چند نکته با آقای بیژن صف سری

جناب آقای بیژن صف سری در واکنش به نامه چهار تن (خانم صدیقه وسمقی، عبدالعلی بازرگان، محسن کدیور و من) به رهبر جمهوری اسلامی ایران، که در آن به نقد برخی مواضع سیاسی اخیر ایشان در بارة رهبران جنبش سبز (خانم رهنورد، موسوی و کروبی) پرداخته شده است، مطلبی نوشته و منتشر کرده است که پاسخی مختصر می طلبد.

n

در نوشته جناب صف سری سه نکته قابل تأمل و تذکر است که به ترتیب مطرح شده بدانها اشارتی می کنم:

n

نکته نخست

n

ایشان این چهار تن را از «باورمندان به حکومت دینی» دانسته اند که به کلی خطاست. نمی دانم دلیل این دعوی ایشان چیست و مستند به کدامین سند است ولی روشن است که در صورت حمل به صحت باید اذعان کرد که وی در این سالها از نوشته ها و مصاحبه ها و به طور کلی با افکار این چهار تن در این زمینه ها هیچ نخوانده و بی خبر مانده است و این بی خبری از کسی که اهل سیاست و قلم و رسانه است بسی دور از انتظار است.

n

محض اطلاع بیشر ایشان می توان گفت دینداران بر سه دسته اند. گروهی مدافع حکومت دینی موجود هستند و با استبداد دینی و ولایت مطلقه مشکلی ندارند. گروه دوم منتقد وضع موجود از جمله ولایت انتصابی مطلقه فقیه هستند اما از حکومت دموکراتیک دینی و ولایت انتخابی مقیده فقیه دفاع می کنند و معتقدند همه انواع حکومت دینی بد نیست، حکومت دینی فعلی اشکال دارد. گروه سوم معتقد به جدایی نهاهای دینی از دولت هستند و برای سلامت هر دو از سکولاریسم دفاع می کنند و معتفدند دینداران در جامعه مدنی فعالیتهای خود را متمرکز می کنند، اما زمامداری امری سکولار است و هرگونه حکومت دینی در دوران مدرن مضر به حال دین و سیاست است.

n

امضا کنندگان این نامه همگی از گروه سوم هستند و به هیچ نوع حکومت دینی اعتقادی ندارند و با صراحت از حکومت سکولار دموکراتیک دفاع کرده و می کنند. آنها با تجربه جمهوری اسلامی سالهاست که به امتناع نظریه گروه دوم (حکومت دموکراتیک دینی یا مردمسالاری دینی) رسیده اند و از پیشگامان نقد دیدگاه گروه اول و دوم هستند. عدم اطلاع منتقد محترم از این مرزبنده های نظری باعث تاسف است. برای اطلاع بیشتر ایشان را ارجاع می دهم به مقاله مبسوط اینجانب با عنوان «نواندیشی دینی و سکولاریسم در ایران» که در دو قسمت در بهمن و اسفند 92 در جرس منتشر شده است.

n

نکته دوم

n

ایشان این نوع نامه نگاری انتقادی را «گدایی آزادی» دانسته و مرقوم فرموده اند: «آیا این چنین تلاشی برای کسب آزادی گدایی از دشمن آزادی نیست و به مصداق آب در هاون کوبیدن نباید دانست؟».

