اشاره: این قسمت نیز چند نقد و پاسخ آمده است. البته به برخی از نوشته های چند باره پاسخ نداده ام چرا که دیگر غالب حرفها تکرار ای اند و از سوی دیگر ادامه گفتگو در این مجال کامنت های پای مقاله ممکن نیست و نیاز به فرصت بیشتر دارد.
- جناب اشکوری، پاسخگو بودن شما تقدیر مینمایم.
اینجا در خصوص مهاجرت شما میگویید روایت مشهور، ولی عملا روی کی از ضعیفترین روایاتها انگشت میگذارید در حالیکه روایات ایرانی و فرنگی و دیگران مشهورترند از جمله روایت آناتولی و آسیای مرکزی.
اما روایت مهاجرت از داخل فلات ایارن- که میتواند نقطه شروع شرق یا جنوب بوده باشد- کسانی چون جهانشاه درخشانی طرح کرده اند با کتاب و اسناد و رفرنسهای متعدد و تحقیات فراوان. بدیهی است نظریه علمی وحی منزل نیست میتواند بخشهایی از آن قوی یا ضعیف یا نادرست باشد. بنگرید
ویکی پدیا:
«آقای درخشانی در مصاحبهٔ خود دربارهٔ اعتبار این کتاب در محافل علمی چنین گفتهاند:
با توجه به آن که در این کتاب به مدارک دست اول استناد شده و هیچ سلیقهای در آن به کار نرفته، بسیار سریع در محافل معتبر دنیا تأیید شد. دانشگاه وین که مرکز بزرگ ایرانشناسی و زبانشناسی دارد و سپس هاروارد، هایدلبرگ، ایروان و چندین مؤسسهٔ پژوهشی دیگر این کتاب را کتباً از طریق نامه و یا مقاله در مجلات علمی تأیید کردند، که بسیار دلگرمکننده بود. در کنار آن کنفرانسهای متعددی برگزار شد و از من دعوت کردند که این ایده را مطرح کنم که بحثهای بسیاری صورت گرفت و تا به حال هیچ مخالفت علمیای از طرف هیچ سازمان یا شخصی با این کتاب انجام نشدهاست. یا تأیید کامل شده و یا سکوت که به معنی آن است که حرفی برای رد این ایده نبودهاست.
همچنین در کتابهای دیگر اروپایی هم به پژوهش من اشاره شده حتی در دایرةالمعارف مصر که در آلمان چاپ شد به این کتاب اشاره شدهاست. در بعضی پژوهشهای مصر و بینالنهرین به عنوان یک مدرک معتبر اشاره شده و میتوان گفت این کتاب در مدت کوتاهی جای خود را در محافل علمی باز کردهاست.
دکتر پرویز رجبی ایرانشناس برجستهٔ ایرانی در ترجمهٔ بخشهایی از نوشتار آلمانی به فارسی مشارکت کرده و کوششهای درخشانی را سودمند شمردهاست.[۱] او در جایی دیگر نوشته:
در کتاب گرانمایهٔ درخشانی به نشانههای فراوانی دربارهٔ تبار ایرانیان امروز برمیخوریم. اگر هم برخی از این نشانهها هنوز شناورند، قابل تأمل و جالب توجه هستند. در هر حال درخشانی راههای نزدیک شدن به هزارههای گمشده را بهخوبی و با موفقترین وجه ممکن نشان دادهاست. من به نام کسی که منتسب به ایرانشناسی است به این اثر گرانمایه ارجی بسیار مینهم و اگر هم اغراق تلقی شود آن را از نخستین کارهای جدی ایرانیان در زمینهٔ ایرانشناسی میدانم.[۲]
