اشاره: متن زیر در یادنامه ای با همت آقای مرتضی کاظمیان به مناسبت چهلمین سال درگذشت دکتر محمد نخشب در سایت زیتون منتشر شده و اکنون در اینجا بازنشر می شود.
اگر بتوان محمد نخشب را با دو امتیاز معرفی کرد، آن دو عبارتاند از: آغازگری و نظریهپردازی در جریان دینی ـ سیاسی و اجتماعی اسلام معاصر. میکوشم به کوتاهی این دو ویژگی را توضیح دهم.
تبار جریانهای اجتماعی و سیاسی چپ و راست در گفتمان متأخر ایرانی، به صدر مشروطیت بازمیگردد که در مجلس اول تا سوم تحت عناوینی چون «اعتدالیون» و «اجتماعیون» شناخته شده بودند و البته جریان دوم گاه نام «دموکرات» بر خود نهاده و یا با عنوان «اجتماعیون ـ عامیون» شناخته میشده که معادل «سوسیال ـ دموکرات» بعدتر است.
از همان زمان در درون جریان عام اسلامی مبارز و سیاستمحور نیز همین دو جریان رخ نمود. به عبارت روشنتر، در جریان عام اجتماعی و سیاسی روشنفکری معاصر، جریانی راستگرا بوده و جریانی چپگرا، و در درون خانواده دینی و سیاسی مسلمانان نیز همین دو شاخه قابل شناسایی و معرفی است.
راست مذهبی یعنی همان محافظهکاری، که در زمانهای مختلف به تناسب تحت نامهای مختلف ظاهر شده و میشود، عمدتا روی به گذشته دارد، و چپ عمدتا رو به آینده، هرچند که میکوشد بر تنهی سنت بارور شود. اولی در مجموع حامی وضع موجود است و دومی خواهان تغییر وضع موجود با روش انقلابی و یا تدریجی و اصلاحی.
اما وجه تمایز اصلی این دو جریان، میزان تکیه بر رادیکالیسم سیاسی (آزادی و دموکراسی) و اقتصادی و اجتماعی (عدالت اجتماعی» است (البته رادیکالیسم با افراطیگری یکی نیست). محافظهکاران یا به آزادی اعتقادی ندارند و یا به شدت محافظهکارانه از آزادی دفاع میکنند و عدالت اجتماعی حداقل به معنای سوسیالیستی آن برای آنان یا قابل قبول نیست و یا بهگونهای تحریف یافته و عملا در قالب پوپولیستی ارائه و عمل میشود.
طبعا برای چپ بهعنوان بدیل راست، هم آزادی بهمعنای مدرن آن مهم و کلیدی است و هم عدالت اجتماعی، و به همین دلیل شاید عنوان ترکیبی «سوسیال ـ دموکراسی» نام مناسبی برای این نحله باشد. میتوان این جریان را مدافع توزیع عادلانه و در حد امکان برابر منابع قدرت در تمام شاخههای عینی آن (سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حتی دینی) دانست.
با این همه، نحله چپ اسلامی از اواخر دوران رضاشاه از درون یک انجمن اسلامی کوچک دانشآموزی پای در عرصه نهاده است. هرچند جنبش عام تأسیس «انجمن اسلامی» در دانشگاهها با همت مهندس مهدی بازرگان پس از رضاشاه و بازشدن فضای نسبتا آزاد سیاسی در ایران در دهه بیست آغاز شد و بعدها در دهه سی با همت بازرگان و دیگران در سطوح مختلف ادامه یافت، اما در دو سال آخر سلطنت رضا شاه، چند جوان در مدرسه دارالفنون تهران نخستین انجمن اسلامی دانش آموزان را تأسیس کردند. اندکی بعدتر از درون این انجمن «خداپرستان سوسیالیست» (که غالبا با پیشوند «نهضت» و یا «حزب» نیز همراه بوده است) متولد شد.
افراد متعددی در تأسیس انجمن اسلامی و خداپرستان سوسیالیست نقش داشتند که شاید شناختهترین ایشان عبارت بودند از: جلالالدین آشتیانی، حسین راضی، شکیبنیا، کاظم یزدی (برادر بزرگتر ابراهیم یزدی) و محمد نخشب.
این نهاد در دهه بیست گسترش یافت و تعمیق شد و جوانترهایی چون علی شریعتی، ابراهیم یزدی، حبیب الله پیمان و کاظم سامی بدان پیوستند و به رشد و شکوفایی آن کمک کردند. در دهه بیست و سی و بعدتر، نحلههای فکری و تشکیلاتی اثرگذاری چون «حزب مردم ایران» به رهبری حسین راضی و «جنبش انقلابی مردم ایران» (=جاما) به رهبری پیمان و سامی و در آستانه انقلاب (1356) «جنبش مسلمانان مبارز» با رهبری پیمان پدید آمده و اکنون نیز کم و بیش در عرصه تفکر دینی و سیاسی فعالیت میکنند.