n

پاسخ روشن و کوتاه ما این است که: خیر! اما شرح مختصر آن این است که تاکتیک نامه نگاری به حاکمان و مستبدین، معطوف است به استراتژی اصلاح طلبانه و مشی مسالمت جویانه نه استراتژی سرنگونی نظام به هر قیمت (ولو با زور نظامی و جنگ داخلی و یا بالاتر حمله نظامی خارجی). روشن است که در روزگار ما در یک نگاه کلان، دو نوع مواجهه با نظام های خودکامه به منظور گذار به آزادی و دموکراسی و حقوق بشر مطرح اند و البته هر کدام با تکیه بر انواع نظریه ها و پیش فرضها و دلایلی طرفدارانی دارند و از جمله در این سی و پنج سال در پرسش از نحوة مواجهه با نظام جمهوری اسلامی هر دو گزینه مورد توجه بوده و شماری از گزینه اصلاح طلبانه سود جسته اند و جمعی نیز به راه دوم رفته و از آن استفاده کرده و می کنند. نویسندگان نامه مورد نقد جناب صف سری در شمار اصلاح طلبان از نوع جنبش سبز اند و راه گذار به دموکراسی را همان راه مبارزه و مقاومت و مداومت قانونی و مسالمت جویانه و تدریجی می دانند و راه دوم را راهی نافرجام و حتی بدفرجام می شمارند. روشن است که در این گفتار نمی توان برای اثبات نظری و امکان عملی گزینه اصلاح طلبی و ترجیح آن بر گزینة دوم اقامه دلیل کرد اما حداقل می توان گفت که تاکتیک ما با استراتژی مفروض و مختارمان سازگار است و از آنجا که با استراتژی جناب منتقد محترم متفاوت است از آن رو بر آن خرده گرفته اند، از این رو اختلاف ما در استراتژی است نه تاکتیک.

n

با این همه، در ارتباط با تعبیر «کسب گدایی آزادی از دشمنان آزادی» باید یادآوری کرد که اگر نامه نگاریها به حاکمان خودکامه مصداق گدایی آزادی باشد پس تمام گفتگوهای شفاهی و مکتوب آزادیخواهان با فرمانروایان و حاکمان مستبد و خودکامه تاریخ و از جمله در ایران معاصر مشمول عنوان گدایی آزادی است. برای رعایت اختصار محض یادآوری به عنوان نمونه به چند مورد نامه نگاری آزادی خواهان ایرانی، که در حریت و آزادی خواهی شان تردیدی نیست، به پادشاه خودکامه زمانشان نامه نوشته و آنان را مصلحانه و خیرخواهانه به رعایت آزادی و عدالت و تحقق مطالبات ملی و ملت دعوت کردند اشاره می کنم:

n

اعتراض و تحصن مسالمت جویانة مشروطه خواهان و گفتگوهای رهبران مشروطه با پادشاه مستبد قاجار و به ویژه نامه نگاریهای این رهبران به شاه و برخی مقامات بلند پایه دربار (از جمله نامه مهم سید محمد طباطبایی به ناصرالملک در فاصله مهاجرت اول و دوم) و در خواست از شاه و درباریان برای موافقت با مطالبة مردم و در نهایت به طور مشخص درخواست امضای سند مشروطه به دست مظفرالدین شاه؛

n

 نامه نگاری مهندس بازرگان به محمدرضا شاه مستبد در مقطع پس از کودتای 28 مرداد 32 و دعوت از شاه که بر وفق نظام مشروطیت حکومت کند و نه سلطنت؛

n

 نامه سرگشاده و مهم علی اصغر حاج سیدجوادی در زمستان 54 به شاه (البته از طریق وزیر دربار)، که به راستی سندی درخشان و اثرگذار در تاریخ آزادی خواهی ایران است؛

n

نامه نگاری سه تن از رهبران ملی وقت (سنجابی، فروهر و بختیار) در سال 56 به محمدرضا شاه؛ شاهی که در اوج قدرت و خودکامگی بود؛

n

نامه نگاریهای پر شمار شخصیت های ملی و دینی و منتقد در دوران پس از انقلاب به رهبر پیشین انقلاب و رهبر کنونی که می توان به نامه های مشهورتر زنده یادان مهندس بازرگان (و نهضت آزادی) و دکتر یدالله سحابی و مجتهد آزادیخواه روانشاد آیت الله منتظری.