همچنین پرویز رجبی بر این باور است که درخشانی موفق به اثبات حضور آریاییان تا نیمههای هزارهٔ سوم قبل از میلاد در ایران شدهاست.[۳] افزون بر این کتاب فارسی درخشانی توسط پروفسور سیفالدین نجمآبادی استاد زبانهای ایران باستان در دانشگاه هایدلبرگ ویرایش شدهاست. فریدون جنیدی آن را بازخوانی، تصحیح و حاشیهنویسی کردهاست. رضا مرادی غیاثآبادی پژوهشگر ایرانی نیز کتاب او را اثر پرارزش و ماندگار و یکی از عالیترین پژوهشها در حوزهٔ مطالعات ایرانی و یک مرجع مهم و صرفنظرنشدنی دانستهاست.[۴] از دیگر استادان و پژوهشگرانی که پژوهشهای جهانشاه درخشانی را سودمند دانسته و در نامههایی به نگارندهٔ اثر آن را ستودهاند میتوان به این اشخاص اشاره کرد:
پروفسور مانفرد مایرهُفِر (Manfred Mayrhofer) رئیس کرسی ایرانشناسی دانشگاه وین و نویسندهٔ آثار پرشمار علمی در زمینهٔ زبانهای ایرانی و آریایی
پروفسور روبرت شْمیتبرانت (Robert Schmitt-Brandt) استاد زبانهای هندواروپایی دانشگاه هایدلبرگ آلمان و نویسندهٔ کتابهای تخصصی در رشتهٔ زبانهای هندواروپایی
پروفسور پیوتر شْتاینکلر (Piotr Steinkeller) رئیس کرسی آشورشناسی دانشگاه هاروارد
پروفسور اِما خانزادیان رئیس کرسی باستانشناسی دانشگاه دولتی ایروان
پروفسور گُرگین مِلیکیان رئیس دانشکدهٔ خاورشناسی دانشگاه دولتی ایروان
پروفسور گارنیک آساتوریان (Garnik Asatrian) رئیس کرسی ایرانشناسی دانشگاه دولتی ایروان و رئیس «مرکز ایرانشناسی قفقاز»
ویرجیل سْترومایر (Virgil Strohmeyer) استاد خاورشناسی دانشگاه آمریکایی ایروان»
در مورد عرب دانستن امدیها شما اشتباه فرموردید امیدوارم بدون اصرار این اشتباه اصلاح کنید. این اشکالی ندارد هر چند اصل و اهم مطالب شما درست باشد ولی بهر حال در جزئیاتی اشتباه باشد.
ببینم اگر اص وجود تبار آریای را هم بپذیریم باز هم نمیتواند گفت آریایی ها پارسی زبان بودند! چون پارسیها به اقول یک طبقه یا قوم آریایا بودند و نه همه و در ضمن انچه به نام پارسی در تاریخ آمده مربوط به چند نام در ادبیان سومری است مربوط پرشی و به عنوان طبقه حاکمه یا قوم از واسط هزار اول قبل از میلاد است هر چند نام خلیج فارس بصورتهای دیگر از پارس به حدود سه هزار قبل برمیگردد ولی اینها دلیل نمیشود بگوییم آریاییها پارسی زبان بودند بلکه پارسی زبانها آریای زبان یا آریایی تبار بودند.
اکدی زبان خودشان داشته و چون در قرن نوزده دانشمند میان زبان عبری و عربی و زبانهای مرده اکدی و بالی تشابه دیدند انها زبان سامی نامیدند و بعبارت دیگر عربی در طبقه بندی از قزن نوزدهم همخانواده اکدی است و نه اینکه اکدی همان عربی است!
——-
پاسخ:
شاید حدود ده سال قبل بود که آقای درخشانی در یک گفتگوی طولانی با یکی از روزنامه های ایران از تحقیق و کتاب خود سخن گفته بود و وعده داده بود که به زودی تحقیق او به فارسی ترجمه و منتشر خواهد شد. در آن زمان گفتگوی ایشان را با علاقه خواندم و از آنجا که «لکلّ جدید لذّه» بسیار جذاب به نظر آمد و همواره منتظر بودم تا کتاب را بخوانم. اما تا کنون متوجه نشدهام که کتاب منتشر شده و از گفتارتان چنین بر میآید انتشار یافته از این رو حتماً تهیه کرده و خواهم خواهند و از خبرتان نیز سپاسگزارم.
