سایت ملی – مذهبی در نظر دارد که برخی از موضوعات و پرسشهای روز را با روشنفکران و صاحب نظران طرح و پاسخ آنها را منتشر نماید؛ این مطلب هفتمین پرسش از آقای حسن یوسفی اشکوری است. پیشتر قسمت اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم و ششم این پرسش و پاسخ در سایت ملی – مذهبی منتشر شدهاست؛ این پرسشها از ایشان و تعدادی دیگر از اندیشمندان ادامه خواهد داشت. اگر خوانندگان گرامی هم پرسشی در این زمینه مطرح کنند آقای اشکوری بدان پاسخ خواهند گفت.
ملی-مذهبی: برخی از آیات قرآن بر ضرورت برخورد قاطع با کفار و مشرکین تأکید دارد و قتل آنها را مجاز می شمارد. همچنین گفته می شود که پیامبر تعدادی از افراد را هرگز نبخشیدند و به ویژه دستور قتل کسی که وی مورد تمسخر قرار داده بود را صادر کردند؛ و گفت حتی اگر بر دیوار کعبه چنگ زده باشد او را بکشید؛ در جنگهای مختلف صدر اسلام هم قتل و کشتار مخالفین عقیدتی تجویز شده است؟ چگونه می توان متفاوت از این فرهنگ و رویه را در شرایط امروز بر مبنای دین توجیه کرد؟
یوسفی اشکوری: واقعیت این است که پاسخ دقیق و جامع به این پرسش ها مستلزم بررسی جامع دوران فرمانروایی پیامبر در مدینه است و چنین کاری در این مجال ممکن نیست. در عین حال می کوشم در مجال محدود به کوتاهی پاسخی به پرسش های مطرح شد بدهم.
یکم. در مورد برخورد با کفار و مشرکان و کشتار مخالفین عقیدتی، باید بگویم که به گواهی داده های مختلف تاریخی، جنگهای دورة پیامبر هرگز برای تحمیل عقیده نبوده است. چنان که آیات معتدد قرآن گواه است (از جمله آیات ۱۹۰ سوره بقره و ۳۹-۴۰ سوره حج) این جنگها دفاعی بوده و نه تهاجمی و ابتدایی (قابل ذکر این که جهاد ابتدایی به معنای اجبار مردمان غیر مسلمان به گروش به اسلام است) و اگر قبول کنیم که قبول دین با اکراه و اجبار غلط و حتی می توان محال است و مردود، دیگر جنگ ابتدایی لغو خواهد بود و در تعارض با اسلام. در این صورت تمام غزوات و سریههای عصر نبوی ماهیتی جز دفاع مشروع ندارد. نکته مهم دیگر این که در آیات جهادی قرآن تعابیر کافرین و مشرکین به گروههایی از مخالفان اطلاق می شده است که به تعبیر رایج امروز برانداز بوده و در عمل در مقام معارضه سیاسی-نظامی برآمده بودند. در آیاتی که در آنها فرمان به ایستادگی و سخت گیری و حتی سرکوب کافران داده شده است، با توجه به شأن نزول و ساختار مفهومی آیات، مراد مخالفانی از قریش و برخی قبایل بوده است که اعلام جنگ کرده و یا پیمان شکنی کرده و حتی با دشمن اتحاد نظامی بر ضد مدینه و مسلمانان بسته بودند (مانند یهودیان بنی قریظه) و نه هر مخالف عقیدتی و فکری.
دوم. اما در مورد چند نفری که طبق منابع به دلایلی چون هجوگویی و سرایش شعر و مانند آنها به فرمان مستقیم و غیر مستقیم پیامبر اسلام کشته و یا ترور شده اند. (این قسمت را با اندکی تلخیص از کتاب انتشار نیافته ام در باب سیره نبوی عینا نقل می کنم).