n

داوری تاریخ و تاریخ پژوهان در بارة این نامه ها چیست؟ با چه منطقی می توان این نامه نگاریها را گدایی آزادی است؟

n

ضمنا نباید از یاد برد که نامه نگاریها ذیل عنوان «اندرز نامه» و «نصیحه الملک» در تاریخ ایران پیشینه ای دیرین دارد و بسیاری از مصلحان اجتماعی از این ابزار برای حداقل مهارت خشونت و ستم سود جسته اند. نیز نباید فراموش کرد که حتی اگر انقلاب مطلوب باشد، تجربه نشان می دهد که تمام انقلابهای سیاسی با همین نوع اعتراضات و حق خواهی به حاکمان آغاز شده و در نهایت با این نوع روشنگریها و خیزشهای مردمی به پیروزی رسیده است (از انقلاب فرانسه تا انقلاب ایران).

n

نکته سوم

n

جناب منتقد پرسیده اند: «آیا وقت آن نیست تا با به کار بستن این سخن عالمان که «حق گرفتنی است نه خواستنی» طرحی نو در اندازیم؟».

n

در این مورد به دو نکته اشاره می کنم:

n

اول. در این که «حق گرفتنی است» حرفی نیست چرا که به تجربة تاریخ قاعده این است که هیچ مستبدی با میل و ارادة شخصی اش تن به خواسته های مردمی حول مطالباتی چون آزادی و عدالت نداده و نخواهند داد، اما و هزار اما، تمام حرف در چگونگی کسب آزادی است؛ من و کسانی چون من چنین در می یابیم که به عنوان یک قاعده استفاده از روشهای قانونی و مسالمت جویانه و مدنی و مسالمت آمیز در مجموع کم هزینه تر است از روشهای خشونت آمیز و به اصطلاح انقلابی و به طور خاص در شرایط کنونی وطن ما استفاده از چنین روشی هم شدنی تر است و هم به صرفه تر (و البته قوانین ظالمانه را نیز باید از طرق مدنی و قانونی اصلاح و ترمیم کرد). تجربه ما را مطمئن می کند که در برابر  ملتی که به واقع خواهان آزادی باشد و به جد برای آزادی بکوشد و از هزینه دادنهای معقول پروا نکند، هیچ دیکتاتوری توان مقابله و امکان پیروزی ندارد.  

n

دوم. بسیار خوب! گزینه ما چنین است، حضرتعالی بفرمایید که استراتژی و گزینه مختار شما برای کسب آزادی در ایران جمهوری اسلامی چیست؟ آن «طرح نو» کارآمد و مؤثر شما و همفکرانتان کدام است؟ ما به تعبیر دکتر شریعتی (البته با اندکی تغییر در زبان و موضوع) برای گذار به دموکراسی و تحقق آزادی و تأمین حقوق مردم دنبال مطمئن ترین راه هستیم هرچند طولانی ترین باشد، شما چه می فرمایید؟ ابزار جادویی شما برای مطالبة آزادی و تحقق سریع آن کدام است و چگونه می خواهید دیکتاتوری را بر اندازید و به آزادی برسید؟ اگر مشی اصلاح طلبی با اما و اگر همراه است، بی تردید راهبرد سرنگونی طلبی، به مراتب بیشتر اما و اگر دارد و بلکه تجربه نشان می دهد که راهبرد شورشی و غیر مدنی، نه به سادگی ممکن است و نه چندان مطلوب.

n

در هرحال سخن آخر این که بهتر است جناب صف سری به جای طعن دیگران و خود حق پنداری، استراژی رقیب را نقد کند و استواری نظری و کارآمدی عملی راهبرد خود را نشان دهد تا شاید در این تعامل فکری و چالش نظری راهی مطلوب و کم هزینه تر به رهایی پیدا شود.

Share:

More Posts

مردمانی مظلوم!

اول بگویم من از استفاده از واژه «مظلوم» به جد ابا دارم و دیری است که معمولا از آن استفاده نمی کنم. زیرا این واژه

سلام بر وجدان های بیدار

آنچه در این روزها و هفته ها و ماه های اخیر موجب بقای امید و حداقل موجب تسلی خاطر است گسترش مخالفت ها و تعمیق

Send Us A Message