اما نمیدانم از کجا نتیجه گرفتهاید که نظریه کوچ آریاییها به فلات ایران «یکی از ضعیفترین روایتها» ست. آنچه تا کنون در تمام منابع ایران شناسان غربی و ایرانی دیده میشود (حداقل من دیدهام) همان نظریه کهن و رایج کوچ متوالی قومی به عنوان آریایی (البته با تلفظها و کتابتهای متفاوت) به نجد ایران است. در تمام دایره المعارفها و فرهنگ نامه های حداقل فارسی چنین است (از جمله مدخل «آریاییان» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی). نظریه جناب درخشانی هنوز یک نظریه است و هرگز جانشین نظریه اجماعی شایع نشده و در بهترین حالت نظریه ای است تازه و قابل توجه و مهم. از مطالبی که خود ایشان از نظریات دیگران نقل کرده چیزی بیش از این استنباط نمیشود. از باب مثال اگر زنده یاد دکتر رجبی نظریه درخشانی را جانشین نظریه رایج میدانست، که نمیدانست، باید بخشهایی از آثار پیشین خود را منتفی و مردود اعلام میکرد. در هر حال آنچه من گفتهام، نظریه مشهور و در واقع اشهر است نه یکی از ضعیفترین روایات. با این همه من نه تنها بر نظریه رایج اصراری ندارم بلکه شخصاً (به دلایلی) مشتاقم که نظریه جدید به اثبات برسد.
اما در باره اکدّ احتمالا اطلاعات شما از من بیشتر است و اصراری بر هیچ نظری ندارم. اما مطالبی که درباره تبار آریایی و یا زبان پارسی فرمودهاید که در حرفهای من نبود و در هرحال درست مینماید و مخالفتی ندارم.
اشکوری.
مهرای / ۲۸ مهر ۱۳۹۲
آقای اشکوری گرامی،
با سپاس فراوان از پاسختان. لازم است در این جا توجه شما را به چند نکته جلب کنم.
1- همان گونه که نوشتم از نظر من شما یک متکلم (مدافع دین) هستید. ولی بر خلاف استنباط شما، برای من این مفهوم هیچ گونه بار منفی ندارد. زیرا به اعتقاد من، ادیان یک بخش بزرگ از تاریخ تکامل مغز ما انسانها یا به عبارتی شیوهی نگاه ما انسانها به جهان در دوران معینی است. بنابراین، کسی یا کسانی که «تحقیرآمیز» به تاریخ تکامل فکر انسانی مینگرند، در مرتبهی نخست دست به «خودتحقیری» ندانستهای زدهاند. از این رو، اگر جملهبندی من به گونهای بوده که این احساس را در شما بوجود آورد، از شما پوزش میخواهم.
2- شما نوشتهاید: «این مدعا که چون تاریخ اسلام برآمده از اقوال شفاهی دو قرن نخست است و ما از قرن اول تقریباً اسناد مکتوبی در دست نداریم، پس، این مجموعهی عظیم به کلی به اعتبار است و باید به کناری نهاد، به کلی بیاعتبار است چرا که نه معقول است و نه مقبول.»
اگر شما یک بار دیگر به کامنت توجه کنید، من نگفتم که «این مجموعه عظیم» به کلی بی اعتبار است، نوشتم که باید تاریخ شفاهی از طریق یک فرآیند انتقادی – تاریخی مورد بازخوانی قرار گیرد تا واقعیت را از داستان و اسطوره تمیز داد. هرودوت را هم پدر تاریخ خواندهاند و هم پدر دروغ. امروزه میدانیم – در گذشته چنین نبوده- که بسیاری از گزارشات هرودوت نادرست و افسانه است. رسیدن به این نتیجه چند سده طول کشید. شاید برای شما «چند سنگ و گلنبشته» باستانشناختی بیاهمیت باشد، ولی برای من یک نقطهی شروع واقعی است. برای نمونه: وقتی از جنگ قادسیه یا جنگ یرموک [علیه بیزانس] گزارش میشود و گفته میشود که در این جنگها بیش از 200 هزار سرباز کشته شدند و جنگهای سختی در گرفت، از خودم میپرسم چرا تا کنون باستانشناسی هیچ مدرک موثقی از این جنگها نیافته است. در صورتی که در تاریخ، ما از بسیاری از جنگها یافتههای باستانشناختی در دست داریم، جنگهایی که قدمت آنها بسیار طولانیتر از جنگهای مسلمانان علیه ایرانیان و بیزانس بوده.