یکی از آنان کعب بن اشرف است. کعب، که از قبیلة طیّ بود و مادرش یهودی بنی نضیر، پس از بدر با اشعارش به تحقیر مسلمانان پرداخت و به مرثیه سرایی و مویه بر کشته شدگان قریش در بدر دست زد. حتی او در مورد زنان مسلمان و از جمله ام الفضل، دختر حارث، شعرهای عاشقانه سرود تا بدین وسیله زنان مسلمان را بیازارد. پیامبر تلویحا مرگ او را خواستار شد. که یکی از مسلمانان او را کشت. پس از کعب قتل ابورافع یهودی اتفاق افتاد که در سال سوم (و به گفته ای در سال چهارم) صورت گرفت. او نیز از مبلغان نامدار بر ضد مسلمانان بود و آشکارا از قتل و کشتن پیامبر سخن گفت و دیگران را به ترور پیامبر تشویق می کرد. بیفزایم که در همان اوان چند ترور دیگر نیز از یهودیان گزارش شده است. از جمله: ابوعَفَک (که گفته اند حدود ۱۱۰ سال داشت)، ابن سُنینه، و اسماء بنت مروان.
قابل ذکر است که این نوع به قتل آوردن افراد، هرکس که باشد و هر جرمی که مرتکب شده باشند، نه با مبانی عام اسلامی سازگار است و نه با سنت نبوی و علوی منطبق است. این نوع رفتارها، که در زبان عربی و روایی اسلام «فتک» و «اغتیال» نام دارد و اکنون در فارسی «ترور» گفته می شود (مرگ ناگهانی و پنهانی و اعلام نشده)، به استناد سیرهها به ویژه سیره پیامبر و امام علی و احادیث امامان شیعه، گناه و حرام شمرده شده است. وانگهی اگر چنین رفتاری از پیامبراسلام سر زده بود، نه تنها قطعا در سنت گفتاری و رفتاری برخی شخصیت های معتبر در نیم قرن اول اسلام تحریم ونهی نمی شد، بلکه حکم «جواز» از آن استخراج و استنباط می شد. اما سخن پیامبر این است که «الایمان قیدّالفتک، المؤمن لایفتک». این سخن، که در آن روزگار از فرط شهرت و مقبولیت به عنوان ضربالمثل هم در آمده بود، از امام علی هم روایت شده است. همین روایت با کلمه «الاسلام» در آغاز از امام صادق هم روایت شده است (طوسی، تهذیب، جلد ۱، ص ۲۱۴ و کلینی، کافی، جلد۷، ص ۳۷۵). در ماجرای نقشه ترور عبیدالله بن زیاد در کوفه، که قرار بود به دست مسلم بن عقیل، پسر عمو و داماد و شخصیت معتبر و معتمد فرستاده امام حسین در کوفه، اجرا شود، نیز مسلم به استناد همان روایت نبوی صریحاً با ترور و قتل پنهانی و حیله گرانه و مخفی ابن زیاد در خانه شریک بن اعور یکی از بزرگان کوفه مخالفت می کند. سخنی از حضرت فاطمه دخت محترم رسول خدا، که سخنان او برای هر مسلمانی محترم است و شیعه او را در شمار قدیسان و معصومان نشانده است، روایت شده که صریحا از اغتیال تبری جسته است (بنگرید به: قیومی، جواد، صحیفه الزهرا، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۳، ص ۸۸). سخنی از عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، در همان روزهای نخست درگذشت نبی اسلام نقل شده که باز در آن همان روایت نبوی یعنی «الاسلام قید الفتک» آمده و او به استناد آن تن به پیشنهاد ترور مخالفان نمی دهد (بنگرید به: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۱، ص ۲۱۹). با این اسناد چگونه می توان پذیرفت که پیامبر به ترور مخالفناش، ولو مجرم تمام عیار، فرمان داده باشد و یا حتی بدان رضایت داده باشد؟!
(در تحقیق فوق از گفتار محسن کدیور استفاده شده است. بنگرید به: کدیور، محسن، دغدغه های حکومت دینی، تهران، نشر نی، ۱۳۷۹، مقاله «حرمت شرعی ترور»).
افزون بر منابعی که کدیور در تحقیق خود آورده است، روایت تحریم ترور، در منابع دیگر و از راویان دیگر نیز نقل شده است. از جمله از زبیر در جریان جنگ جمل (بلاذری، انساب الاشراف، ترجمه علی، ص ۲۵۳) و از معاویه نیز در یک گفتگو با عایشه در سال ۵۱ هجری در مدینه همین عبارت (ابن کثیر، البدایه والنهایه، جلد ۸، ص ۶۰) گزارش شده است.
