در آستانة چهل و دومین سال تأسیس «نهضت آزادی ایران» هستیم. در بیست و هفتم اردیبهشت 1340 نهادی سیاسی-دینی تأسیس شد به نام «نهضت آزادی ایران». این نهاد حزبی و اسلامی از دیرپاترین نهادهای تشکیلاتی ایران است. در این نوشتار کوتاه می خواهم به این پرسش دهم در کشوری که نهادهای مدنی مدرن و سازمانها و حزب های سیاسی جدید به سرعت بر ق و باد تشکیل می شوند و به همان شتاب فرو می پاشند و فرامو می شوند، راز این دیرپایی چیست؟
نخست اشاره کنم به سابقه احزاب سیاسی و نهادهای مدنی در ایران معاصر. طبعا وقتی از واژة «مدرن» و «جدید» استفاده می کنیم مراد ما نهادهای نوینی است که برآمده از تحولات جدید غربی است که به جوامع غیر غربی راه یافته و به هر دلیل به وسیلة مردمان بومی پذیرفته شده است نه هر نهادی که به طور سنتی در این جوامع وجود داشته و هنوز هم بسیاری از آنها وجود دارند. مثلا در جوامع اسلامی نهادهای مذهبی وجود دارد که از ادوار کهن باقی مانده اند مانند مسجد و خانقاه و صومعه و یا تکیه در جوامع خاص شیعی و یا نهاد کهن سیاسی سلطنت. اما در غرب جدید تحولات فلسفی و معرفت شناختی نوینی پدید آمده که هم از سنت های کهن اروپایی فاصله گرفته و هم پس از ورود به جوامع شرقی و اسلامی سنت های کاملا تازه ای تأسیس کرده است. از جمله در قلمرو سیاست و جامعه نهادهای نوینی شکل گرفته که به نوعی نهادهای کهن را یا بی اثر کرده و یا کارکرد کاملا تازه و بی سابقه ای یافته است. از جمله آنها تأسیس نظام سلطنت مشروطه، جمهوری، پارلمان، انتخابات، احزاب سیاسی، نهادهای مدنی، مطبوعات و به ویژه مطبوعات آزاد هستند. در گذشته این نوع نهادها مطلقا وجود نداشت و تمام اینها از مشروطیت به بعد در ایران پدید آمده اند.
اما از آنجا که این نهادهای نوین وارداتی بوده و ریشه در فرهنگ و سنت بومی نداشتند، هنوز پس از گذشت بیش از یک قرن در این آب و خاک ریشه ندوانده و هنوز همه نهادهای مدرن ناپایدارند و تا کنون به ثبات و دوام لازم نرسیده اند. البته عوامل تعیین کننده دیگری چون سنت دیرپای استبداد در اشکال سیاست و حکومت و خلق و خوی عمومی نیز به سهم خود مانع ریشه بستن پایدار نهادهای مدرن سیاسی و مدنی شده و می شوند.
با توجه به موضوع این نوشتار اندکی در تاریخ احزاب درنگ می کنیم. از دوران مشروطه به بعد سازمانها، جمعیت های سیاسی، انجمن های مدنی و صنفی و احزاب بسیاری پدید آمده اما غالبا بی دوام و یا کم دوام بوده و به زودی از صحنه حذف شده و به کلی محو شده به گونه ای که حتی آگاهان به تاریخ سیاسی معاصر و پژوهشگران تاریخ احزاب ایران نیز به سادگی نمی توانند نام بیست حزب و سازمان سیاسی این یک قرن را به یاد بیاورند. اگر از سازمانهای انقلابی چریکی دو دهه چهل و پنجاه، که داستان جداگانه ای دارند، بگذریم، در نیم قرن اخیر چهار حزب و نهاد سیاسی شبه حزب هستند که در قیاس با احزاب و سازمانهای سیاسی دیگر عمری دراز دارند و تقریبا پایدار مانده اند. اولین آنها حزب توده است که الان درست هفتاد سال عمر دارد. حزب توده که در فضای خاص پس از شهریور 1320 تأسیس شد، در واقع مهم ترین حزب سیاسی فراگیر و اثرگذارترین نهاد حزبی قرن اخیر است که به معنای مدرن کلمه «حزب» است. حتی زنده یاد مهندس بازرگان می گفت ما مفهوم حزب و فعالیت حزبی را از حزب توده یاد گرفته ایم. دومین تشکل جبهه ملی ایران است که شصت و دو سال سابقه دارد. سومین آنها نهضت آزادی ایران است که الان درست پنجاه و دو سال است که دوام آورده و در عرصه سیاست مانده است. چهارمین آنها «هیئتهای مؤتلفه» است که اخیرا به «حزب مؤتلفه» تغییر نام داده است.