3- شما به خوبی میدانید که تاریخ را «پیروزمندان» [کسانی که قدرت را در دست دارند یا گرفتهاند] مینویسند. هنوز هم همینگونه است. شیوهی من نسبت به تاریخ رسمی، انتقادی است، با شک است، از خود میپرسم و به اصطلاح چراغ رهنمای من «شک رهاییبخش» [سارتر] است. ولی باز هم این بدان معنا نیست که هر چه در گذشته بوده یا ما انسانها بدان دست یافتم، نادرست بوده است. «شک» و «پرسشگری» – برای من- به معنای زیر سوآل بردن همه چیز نیست، بلکه وارسی و ارزیابی مجدد آن چیزی است که ما اکنون در اختیار داریم. از این رو، اختلاف من و شما در یک نقطه – تعیینکننده- است: شما اساس و بنیاد الگوی غالب (پارادایم) تاریخ شکلگیری اسلام را که از احادیث و تاریخنگاری اسلامی به ما رسیده میپذیرید ولی من (یا امثال من) آنها را نیازمند یک وارسی دوباره [با شیوه و متدولوژی انتقادی و تطبیقی] میدانم. و در این جا نه عمل شما (به عنوان متکلم) منفی است و نه عملِ من به عنوان «شکاک» گناهآلود.
شاد و تندرست باشید
بینیاز
بی نیاز / ۲۸ مهر ۱۳۹۲
آقای اشکوری: ” اما گفتنی است که طبق منابع اسلامی در جریان جنگهای خسرو دوم با بیزانس، بزرگان قریش حامی ایران بوده و پیروزی شاه ایران را آرزو میکردند و مسلمانان از بیزانس جانب داری کرده و خواهان پیروزی رومیان مسیحی بودند. در چند آیه نخست سوره روم در قرآن به این موضوع اشاره شده است.”
طبق این سنگ نبشته در عمان که معتبر تر از منابع اسلامی است قریشی ها برای مسیحی ها می جنگیدند و نه برای زرتشتی های ساسانی.
اما نقل شده است که خسرو پرویز دوم در زمان اقامت خود ( تبعید- 590 ) در بیزانس در قبال تئوفیلاکت سیموکاتاس ( Theophylaktos Simokattes ) ،تاریخ نویس و منشی هراکلیوس، این پیشگویی را کرده : ” قوم بابل 21 سال بر بیزانس حکمفرمایی خواهد کرد. اما در سال 35 بیزانس بر ایران مسلط می شود. ” :
The Babylonian race will hold the Roman state in its power for a threefold cycle hebdomad of Years (twenty-one years). Thereafter you Romans will enslave Persians for a fifth hebdomad of years (*
سوره ” الروم ” در قران نیز اشاره ا ی است به پیروزی نخست ساسانیان بر بیزانس و بعد شکست ارتش خسرو دوم در ارمنستان و نینوا : ” 2 – بیزانسی ها شکست خوردند، 3 – در منظقه ا ی نزدیک، اما آنها بعد ار اینکه شکست خوردند پیروز خواهند شد، 4 – در سال های بعد . تصمیم با خدا است. از قدیم و در آینده. در این روز مومنان خشنود می شوند.”
J. Reinik, Alexander the Great in 7th-century syriac ‘ Apocaliptic ‘ texs, in: Syric Christianity, IV, P. 158-* )160
امیرحلیلی / ۲۸ مهر ۱۳۹۲
Top of Form
نام (الزامی)
پست الکترونیکی (الزامی)
Bottom of Form
تمامی حقوق برای رادیو زمانه محفوظ است. ۲۰۰۶-۲۰۱۳