با آزادیخواهی مردم کارزار نتوان کرد

در این روزها چند حادثه مهم جالب و معنادار در ارتباط با فرهنگ و سیاست در ایران رخ داد که جای تأمل دارند. اول این که یک کارزار فیسبوکی در دنیای مجازی راه افتاد با عنوان «آزادی یواشکی». بانی اولیه این حرکت خانم مسیح علی نژاد روزنامه نگار مقیم لندن بود. از آنجا که داستان آن تازه است و همه از آن کم و بیش آگاهند مکرر نمی کنم. انتشار یک عکس در فیسبوک بهانه ای شد برای انتشار هزاران عکس زنان عموما جوان و دختران ایرانی بدون روسری در جهان بی انتهای مجازی. این زنان، که سالهاست و چه بسا تمام عمر بدون این که به حجاب اعتقادی داشته باشند در آن گیر افتاده اند و مجبورند رعایت کنند، در واقع خواستند بگویند که «ما هم هستیم» و ما را هم ببینید. گفته شده که پس از یک هفته بیش از سیصد هزار بار صفحه فیسبوکی آزادی یواشکی لایک خورد و دیده شد. تا آنجا که من دیده ام تقریبا تمام این عکس ها از آن زنان و دختران جوان بودند. این تصویرهای رنگی عموما در جاهایی مانند پارک و جنگل و کنار رودخانه و دامنه های سرسبز کوهساران عکس گرفته شده بودند. اگر تصویرها را نمادین ببینیم حالات زنان در این تصویرها کاملا آزادی، رهاشدگی، نشاط و طراوت پس از خمودگی را نشان می دهد. گویا لحظه ای است مغتنم برای نشان دادن فراغت خاطر و علامتی برای دشمنی با دشمنان رهایی و آزادی و آزادگی. مهم تر از آن چند عکس بود که آشکارا رادیکال و مهم بودند و دارای پیامی تلخ برای دشمنان آزادی. دخترانی بودند که رفته بودند کنار دفتر برخی از علما و مراجع دینی و درست زیر تابلوی بزرگ دفتر «آیت الله العظمی . . .» عکس گرفته بودند. برخی نیز در زیر تابلوی گشت ارشاد و یا تابلوهای هشدار دهنده و تبلیغاتی در مورد حجاب و رعایت آن عکس انداخته بودند. به روایت علی نژاد پدران و مادران و همسرانی نیز بودند که خودشان اعلام کرده بودند که مذهبی اند و موافق حجاب ولی چون با حجاب اجباری مخالف اند، از این رو خود از دختر و یا همسر غیر مقید به حجابشان عکس گرفته و آن را به علامت مخالفت با حجاب تحمیلی برای انتشار می فرستند.
این حرکت در چند روز تبدیل شد به موجی گسترده در دنیای مجازی و با استقبال گسترده عموم موافقان و حامیان و برخی نیز مخالفان مواجه شد. حتی این حرکت در رسانه های مختلف نوشتاری و گفتاری و تصویری جهان (اعم از فارسی و غیر فارسی) به طور گسترده بازتاب پیدا کرد. یک بار دیگر روشن شد که برای همیشه نمی شود نیمی از اعضای یک ملت را خفه و از اختیار و اراده و حق انتخاب محرومشان کرد. به گمانم جدای از اصل حکم شرعی حجاب، که یک بحث تفسیری و فقهی و درون دینی است، حجاب اجباری هیچ منطقی ندارد و در واقع نه با منطق دینی قابل دفاع است و نه با منطق سیاسی و مصلحت اندیشی حکومتی و نه حتی با منطق حقوقی و قانون اساسی جمهوری اسلامی سازگار است. در عمل نیز همین تحمیل حکومتی حجاب و زورگویی غیر منطقی برای جمهوری اسلامی در این سی و پنج سال جز بی اعتباری و هزینه های گزاف نتیجه ای نداشته است. اما شگفت این که هنوز جاهلانه و یا عامدانه و از روی لجاجت و خامی بر همان سیاست شکست خوردة پیشین پای می فشارند و اصرار می ورزند. چرا که این نوع تمایلات و اقدامات را یا به انگیزة دهن کجی به دین تفسیر می کنند و یا به انگیزة مخالفت سیاسی با حکومت و رژیم حاکم می دانند و حال آن که این گرایش اساسا از عمق فطرت آزادیخواهی آدمی و میل به رهایی بر می آید نه لزوما برآمده از لجاجت فردی و انگیزه نفسانی و پلید شخصی. این دقیقا همان چیزی است که مقامات و تصمیم سازان نظام حاکم یا به واقع نمی دانند و به آن آگاه نیستند و یا جزمیت ها و منافع سیاسی و قدرت طلبانه مانع می شود که بدان اذعان کنند. وقتی نظریة پرداز اسلام طالبانی و تقدیس کنندة خشونت مذهبی، آزادی را بتی می داند که باید با مقاومت شکستش، از شاگردان و مریدان وفادارش جز این انتظاری نیست.