هر چند این چهار حزب عمری نسبتا دراز یافته اند اما هم دارای ماهیت و محتوا و کارکرد متفاوتی هستند و همه عوامل بقای آنها به علل و عوامل مختلفی باز می گردد. حزب توده در شرایطی خاص هم با استفاده از دانش مدرن شمار قابل توجهی از روشنفکران ایرانی اروپا دیده شکل گرفت و گسترده شد و هم به اتکای حمایت های مادی و معنوی و سیاسی دولت اتحاد جماهیر شوروری [سابق] تأسیس شد و پس از آن نیز تا پایان عمر این بلوک قدرتمند جهانی (1371/1991) از آن حمایت کرد. در حالی که سه جریان دیگر از این امکانی بهره نداشتند. جبهه ملی، که البته حزب به معنای دقیق کلمه نیست، گرچه همچنان برجاست اما به شدت پراکنده و محدود و از این رو کم اثر است. به ویژه این جبهه در داخل کشور عمدتا جمع کوچکی است مرکب از چند تن از کهن سالان بازمانده از دهه های پیشین که بیشتر نام نیک و هویت خود را از اسطورة زنده یاد دکتر مصدق وام گرفته است. اما حزب مؤتلفه پایدار و کم و بیش فعال مانده و اکنون نیز در عرصه سیاست جمهوری اسلامی اثرگذار است اما این حزب دوام خود را در سی و چهار سال اخیر بیشتر مرهون حضور فعال در ارکان حاکمیت جمهوری اسلامی و استفاده بی حساب از رانت مادی و معنوی حاکمیت است تا ایدئولوژی استوار و یا توان حزبی و تشکیلاتی و امکانات مردمی و ملی. به ویژه که ایدئولوژی این حزب حتی در نسل دوم و سوم وفاداران و وابستگان جمهوری اسلامی نیز جذابیت و کارکرد خود را تقریبا از دست داده است. در این میان نهضت آزادی شرایط و وضعیت کاملا متفاوتی دارد. این تشکیلات و رهبران و اعضا و هواداران آن در طول این بیش از نیم قرن، جز چند سال اول پس از انقلاب، همواره تحت سرکوب و فشار بوده اند و هرگز از آزادی فعالیت رسمی و گسترده برخوردار نبوده اند. از این نظر با حزب توده و جبهه ملی هم سرنوشت است و با مؤتلفه فرسنگها دور. با این همه راز ماندگاری این نحله سیاسی-مذهبی را می توان در چند عامل بر شمرد:
1-هویت بنیادگذاران و رهبران
هر جمعیت و گروهی، اعم از سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و حتی اقتصادی و میزان اعتبار و نفوذ اجتماعی آن، تا حدود زیادی به میزان اعتبار معنوی و مردمی بنیادگذاران آن بستگی دارد. نهضت آزادی از این شانس و اعتبار تاریخی برخوردار بود که در مقطع تأسیس خود شخصیت هایی خوش نام و مردمی و شریف و معتبر آن را تأسیس کردند. کسانی چون مهندس بازرگان، آیه الله طالقانی، دکتر یدالله سحابی، احمد صدر حاج سیدجوادی، عباس رادنیا، رحیم عطایی، حسن نزیه و در مراتب بعدی جوان ترهایی چون دکتر عباس شیبانی، مهندس عزت الله سحابی، دکتر ابراهیم یزدی، مهندس هاشم صباغیان، مهندس محمد توسلی و . . .در سطوح مختلف در تشکیل و تأسیس این سازمان دینی-سیاسی جدید سهم و نقش داشتند. البته در این میان سه تن نقش رهبری و پیشگامی داشتند یعنی: بازرگان، طالقانی و سحابی (پدر). این سه در آغاز دهه چهل هر کدام در عرصه های مختلف علمی و دینی و اجتماعی و سیاسی صاحب اعتبار و منزلت برجسته ای بوده و در اقشار مختلف اجتماعی و البته بیشتر طبقات متوسط شهری و نخبگان دانشگاهی و فرهنگی دارای نفوذ بودند. اعتبار این سه تن برای خوش نامی و اعتبار سیاسی و مردمی و ملی یک نهاد سیاسی و حزبی در آن زمان کفایت می کرد. البته از همان زمان شخصیت های دیگر به ویژه انبوه جوانان مسلمان و مبارز و سیاسی دانشگاهها به نهضت پیوسته و در آن نقش فعالی پیدا کردند. از درون این نهاد، به دلایلی، سازمان مجاهدین خلق به رهبری کسانی چون محمد حنیف نژاد بیرون آمدند. در هرحال بعدها جوان ترها خود نقش رهبری را در دوران پیش از انقلاب در خارج از کشور و پس از آن در داخل ایفا کردند. اکنون نیز چهره های کلیدی و قدیمی نهضت آزادی و حتی شاخه جوانان آن از معتبرترین شخصیت های اجتماعی ایران معاصر هستند. از کهن ترین شان دکتر ابراهیم یزدی (دبیر کل نهضت آزادی) تا یکی از جوان ترین شان عماد بهآور. اعضا و هواداران نهضت در طول این پنج دهه در عرصه های مختلف مدیریتی و مدنی و فرهنگی و اقتصادی فعالیت داشته و دارند اما هنوز حتی دشمنان شان نیز نتوانسته اند کمترن اتهام مالی و یا اخلاقی و یا بی مسئولیتی را متوجه اینان کنند. این مجموعه از خوشنام ترین آدمهای ایرانند. این سرمایه از عوامل مهم ماندگاری نهضت آزادی است.