رهبران و جوانان عضو این جریان دانش آموخته دانشگاه و تحت تأثیر افکار مدرن و تجدد بوده و در عین حال بر آن بودند که با روش گسست ـ پیوست با سنت، آموزههای مدرن مذهبی عدالتخواهانه و در عین حال منتقد تجدد و غربی شدن را پی بگیرند. از اینرو عنوان جریان خود را «مکتب واسطه» نهاده بودند.
در این میان محمد نخشب دو ویژگی منحصر به فرد در دوره نخستین تأسیس خداپرستان سوسیالیست ایفا کرده که هنوز مزین به نام اوست. نخست نقش بنیادگذاری و تأسیس، و دیگر تولید ایده و نظریهپردازی است. تا زمانی که نخشب در ایران بود، در این دو نقش او بیهمتا بود. دیگران همکار و بهویژه جوانترها شاگردان او شمرده میشدند. بنیادگذاری در تأسیس نهادها چندان مهم است که چگونگی و چرایی تداوم و میزان توفیق در تحقق و یا عدم تحقق اهداف و آرمانها، به چگونگی اندیشه و عمل مؤسس بستگی دارد و این را تجربه نشان میدهد. فعالیت و اثرگذاری فکری و سیاسی خداپرستان در دو دهه نخست، نشان میدهد که رهبر و نظریهپرداز آن بهطور نسبی در کار آغازگری خود توفیق داشته است.
با این همه، باید دانست که خداپرستان سوسیالیست در مرحله نخست یک جمعیت و یا شبه حزب فکری و به تعبیری ایدئولوژیک (البته ایدئولوژی به معنای مثبتی که در آن روزگاران تعریف میشد) بود و به همین دلیل تولید اندیشه و ایده و نظریهپردازی بسیار مهم و اساسی بوده است. نگاهی به آثار مکتوب بازمانده از دوران نخستین خداپرستان بهخوبی نشان میدهد که مهمترین آثار و افکار، مستقیم و یا غیرمستقیم برآمده از افکار و آموزههای غالبا تازه و نو نخشب است. هرچند اندیشههای مکتوب متفکری ژرفاندیش چون جلال آشتیانی در نوآوری و یا تقویت آرای نخشب و دیگران سهمی مهم داشت.
هرچند در دهههای بعد (بهویژه پس از هجرت نخشب به آمریکا در سال 42) نظریهپردازانی به مراتب نیرومندتر (مانند علی شریعتی و پیمان) در جریان چپ اسلامی به عرصه آمدند و نقش مهمی در تحولات فکری و دینی و سیاسی ایران ایفا کردند، ولی اولا همچنان نقش پیشتازی نخشب (و البته چند تن اثرگذار دیگر) در سیر تطور فکری چپ اسلامی و انقلابی ایران محفوظ است، و ثانیا کسانی چون شریعتی و سامی و پیمان و حتی حنیفنژاد در تأسیس نهاد اسلامی ـ انقلابی چپگرای ایران عمدتا وامدار نخشباند.
شریعتی پیش از عزیمت به فرانسه در اواخر دهه سی به قصد ادامه تحصیل، رسما عضو خداپرستان سوسیالیست بود. پارهای از آموزههای بنیادین و مشهور شریعتی آشکارا الهام گرفته از سراندیشههای نخشب و خداپرستان سوسیالیست اولیه است. اصولا تفسیر سوسیالیسم بر بنیاد توحید، که در آثار و افکار شریعتی برجسته مینماید، برگرفته و در واقع بسط یافته اندیشه اصلی نخشب است. شریعتی در اواسط دهه سی کتاب جوده السحار مصری درباره ابوذر غفاری (صحابی پیامبر) را از عربی به فارسی برگرداند و خود عنوان مورد پسندش یعنی «ابوذر خداپرست سوسیالیست» را بر آن نهاد. نیز باید به یاد آورد آموزههای راه سومی شریعتی، که به مناسبتهای مختلف اظهار شده، آشکارا برآمده از همان مکتب واسطه خداپرستان اولیه است. نیز رویکردهای انتقادی رادیکال شریعتی نسبت به استعمار و فرهنگ مصرفی غربی تداوم همان تفکر اننقادی خداپرستان شمرده می شود.
با این وصف، جای این پرسش هست که چرا شریعتی، برخلاف پیمان ـ که همچنان خود را آشکارا وامدار نخشب میداند و همواره از او سخن می گوید ـ هرگز از نخشب و حتی کسانی چون آشتیانی یادی نکرد، و حداقل امروز در آثار برجای مانده او اشارتی به این پیشگامان و آغازگران جریان فکری و سیاسیاش دیده نمیشود.