قابل تأمل این که سخنی از نبی اسلام نقل شده که به روشنی از حرمت و حداقل مذموم بودن ترور مخالفان در سنت نبوی و اسلامی خبر می دهد. در جریان فتح مکه پیامبر فرمان عفو عمومی را صادر کرده بود اما چند نفر را مستثنی کرده بود. یکی از آنان عبدالله بن سعد بود که کاتب وحی بود و مرتد شد و به مکه گریخت و در آنجا ادعا کرد که او در کتابت وحی دستکاری و دخل و تصرف می کرده و محمد متوجه نمی شده و این خود دلیلی است بر عدم نبوت وی. در تاریخ یعقوبی (ترجمه، جلد ۱، ص ۴۱۹) آمده است که پس از فتح مکه و کعبه، عثمان، که برادر رضاعی عبدالله بود، او را نزد پیامبر آورد تا از وی شفاعت کند. پیامبر با دیدن عبدالله به عثمان گفت: چرا او را نکشتی؟ عثمان گفت: منتظر اشاره شما بودم. پیامبر فرمود: «انّ الانبیاء لاتقتل بالایماء». پیامبران با اشاره نمی کشند. اگر بتوان به این روایت اعتماد کرد، که دلیلی بر عدم اعتماد نیست، چگونه می توان اخبار مربوط به ترورهای افراد یاد شده را، که طبق اقوال نقل شده تقریبا قتل تمامی آنها به اشاره و به طور غیر مستقیم مورد تأیید پیامبر صورت گرفته، پذیرفت؟ این سخن پیامبر آشکارا در تعارض با آن اخبار است.
باید افزود که صدور احکام قتل به عنوان قصاص یا جرائم دیگر به طور علنی برای محکومان غیابی داستان دیگری است که از شمول ترور و فتک و اغتیال خارج است. به ویژه در آن روزگار اساساً محکمه و دادرسی به شکل امروزین در نظام قبایلی اعراب وجود نداشت. اما در شرایط جدید زندگی و در چارچوب نظام های حقوق و سیاسی مدرن، هیچ مجازاتی برای هیچ متهمی و حتی در مورد هیچ جرم اثبات شده ای بدون تشکیل دادگاه و بدون دادن حق دفاع به متهم و به طور کلی بدون رعایت تمام تشریفات قانونی، پذیرفته نیست و طبعا شریعت مبتنی بر حقوق و خرد و عد الت نمی تواند با آن موافق باشد. نیز باید افزود ترور افراد یاد شده در گزارش های تاریخی عصر نبوی، هرگز نمی تواند به دلیل فکر و عقیده باشد.
البته برخی از مورخان با قبول اصل رخداد این ترورها، تلاش کرده اند که به نوعی آنها را توجیه کنند. یکی از جدی ترین این نوع مورخان سید جعفر العاملی است که در کتاب مفصل خود «الصحیح من سیره نبی الاعظم، جلد ۶، ص ۴۳-۴۶» در مقام توجیه و این نوع ترورها (جز در مورد اسماء که به دلایلی در آن تردید دارد)، برآمده است. ایشان با قبول اصل روایت «الاسلام قیدالفتک، فلایفتک مؤمن» مدعی است که این ترورهای سازمان یافته مشمول نهی فتک و اغتیال مورد نظر اسلام نیست. مهم ترین دلیل ایشان این است که این افراد در حال جنگ و محارب بوده و از این رو مصونیت نداشته اند. او با این مفروضات می گوید دشمن در میدان جنگ امنیت ندارد و می توان بر اساس سخن نبوی «الحرب خدعه» با توسل به هر وسیله ای دشمن را از سر راه برداشت. می افزاید اشکال دارد که در میدان جنگ از پشت به دشمن حمله شود تا از شرّ او رهایی حاصل شود؟ ایشان به استناد روایتی مدعی است که فتک در شرایطی فتک و ترور به اذن امام جایز است. در عین حال وی بین «بین غدر» (=حیله) و «فتک» تمایز قایل است و مدعی است که غدر اعم از فتک است. در نهایت ایشان خودداری مسلم بن عقیل از کشتن زیاد را به دلیل در امان بودن وی در خانه میزبان می داند نه به دلیل منع شرعی ترور و کشتن زیاد. قابل تأمل این که ایشان مدعی است که معاویه بن ابی سفیان معتقد بود که کعب بن اشرف به حیله کشته شده و از این رو مظلوم بوده است. عاملی می افزاید که معاویه به انگیزه تنقیص و تحقیر پیامبر چنین سخنی گفته است.
