در حال حاضر شواهد و قرائن نشان میدهد که تمایل آقای خامنهای این است که عمر دولت آقای احمدینژاد به خوبی، بیسروصدا و بیتنش به پایان برسد. دلیل آن هم این است که اگر احمدینژاد زودهنگام از طریق استیضاح یا قوه قضاییه برکنار شود و مسئله عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور مطرح شود، از دو جهت برای آقای خامنهای خرسندکننده نخواهد بود چرا که هزینه زیادی را بر دوش نظام و خود ایشان بار خواهد نمود.
اول آن که همه می دانند از همان اول با حمایت آقای خامنهای و بیت ایشان بود که آقای احمدینژاد، که حتی تصور نمیشد به دور دوم هم برسد، خیلی ناگهانی چرخشی به سود او در انتخابات 84 انجام شد و ایشان به طور غیرقابل پیشبینی بر کرسی ریاستجمهوری نشست. شاید آن اوایل واقعیت امر خیلی روشن نبود ولی به تدریج معلوم شد که بیت آقای خامنهای و به احتمال زیاد شخص ایشان نظرشان بر آقای قالیباف بود ولی بعدا معطوف به آقای احمدینژاد شد. به یاد داریم که در آن زمان همان طور که انتخاب آقای خاتمی در سال76 شوکی ایجاد کرد، انتخاب آقای احمدینژاد هم در سال 84 شوکی ایجاد کرد.
هر چند در همان چهار سال دوره اول ایشان به خوبی معلوم بود که وی رئیسجمهور محبوب آقای خامنهای است؛ ولی از سال 84 به بعد که این ارتباط و حمایت علنیتر و جدیتر شد، همه دریافتند که آقای احمدینژاد به طور خاص برکشیده رهبری است.
تمام شواهد و قراین نشان می دهد که به طور خاص در طول چهار سال اخیر استقرار دولت آقای احمدینژاد با حمایت مستقیم و غیرمستقیم شخص آقای خامنهای بوده است. اصولا در این هشت سال کارهای شگفتانگیزی که آقای احمدینژاد انجام داده و سیاستهای خارجی و داخلی که اعلان کرده یا عملا پیش برده، عمدتا با حمایت و نظر آقای خامنهای بوده است. آقای خامنهای تاکنون برای آوردن و حفظ و نگهداری آقای احمدینژاد هزینههای بسیار سنگینی را پرداخته است. بنابراین اگر قرار شود که آقای احمدینژاد تحت عنوان بیصلاحیت یا فاقد صلاحیت لازم برای مدیریت کشور برکنار شود، باعث بیاعتباری هر چه بیشتر آیتالله رهبری خواهد شد.
آقای خامنهای در طول این چهار سال همه کسانی که جزء منتقدان آقای احمدینژاد بودند و یا حتی در برابر جنبش سبز سکوت هم کرده بودند، را بیبصیرت خواند. حال با برکناری آقای احمدینژاد معلوم میشود که بصیرت شخص رهبری چه اندازه بوده است. بنابراین اولین دلیل برای اینکه آقای خامنهای نمیخواهد آقای احمدینژاد زودهنگام برکنار شود و عمر دولتش به خوبی و خوشی به پایان برسد این است که برکناری آقای احمدینژاد موجب هزینههای بیشتری برای او خواهد شد.
دلیل دوم هم این است که به هر حال آقای احمدینژاد رئیسجمهور مملکت است و برکناری و عزل او، خلائی ایجاد میکند که ممکن است تنشهایی ایجاد کند و در درون نظام یا مشکلات امنیتی، سیاسی و اجتماعی برای کل نظام و شخص رهبری به وجود بیاورد. درست است که احمدینژاد و گروه او پایگاه مهم و چندان جدی در ساختار قدرت فعلی ندارند اما به هر حال ایشان هشت سال رئیسجمهور بوده و در این هشت سال از کیسه پرفتوت ملت هزینههای بسیاری برای پیدا کردن دوستان، یاران، همفکران و حامیان انجام داده است. شواهد نشان میدهد با وجود این که بسیاری از کسانی که تا دو سال پیش صد در صد جزء حامیان وی بودند و الان اکثرا نیستند ولی هنوز وی برخی جناحهای تندرو را با خود به همراه دارد و ممکن است در نهادهای امنیتی، سپاه، بسیج، مساجد، بخشی از پیشنمازها، روحانیها و وعاظ هنوز پایگاهی داشته باشد. آقای احمدینژاد ممکن است تنشهای سیاسی هم ایجاد کند و یا بر آنها بیفزاید.