در هرحال فکر می کنم مقاومت در برابر حجاب اجباری، هم یک اقدام انسانی است و هم یک امر اخلاقی و هم یک تعهد سیاسی و ملی و وظیفه ای همگانی، مرد و زن نیز نمی شناسد. تردیدی نیست که مقاومت اصیل و مستمر در این مورد (مانند موارد مشابه دیگر) روزی به پیروزی خواهد رسید. بالاخره آزادی، اگر حق است، یواشکی نمی شود اما تجربه می گوید یواشکی ها آغازی است که در یک روند، روزی علنی و عمومی و عادی خواهد شد.
موضوع مرتبط دیگر، انتشار یک کلیپ رقص جوانانه چند پسر و دختر در رسانه های مجازی است که به بازداشت و البته آزادی این جوانان منجر شد. داستان این است که گویا چندی پیش یک آمریکایی کلیپی را منتشر کرد با عنوان «هپی». همان گونه که از نامش بر می آید، در این کلیپ شماری آدم از گروههای سنی مختلف و البته عمدتا جوانان از دختر و پسر، نوعی خاص از رقص جمعی و حرکاتی خاص در جاهای مختلف (از خیابان و خانه گرفته تا فضاهای باز و پارک و پله های ساختمانها و . . .) را همراه با ترانه به زبان انگلیسی و آواز اجرا می کنند. ظاهرا هدف نشان دادن شادی و نشاط است که با حرکات خاص نشان داده می شود. از آنجا که این اقدام کاری ابتکاری و جوان پسند بوده، بلافاصله در همه جای جهان کم و بیش از آن استقبال شد و ورژنهای محلی آن نیز تولید و منتشر شد. نمونه هایی که من دیده ام عبارت است از مصری، لبنانی، عراقی، اردنی، انگلیسی و . . .قابل تأمل این که یک برنامه کامل به وسیلة مسلمانان انگلیس تهیه شده که در آن زنان جوان و میانه سال با حجاب و پوشش کامل حضور داشته و برنامه رقص جمعی نوع ویژه هپی را همراه مردان اجرا کرده اند. اخیرا چند دختر و پسر ایرانی نیز با همان حرکات جمعی و همراه با همان آواز و ترانه کلیپی ساخته و به عنوان ورژن ایرانی هپی در یتویوپ منتشر کرده اند. البته حدود یک ماه قبل. اما اخیرا پلیس این جوانان را بازداشت کرد. بازداشت این جوانان به طور گسترده در رسانه ها بازتاب یافت و حتی رسانه های جهانی را تحت تأثیر قرار داد. اما پلیس این جوانان را پس از چند ساعتی بازجویی و کشاندن آنها به اعتراف در برابر دوربین و پخش آن اعترافات چند ساعت بعد در سیمای ضرغانی با وثیقه آزادشان کردند. هرچند کارگردان برنامه هنوز در زندان است. طبق گزارش رسانه ها این جوانان را با انواع تهدیدها و اعمال فشار وادار کرده اند که اعتراف کنند که فریب خورده اند و . . .