با اندک تأمل در این دعاوی روشن می شود که این نوع استدلال از مبانی استواری برخوردار نیست. حداقل سه نکته در این مورد قابل ذکر است. یکی این که جنگ در عرف و ادب سیاسی و نظامی تعریف دارد و هر نوع اختلاف و نزاع سیاسی را نمی توان جنگ و محاربه به معنای مصطلح آن دانست. با هیچ معیاری نمی توان اقدامات چند نفر از مخالفان را در آن مقطع مصداق «قتال» در چهارچوب گفتار قران و جنگ متعارف دانست. اگر هم چنین باشد وقتی که پیامبر در جنگها آغاز به جنگ نمی کرد، چگونه می توان پذیرفت که به فرمان او افرادی را ترور کنند و حتی زنی را در خانه اش و در خواب هنگامی که کودکش را شیر می دهد (اسماء بنت مروان) غافلانه بکشند؟ به ویژه چگونگی به قتل آوردن کعب بن اشرف، حداقل به گونه ای که در مغازی واقدی و دیگر منابع نقل شده، نشان از یک نقشه سازمان یافته به وسیله یک گروه ترور تحت نظارت مستقیم پیامبر دارد و در نهایت کعب را شبانه به حیله ای از رختخواب و از کنار همسرش بیرون می کشند و او را غافلانه در دل شب مورد حمله قرار می دهند و چند نفر همدست با برنامه حریف به قتل می آورند. با توجه به اهمیت و نامتعارف بودن ماجرای قتل کعب، در سالیان بعد این رخداد مورد پرسش قرار گرفت و کسانی چون معاویه و مروان به آن معترض بودند. دوم این که ساختار زبانی و بیانی «الاسلام قیدالفتک، المؤمن لایفتک» آشکارا اطلاق دارد و نمی توان نوعی از فتک را برای نوعی خاص از دشمن و مخالف مجاز شمرد. در دوران پس از بعثت استناد به این کلام نبوی نیز به گونه ای است که نشان می دهد همه از آن اطلاق فهمیده اند. دیگر این که اگر قرار باشد برای از بین بردن دشمن (ولو در میدان جنگ) هر کاری مجاز باشد، دیگر نه از امنیت نشانی خواهد بود و نه از اخلاق و نه از عدالت اثری. در این صورت این همه ادعای اخلاق و عدالت و انصاف مورد ادعای مسلمانان چه معنایی خواهد یافت؟ اصولا اخلاق و انصاف و عالت بیشتر در مواجهه با مخالفان و دشمنان، از جمله در میدان جنگ، معنا و مفهوم خواهد داشت تا در زندگی معمولی. به همین دلیل است که سیره نویسان و تاریخ نگاران مسلمان (به ویژه در روزگار کنونی) تلاش فراوان می کنند تا به گونه ای این نوع گزارشات را تحلیل و توجیه کنند که با عقل و منطق و سنت و سیره نبوی در تعارض نباشد. راه حل را نیز در این یافته اند که این قتلها را از شمول مفهوم فتک و اغتیال خارج کنند. حتی واقدی آورده است که «هرکس را که راه و رسمی چون کعب باشد، اگر کشته شود نمی توان گفت که ترور شده است» (بنگرید به: معادیخواه، تاریخ اسلام، جلد اول، ص ۳۵۵). با این همه رخدادی چون ترور اسماء بنت مروان صرفا به اتهام هجوگویی چنان شنیع و غیر قابل دفاع است که محققی چون مرتضی العاملی در آن تردید می افکند و معادیخواه (همان، جلد اول، ص ۳۲۶) به صراحت می نویسد: «برای نگارنده-با شناختی که از سیره رسول خدا و مبانی اسلام دارم- هر گز پذیرفتنی نیست که کارهای ناشایسته ای از این دست، مجوز تهاجم به خانه زنی و کشتن او باشد».
