مجتبا مجتبایی : ۱۲ دی ۱۳۹۲, ساعت ۶:۲۱ بعد از ظهر
آقای اشکوری!
تقلیل امر مذهبی به تاریخ، آن هم بریدههایی دلبخواهی از تاریخی جعلی، نتیجهای بهتر از این به دست نمیدهد که امام حسن (ع) را سازشکار و ریاکار و مذبذب و… معرفی کند. اما، مژده بدهم که نه فقط شمایید که از آنسوی بام بر زمین افتادهاید! در این وادی، همچون شما فراوانند و البته اغلب هم غربنشین! برادرجان! تاریخ ابن عساکر یا الفتوح حد اعلای مستندات شماست برای پایفشاری بر قضاوتی از پیش کرده شده!… من با تقلیل امر مذهبی و انحصار آن در منابع کلاسیک و دست اول هم مشکل دارم، چه برسد به تاریخ دست دویم و تغزلی ابن اعثم!… اما چه کنیم؟ امثال شما فراوانند! کسانی که با گونهای “……” سعی میکنند جلب توجه کنند. خب! موفق شدی آقاجان! تبریک!
حسن یوسفی اشکوری
با عرض سلام و تشکر از ایجاد ارتباط و نقدتان. اول بگویم که روشن نیست که خشم و بی تابی شما از چیست؟ چه اتفاق افتاده که شما را چنان از دایره صبوری خارج کرده که حتی حداقل ادب علمی و انصاف مورد انتظار از مؤمنان را از شما سلب کرده است؟ با چه معیاری اخلاقی و علمی برای شما ثابت شده است که من برای «جلب توجه» چیزی نوشته ام؟ برای جلب توجه کی و برای چی؟ دوست گرامی! مسئولیت اخلاقی و شرعی چنین اتهامی را بر عهده می گیرید؟ به نظر می آید جز خودتان و همفکرتان را مؤمن نمی دانید، به گمان شما معیار ایمان و باور به خداوند و قیامت چیست؟ بگذریم که یک به یک به موارد اشاره شما می پردازم که گفتگوی علمی خوش تر است و به جلب رضایت ذات باری نزدیکتر.
در مورد تقلیل امر مذهبی به تاریخ. ظاهرا نه از دین و مذهب درک درستی وجود دارد و نه از تاریخ. دین حداقل به معنای اسلامی آن اساسا بر بنیاد وحی و نبوت استوار است و مؤمنان نیز از طریق ایمان به «صدق نبی» به کلیت آن معتقد و مؤمن می شوند اما تاریخ مجموعه ای از رخدادهای پیشین است که در علم تاریخ و با معیارهای ویژه و اسناد خاص به وسیله مورخ درک و تحلیل و تفسیر و در نهایت برساخته می شود و بر عالم و عامی روشن است که موضوع و پدیده دین از مقوله علم تاریخ نیست و در واقع این دو دو مقوله جدا هستند و بر خلاف دعوی شما هیچ کدام به دیگری تقلیل پیدا نمی کنند و فقطدر جای خود و با معیارهایی ویژه مورد تحقیق و داوری قرار می گیرند.
در مورد استفاده از چند منبع جعلی. من از مقاله از شش منبع مشهور و کم و بیش معتبر استفاده کرده ام: یعقوبی، ابن اعثم، طبری، مسعودی، ابن عساکر و ابن کثیر. کدام شان جعلی اند؟ گفتن ندارد تمام منابع اسلامی بی استثنا انباشته از جعل و دروغ و تحریف حقایق اند. اما اولا-این بدان معنا نیست که تمام این متون جعلی و کاذب اند و ثانیا-اگر قرار باشد این منابع جعلی باشند و غیر قابل اعنماد، مگر شما به عنوان شیعه ناب پس از چهارده قرن مدعیات تان را ار کجا اثبات و مدلل می کنید؟ جز با ارجاع به همین منابع؟ از باب نمونه مجلدات عظیم «الغدیر» امینی به استناد کدامین منابع و اسناد فراهم آمده تا توانسته در نهایت نشان دهد که حادثه غدیر فی الجمله اتفاق افتاده است؟ ثالثا-محض اطلاع شما عرض می کنم سه منبع از منابع ششگانه (حداقل در حد شهرت) یعی یعقوبی و ابن اعثم و مسعودی شیعی اند نه سنی. شما که حتی «با نقلیل امر مذهبی و انحصار آن در منابع کلاسیک و دست اول مشکل دارید»، پس از چه راهی وجود تاریخی پیامبر اسلام و وثاقت قرآن و سیره نبوی و تاریخ تحولات نیم قرن پیامبر را مدلل و مستند می کنید؟
نکته آخر. این که فرموده اید امثال من فروانند البته موجب خرسندی است اما به شما دوستانه توصیه می کنم برای هدایت گمراهان نیز هم انصاف لازم است و هم اخلاق و هم صد البته اندکی دانش و با کمی استدلال و منطق نه اتهام رنی و توهین و پرودنده سازی.