این نیز نمونه ای دیگر از همان آزادی های یواشکی است. این جوانان جرمی مرتکب نشده و فقط از حق آزادی طبیعی و خدادادی خود استفاده کرده و دختران جوان روسری برداشته و با هم به صورت مشترک و جمعی و آن هم به دلیل محدودیت های تحمیلی در پشت بام خانه و در اتاق به تعبیر آقایان «حرکات موزون» انجام داده اند (قابل توجه این که آقایان حتی از کلمه و اصطلاح رایج و معمول رقص نیز بیم دارند و این کلمه بی تقصیر را هم غیر شرعی می دانند لذا اصطلاح ترکیبی و غلط و من درآوردی «حرکت موزون» را جعل کرده اند).
نمونة دیگر، روبوسی خانم لیلا حاتمی بازیگر مشهور ایرانی در جشنوارة سالانه فیلم کن با یک پیرمرد هنرمند است. طبق عکس منتشر شده این بانو احتمالا در شرایط خاص قرار گرفته و طبق عرف متعارف غربی با مردی روبوسی کرده است. این امر با واکنش تند و افراطی و بی تناسب جزم گرایان مذهبی و حکومتی مواجه شده و این روزها مرتب در محکومیت این بانوی هنرمند سخن می گویند. از مقامات وزارت ارشاد دولت تدبیر و امید و اعتدالگرا گرفته تا برخی از امامان جمعه و جناح های حکومتی وابسته با عناوین مختلف در محکومیت این رخداد کوتاهی نمی کنند. عده ای از «خواهران حزب الله» هم راهپیمایی کرده و به دادگاه شکایت برده و خواهان دستگیری و زندان و شلاق برای خانم حاتمی شده اند. فعلا فضاسازی ادامه دارد و چه بسا منجر به مزاحمت برای ایشان بشود و یا ممکن است موجب محدودیت برای کارهنری او گردد. ظاهرا بناست ایشان را هم مانند گلشیفه فراهانی به خارج از کشور پرتاب کنند. هنری که جمهوری اسلامی انصافا در آن یگانه است! در این مورد نیز همان سخن و تحلیل پیشین در باب آزادی یواشکی صادق است. مسئله این نیست کار آن بانوان و این جوانان و این بانوی هنرمند درست است و یا نادرست و با معیارهای من و شما سازگار است یا نه، مسئله اصلی دو چیز است: اولا، با هیچ بهانه ای نمی توان آزادیهای مشروع و حقوق طبیعی شهروندان را نفی و حتی محدود کرد (و اگر هم محدودیتی لازم آید باید قانونی باشد و موجه و در تعارض با حقوق بشر نباشد) و ثانیا، تجربه نشان داده است که با کششهای طبیعی و فطری آدمیزاد نمی توان در افتاد و با آنها مقابله کرد. حداقل تجربة ناموفق سی و پنج سالة جمهوری اسلامی باید این واقعیت را برای حاکمان ایران روشن کرده باشد که با آزادی خواهی طبیعی آدمیان کارزار نتوان کرد. با این همه، این همه اصرار بر تصمیمات اشتباه چرا؟ فرضا کسانی مرتکب مُنکَری شده باشند، می پرسم باد خوردن چند تار موی چند زن و آن هم یواشکی و یا حرکات موزون چند جوان روی پشت بام و یا یک روبوسی ساده و بی آلایش و احتمالا تصادفی یک بانوی فرهیخته با مردی نامحرم، از حرمت بیشتری برخوردار است یا این همه توهین و تحقیر و تخفیف آدمیان و اعمال این همه ستم و این همه تضییع حقوق خدادادی بندگان خدا؟ انصاف را خود داوری کنید!

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message