سوم. اما در مورد ماجرای افرادی که در جریان فتح مکه مورد خشم قرار گرفتند.
به روایت منابع (از جمله یعقوبی، جلد ، ص ۴۱۹-۴۲۰) پیامبر نه نفر را از امان خارج کرده بود، پنج مرد و چهار زن. درباره مردان متهم گفته بود اگر بر پرده کعبه آویخته باشند نیز آنها را بکشید. مردان اینان بودند: عبدالله بن عبدالعزی بن خطل،عبدالله بن سعد بن ابی سرح عامری، مقیس بن صُبابه و حُویرث بن نُقیذبن وهب. اما زنان عبارت بودند از: ساره کنیز بنی عبدالمطلب، هند دختر عتبه، قریبه و فُرتنا دو کنیز ابن خطل. عبدالله خطل در یک مأموریت مرتکب قتل شده بود. پیامبر او را همراه مردی از انصار فرستاده بود و او در راه بر او تاخت و وی را بکشت و گفت ترا و محمد را فرمانبردنی نیست. عبدالله بن سعد کاتب پیامبر بود و تلاوت وحی را زیر نظر پیامبر می نوشت و مکتوب می کرد. وی از اسلام برگشت و به مکه گریخت و در آنجا تبلیغ می کرد که مردم! محمد پیامبر نیست، چرا که او به من می گفت بنویس «عزیز حکیم» و من می نوشتم «لطیف خبیر» و اگر او نبی بود این دخل و تصرف مرا در می یافت (البته این ماجرا به گونه های دیگر نیز روایت شده است. نیز باید افزود گرچه برخی از این رخداد برای تحریف قرآن سود جسته اند اما در واقع این روایت-البته در صورت صحت و وثاقت- مؤید نظریه عدم تحریف مصحف است). مقیس نیز پس از آنکه دیه خون برادرش را از قتل گرفت به حیله او را کشت. حویرث نیز از آزاردهندگان پیامبر در مکه بود و همواره از او به زشتی یاد می کرد. چهار زن، نیز از هجوکنندگان پیامبر بودند و به ویژه دوتن آخری از کنیزگان عبدالله خطل بوده و پیوسته با خوانندگی به دشنامی و بدگویی علیه محمد اهتمام داشتند. از این نه نفر یا به گفته ای یازده نفر (برخی افزون بر آنها از دو نفر دیگر یعنی صفوان بن امیه و عِکرمه بن ابی جهل نیز یاد کرده اند) جز چهار نفر (حویرث، ساره، مقیس و عبدالله بن خطل)، بقیه یا اسلام آوردند و نجات یافتند و یا با توسل به شفاعت ها و تدابیر دیگر از مرگ رهیده و زنده ماندند. چنان که گفته شد دو تن از این چهارنفر مرتکب قتل شده بودند.
در هرحال این رخداد هر انگیزه و ماهیتی داشته است، ربطی به عقاید و افکارشان نداشته است.
در مورد این پرسش که این امور را در شرایط کنونی بر مبنای دین توجیه کرد، باید گفت فقط باید تاریخ اسلام با معیارهای نقد علمی و واکاوای تاریخ (به ویژه با معیارهای نقد تاریخی مدرن) بررسی و نقد و تحلیل کرد و نیازی به توجیهات نامعقول و به عبارتی مدرن سازی باسمه ای نیست. چرا که دفاع بد و جاهلانه و متعصبانه از ساحت دین و پیامبر به مراتب از اسلام ستیزه های جاهلانه و متعصبانه بدتر و زیان بارتر است.
حمله تند فرمانده سپاه فارس به موسوی و کروبی و اصلاح طلبان
6 سرتیپ پاسدار غیب پرور فرمانده سپاه فجر فارس در یک سخنرانی مطالب تند و تهدیدآمیزی در مورد اصلاح طلبان و از جمله موسوی و