2-ایدئولوژی دینی مدرن بومی
روشن است که هر حزب و سازمان سیاسی محتاج یک مرام نامه و ایدئولوژی است تا بتواند آرمانها و جهت گیریهای درازمدت و چشم اندازها را نشان دهد و حزب در چهارچوب آن فعالیت کند. به میزانی که این ایدئولوژی جامع تر، روشن تر و به روزتر باشد بر میزان کارآمدی حزب می افزاید. نهضت آزادی نیز از مرام نامه ای برخوردار است که در همان زمان تأسیس آن را انتشار داده است. از آنجا که مؤسسان آن مسلمانان روشنفکر و نوگرا و مدرن شهری بودند، مرام نامه نیز بازتاب دهندة این ویژگی مهم است. اینان خود را ایرانی، مسلمان و مصدقی معرفی کرده اند. از اسلام به مثابة یک ایدئولوژی یاد کرده اند که پیروان خود را در امور دنیوی و سیاسی و اجتماعی نیز هدایت و ارشاد می کند. باید گفت واژه و مفهوم «ایدئولوژی» در آن زمان، بر خلاف سالیان اخیر، به معنای مثبت یعنی مترادف «مکتب راهنمای عمل» تعریف و به مورد استفاده بود. از نظر سیاسی و راهبردی نیز نهضت آزادی اعلام می کرد که در چهار چوب قانون اساسی عمل می کند و ملتزم به اجرای اعلامیة جهانی حقوق بشر است. این مرام نامه در آن زمان از مترقی ترین مرام نامه های حزبی و سیاسی شمرده می شد. به ویژه آن را با همتایان مذهبی نهضت (مانند مؤتلفه) و غیر مذهبی (مانند حزب توده و جبهه ملی) مقایسه کنید. این مرام نامه در عین مدرن بودن کاملا بومی نیز هست چرا که هم به اعتباری دینی بودن با فرهنگ بومی و ملی و مردمی پیوند خورده و هم به اعتبار التزام به قانون اساسی ملی و درونی شمرده می شود. همین ویژگی در سطح ملی موجب وجاهت و مشروعیت می شده و می شود و به ویژه در میان طبقات روشنفکر و طبقه متوسط شهری جاذبه داشته و دارد. باید افزود که گرچه مرام نامه نهضت در طول نیم قرن دچار تغییراتی شده اما به نظر می رسد در حال حاضر (به ویژه پس از درگذشت مهندس بازرگان) از جهات مختلف از جمله در نظریه پردازی دینی و سیاسی دچار کاستی است.
3-اعتدال در اندیشه و کنش سیاسی
یکی از عوامل دوام و ماندگاری یک فکر و اندیشه و یا سیاست و روش اعتدال و میانه روی است و احتراز از افراطی گری در دو سوی چپ و راست و نهضت آزادی از آغاز تا کنون در مجموع از این ویژگی برخوردار بوده و هست. البته موضوع «اعتدال» و «میانه روی» در زندگی و فردی و اجتماعی از منظرهای مختلف از جمله معرفتی و عملی از موضوعات بسیار مهم و پر مناقشه است. مثلا مراد از اعتدال چیست؟ معیار این میانه روی کدام است؟ چه کسی تشخیص می دهد چه اندیشه و یا رفتاری اعتدالی است؟ آیا اعتدال یک ارزش اخلاقی است؟ فعلا جای طرح حتی مختصر این مباحث و پرسشها نیست از این رو با عنایت به تعریف ارسطویی اعتدال، که با عدالت ربط وثیق دارد، به اجمال می گویم مراد از اعتدال ایستادن در میانه افراط گرایی از دوسوی چپ و راست. افراطی گری در هر چیزی و در هر امری و با هر معیاری خلاف عقل و مصلحت است و غالبا جز زیان بهره ای برای کسی ندارد و از این رو هیچ کس از ان دفاع نمی کند.
