در صدر انقلاب خمینی اعلام کرد ملی گرایی خلاف اسلام است، واکنشی بود در برابر ملی گرایی مخالف اسلام سیاسی و انقلابی خمینیستی و به طور مشخص برخی سیاست های جبهه ملی که می خواست خمینی را عملا در سایه مصدق قرار دهد. اصولا اسلام سیاسی و انقلابی واکنشی بود در برابر ناسونالیسم عصر پهلوی اول و دوم. در واقع گزارش تضاد کلیسا و ملت گرایی نوین در اروپا نیز در جدالهای فکری و سیاسی ایران معاصر حول دین و ملیت سهمی داشت که نباید نادیده اش گرفت.
اگر این تحلیل من درست باشد، طبعا حزب جمهوری اسلامی نمی توانست از نوعی ناسیونالیسم ایرانی (به قول شما رومانتیک) به دور باشد. یکی به همان دلیلی که شما گفته اید. اسلام شیعی از عصر صفوی به بعد چنان با هویت و ملیت ایرانی پیوند خورده که نمی توان این دو را به طور واقعی تفکیک کرد. دیگر این که برخی از رهبران این حزب گرایش آشکار ایران گرایی و ملی داشته اند. از جمله بهشتی و بیشتر هاشمی رفسنجانی. رفسنجانی که در جوانی کتاب «امیر کبیر و ایران» را نوشته بود شیفته امیرکبیر بود. از این رو خیلی دوست داشت او را امیرکبیر ایران بشناسند. لقب «سردار سازندگی» برای او به همین دلیل بود. او در سالهای اخیر تعلق خاطر شدید خود را به میرزا تقی خان ابراز می کرد و حتی چند روز پیش از مرگش به مناسبت سالمرگ امیرکبیر در برابر دوربین گریست. امیرکبیر یکی از چند نماد اساطیری ایران گرایی و ملی ایرانی دویست سال اخیر است. نیز میرحسین موسوی در تشکیلات حزب خود نمونه دیگری است. او بیشتر به مصدق دلبسته بود که نماد دیگر ناسونالیسم ایران معاصر است. البته گرایشات مختلف فکری و سیاسی متنوع و متعارض در حزب حضور داشته اند.

اما در مورد دوم. هیچ اطلاعی ندارم و الان چیزی هم به یاد نمی آورم. البته برخی شخصیت های شاخص حزب جمهوری اسلامی در گذشته از اعضای فعال انجمن حجتیه بوده اند و احتمالا در دوران فعالیت شان در حزب یا همچنان در انجمن ضد بهایی عضویت داشته اند و یا حداقل گرایش ضد بهایی داشته اند. نمی دانم. کسانی چون علی اکبر پرورش از سخنگویان انجمن ضد بهایی بوده اند. احتمالا علی اکبر ولایتی نیز چنین بوده است. با این همه، بسیار بعید است که «بهایی ستیزی» به عنوان یک سیاست مدون و مشخص در برنامه های حزب بوده باشد.
ببخشید. طولانی شد.
خیلی حرف زدم و چیزی هم دست شما را نگرفت

Share:

More Posts

Send Us A Message