محمد هاشم واعظ زاده : ۱۳ دی ۱۳۹۲, ساعت ۳:۱۹ بعد از ظهر
برای من بسار جای تاسف است که جناب اقای اشکوری مدافع تمام عیار عقیده مذهب سنی یا (بکری و عمری) در باره خلافت بعد از پیامبر اسلام (ص) از اب درامده و لی متاسفانه ظاهرا بنام شیعه اثنا عشریه قلم میزنند. ایشان معتقد هستند که حضرت اما علی (ع) به نمونه بیعت و شورای امثال ابابکر و عمر و عثمان معتقد بوده اند و به خلافت اوشان تن داده اند(ناکفته نماند که بیعت با ابابکر اجباری و یک کودتای تمام عیار بود وخلافت عمر نه شورا بود و نه بیعت بلکه باوصیت ابابکر بود)و اگر امام علی (ع)به چنین بیعت وشوری قانع بود پس جرا پس از فراغت از کفن و دفن پیامبر گرامی اسلا(ص) دست حضرت فاطمه زهرا (س) و حسنین (ع) را گرفته خانه بخانه انصار و مهاجرین گشتند و در خواست کمک کردند تا حق غصب شده شان را که در روز غدیر برایش در شکل اعلام رسمی پیامبر اسلام (ص) و بیعت تمامی مسلمانان حاضر حتی زانان به عنوان خلیفه بعد از پیامبر نصب شده بود. از دست کودتاچیان پس بگیرند ولی در اخر کار جز چهار نفر جواب مثبت ندادند و به نصاب 40 نفری که پیامبر اسلام (ص) برای قیام تعیین کرده بودند نرسید ولذا قیام نفرمودند. چگونه یک شیعه میتواند ادعا کند که حضرت علی (ع) خلافت را حق خودش نمیدانست و به انتصاب خود از جانب خداوند عقیده نداشت بلکه به شکل شورا وبیعت ابابکری و عمری معتقد بود. این همان عقیده است که امام صادق (ع)صریحا انرا رد کرده است وشیعیان معتقد به انرا بتریه نامیده اند . اینجامقام رد تمامی ادعا های مقاله جناب اشکوری نیست . و لی تمامی مقاله ایشان حاوی نسبت های ناروا به امامان معصوم ما شیعیان است که باید با قوت رد شود. مثلا ایشان تحت بهانه تاریخ نویسی بیطرفانه میخواهد معتقدات شیعی به امامت و عصمت و انتصاب امامان معصوم از طرف خداوند را محترمانه رد کنند و گفته اند که اینها مفروضات کلامی واعتقادی هست. و نشاید که در تاریخ نویسی بیطرفانه بیاینند. این مثل این میماند که اگر ایشان در باره پیامبر اسلام(ص) نوشتند بگویند که ما نمیتوانیم بگویم او پیامبر است یانه چون این جزء مفروضات کلامی وعقیده تی است. بی دلیل نیست که در احادیث امده وقتی امام زمان (عج) ظهور میکنند بسیاری از شیعیان با او به مخالفت می پردازند چون از عقیده اصیل تشیع بی بهره اند و فقط خیال میکنند که شیعه اند.
حسن یوسفی اشکوری
سلام و سپاس. می کوشم به کوتاهی به اهم فرمایشات شما پاسخ بدهم.
نکته اول. من در مقام تاریخ نگار و به عنوان یک مورخ صرفا به داده های منابع وفادار هستم و اگر هم قرار است داوری کنم پس از تحقیق لازم و تعادل و تراجیح اسناد هست و لذا هنگام تحقیق نه شیعه ام و نه سنی و نه مسلمان. عقاید دینی ام را به گونه ای به دست می آورم و داوری درباره گزاره ای ایمانی و دینی با معیارهای دیگری است.