در هرحال نهضت آزادی و بانیان و اعضای آن از گذشته تا حال در مجموع از هر نوع افراطی گری در اندیشه و سیاست به دور بوده اند. اگر تاریخ احزاب و سازمانهای سیاسی و انقلابی را از پیش از مشروطه تا حال مرور کنیم به روشنی می بینیم که نهضت آزادی در دو طیف گسترده افراطی چپ و راست غالبا در میانه ایستاده است. باز اگر توجه داشته باشیم که همان انجمن های مخفی روزگار مشروطه تا احزاب و سازمانهای دوران پس از انقلاب و تا دوران اصلاحات و جنبش سبز، در عین اقدامات گاه مثبت و سازنده، خود یکی از مولدان افرطی گری در سیاست و در نتیجه از عوامل شکست ها و ناکامی ها بوده اند، نقش میانه روانه جریانی چون نهضت آزادی در عرصه سیاست و جامعه و فرهنگ چه اندازه مهم بوده است. گرچه در دوران شور انقلابی دهه چهل و پنجاه نهضت آزادی و رهبران آن در داخل تا حدودی به حاشیه رفتند و برخی از اعضای جوان آن راه خود را جدا کرده و به مبارزات مسلحانه روی آورده و حتی شماری از اعضای رسمی نهضت به خارج رفته و در اندیشه مبارزات مسلحانه بودند و در دوران تب و تاب انقلابی اوائل انقلاب انقلابیون چپ و راست با سیاست گام به گام بازرگان همراهی نکردند و آن را «سازشکاری» دانستند، اما حداقل از دوران اصلاحات به بعد اهمیت و نقش سیاست اعتدالی و «آهسته و پیوسته» رفتن آن بیشتر دانسته شد. باید افزود که در درون نهضت آزادی همیشه جریانی رادیکال وجود داشته و دارد اما روشن است که رادیکالیسم با افراطی گری ربطی ندارد و این دو دو تفکر و دو سیاست و دو روش متفاوت است. از این رو اعتدال در برابر انقلابی گری نیست بلکه در برابر افرطی گری است.
4-قانون گرای و فعالیت در چارچوب قانون
همان اندیشه و مشی اعتدالی نهضت آزادی و به ویژه اندیشه مهندس بازرگان به عنوان دبیر کل و نظریه پرداز و نماد نظری و عملی این نهاد موجب شده است که نهضت از همان آغاز تا کنون رسما و عملا فعالیت در چهارچوب قوانین رسمی و حاکم را پیشه و مشی خود بداند و همین روش و استراتژی خود از عوامل پایداری این حزب شده است. مبنای نظری این مشی نیز به سه عامل بر می گردد: 1-اعتقاد به دموکراسی (و می دانیم که دموکراسی با قانون گرایی ملازمه دارد)، 2-پرهیز از هر نوع خشونت و 3-باور به تغییرات تدریجی جامعه و به ویژه تقدم تحول فرهنگی و فکری بر هر نوع تحول سیاسی و اجتماعی اقتصادی. از آغاز تأسیس نهضت تا کنون یعنی در دو رژیم این قانون گرایی برجا بوده و نهضت به آن وفادار مانده است. گرچه در دوره ای یعنی در دهه چهل و پنجاه از یک سو به دلیل چیرگی کامل استبداد پهلوی و از سوی دیگر و در واکنش به آن چیرگی قهر انقلابی در بخش هایی از جوانان و فعالان سیاسی این قانون گرایی را به محاق برد.
البته این بدان معنا نیست که نهضتی ها تمام قوانین (اساسی و عادی) را در دو نظام کاملا قبول دارند اما آنان بر این باورند که اولا برای تحقق دموکراسی راهی جز حاکمیت قانون نیست و ثانیا التزام به قانون غیر از باور به قانون است (باور امر شخصی است و التزام امر مدنی و سیاسی) و ثالثا برای تغییر قوانین ظالمانه نیز راهی جز التزام به قانون نیست و گرنه هرج و مرج حاکم خواهد شد که به مراتب بدتر از قوانین نادرست و ظالمانه است.
در هرحال با این بیان و توضیح خواستم بگویم دیرپایی نهضت آزادی ایران به علل و عوامل مختلفی باز می گردد که به گمان مهم ترین آنها همین چهار عامل بود که به کوتاهی برشمردم. یک بار دکتر یزدی در مجلس اول به من می گفت آبها و کف ها می روند، ما می مانیم، چرا که ما «کف رودخانه ایم».
منتشر شده در سایت «ندای آزادی» 27 اردیبهشت 92
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این