نکته دوم. در باره موضوع بیعت و شورا. این من نیستم که خلافت و امر فرمانروایی را زمینی و برآمده از دو مقوله مشروعیت بخش «شورای مهاجر و انصار» و «بیعت عمومی امت» می دانم، این را امام علی بارها و بارها در گفتارش بدان اسنناد کرده و سیره رفتاری آن حضرت نیز در طول بیست و نج سال مؤید ان است. او بارها (از جمله در نامه 6 نهج البلاغه) اعلام کرده همان گونه که مردم از طریق شورا و بیعت ابوبکر و عمر و عثمان را به خلافت برگزیدند مرا هم انتخاب کردند. امام در همانجا با بیانی بلیغ تصریح کرده است «فان اجتمعوا علی رجل و سموه اماما کان ذالک لله رضی». مگر تردید دارید که علی با هر سه خلیفه پیشین بیعت کرد و همواره به بیعت خود وفادار ماند؟ اگر تردید دارید اسنادتان را معرفی کنید. این که بیعت ابوبکر و احراز خلافت عمر و عثمان چگونه بوده، البته جای بحث و مناقشه فراوان است اما هرچه باشد هرگز به معنای ابطال و عدم مشروعیت اصل بیعت و شورا نیست. شما قبول عضویت علی در شورای ششگانه عمر و در نهایت تن دادن به نتیجه آن یعنی خلافت عثمان را چگونه توجیه می کنید؟
نکته سوم. بله این درست است که علی از همان اغاز خلافت و جانشینی پیامبر را حق مسلم خود می دانست و برای آن اقامه دلیل نیز کرده اما هرگز اصل حق انتخاب مردم را نه تنها انکار نکرده بلکه طبق اسناد فراوان به همان انتخاب مردم (هرچند از نظر وی اشتباه) تن داده است و مشارکت سیاسی فعال وی در طول بیست و پنج و امر بیعت با خلفا و همکاری صمیمانه با آنان خود گواه این مدعاست.
نکته چهارم. فرموده اید که فقط چهار نفر به فراخوان علی در مورد شاهد خواستن وی از مردم در مورد واقعه غدیر پاسخ مثبت دادند و چون تعداد به چهل نفر نرسید امام قیام نکردند. اول بفرمایید این روایت شگفت در کدام معتبر آمده است؟ لطفا منبع را دکر کنید. اما جدای از وثاقت سند، تصور می فرمایید اگر علی چهل نفر شمشیرزن داشت، علیه اکثریت قاطع مردم و خلفایی که مردم به هر دلیل با آنان بیعت کرده بودند، می جنگید؟ راستی قرار است شیعه ناب علی خرد و علم را هم تعطیل کند و انبوه منابع و اسناد را به دریا بریزد؟
نکته پنجم. فرموده اید «تمامی مقاله ایشان حاوی نسبت های ناروا به امامان معصوم ما شیعیان است و باید به قوت رد شود». ای کاش می فرمودید که کدام نسبت ناروا را به امام «شما شیعیان» داده ام؟ دوست عزیز! نظری مخالف نظر شما و هرکس دیگر ناروا نیست و متأسفانه ئ متهم کردن نارواست و همین تفکر است که برای مقابله با هر اندیشه و تفکری متفاوت به اختناق و سرکوب و حتی اعدام و نابودی متوسل می شود. فرموده اید باید به قوت رد شود. بسیار عالی «جانا سخن از زبان ما می گویی»! بفرمایید این گوی و این میدان! به جای تهمت و تحریف و پرونده سازی قلم رنجه کنید و بنویسد تا من هم استفاده کنم.
نکته ششم. فرموده اید: «ایشان تحت بهانه تاریخ نویسی بیطرفانه میخواهد معتقدات شیعی به امامت و عصمت و انتصاب امامان معصوم از طرف خداوند را محترمانه رد کنند و گفته اند که اینها مفروضات کلامی واعتقادی هست. و نشاید که در تاریخ نویسی بیطرفانه بیاینند. این مثل این میماند که اگر ایشان در باره پیامبر اسلام(ص) نوشتند بگویند که ما نمیتوانیم بگویم او پیامبر است یانه چون این جزء مفروضات کلامی وعقیده تی است». از قضا دقیقا همین است که تقریر کرده اید. در پاسخ دوست دیگر فرق کلام و باورهای مذهبی و ایمانی با تاریخ را گفته ام و تکرار نمی کنم. داوری درباره وجود و یا عدم خدا در هستی و یا صحت دعوی نبوت فلان شخص مطلقا از حوزه تاریخ خارج است. لطفا کمی تأمل بفرمایید و جسارتا کمی مطالعه و تحقیق مفید است و لازم.