به نظر میرسد حداقل به این دو دلیل بسیار روشن آقای خامنهای نمیخواهد برکناری زودهنگام برای آقای احمدینژاد اتفاق بیفتد. اما اینکه واقعا چنین بشود یا نه، در حال حاضر خیلی قابل پیشبینی نیست. به خصوص آنکه تأمین نظر آقای خامنهای به رفتار آقای احمدینژاد برمیگردد. تا کنون تمام کوشش آقای خامنهای همین است و به همین دلیل تا حالا، حتی در این یک ساله که تنشها بیشتر شده است، سعی کرده عملا به نفع احمدینژاد موضع بگیرد، مجلس را مهار و منتقدان را کنترل کند و مخالفان ایشان را به سکوت وادار کند تا آقای احمدینژاد این دوره را کمهزینهتر سپری کند. این رفتار مربوط به آقای خامنهای است.
اما این که آقای احمدینژاد در دو سه ماه آینده چه خواهد کرد با توجه به شخصیتی که از ایشان سراغ داریم چندان قابل پیشبینی نیست.
به هر حال اگر آقای احمدینژاد به این روند تقابلی و جنجالی ادامه دهد و بیش از این از خط قرمز عبور کند، هیچ بعید نیست که حتی یک ماه قبل از انتخابات، نیز عزل او عملی شود. فیلمی که اخیرا تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده و ماجرای آقای بنیصدر و آیت الله خمینی را مطرح کرده به طور روشن پیامی است به آقای احمدینژاد که اگر بیش از این جلو برود و به اختلافات دامن بزند ممکن است به سرنوشت اولین رئیسجمهور ایران دچار شود. در باره این فیلم عدهای معتقدند که پیامی به آقای احمدینژاد است و برخی دیگر آن را زمینهسازی برای عزل وی میدانند.
به هر صورت روند تحولات آینده به عملکرد آقای احمدینژاد برمیگردد. بنابر این دقیقا نمیتوان گفت ایشان چه عکسالعملی از خود نشان خواهد داد چون بسیار پیشبینی ناپذیر هستند. ولی در مجموع نظر من متمایل به این گمان است که احمدینژاد این برخوردهایش را تا پایان خط ادامه نخواهد داد. یعنی ممکن است باز پیشرویهایی بکند اما نه تا آنجا که به برکناری او منجر شود.
در این جا به عنوان جمعبندی میتوانم بگویم اگر آقای احمدینژاد به سرنوشت عزل دچار شود در آن صورت نه تنها حذف سیاسی وی بلکه حذف فیزیکیاش هم محتمل خواهد بود چرا که جمهوری اسلامی نشان داده که چنین تنشهایی را برنمیتابد و تقابل تا بدین حد را به صورت مسالمتآمیز تحمل نمیکند، همان گونه که در مورد نخستین رئیسجمهور هم این چنین شد. هرچند شرایط امروز با آن زمان متفاوت است. اما در هر حال اگر آقای احمدینژاد زودهنگام برکنار شود و او را فاقد صلاحیت تشخیص بدهند این به معنای حکم اعدام او خواهد بود. پس از برکناری نه تنها دوستان و همفکران و اطرافیان او مانند رحیمی و مشایی را بازداشت خواهند کرد و تا پای چوبه دار هم برده می شوند، بلکه خود احمدینژاد هم قطعا در امان نخواهد بود. این به معنای یک جراحی است که آقای خامنهای ناچار به انجام آن می شود. اما اگر حتی کار به آن جا نکشد و آقای احمدینژاد هم در مجموع تا به آخر خط ادامه ندهد و پایان کار او به خوبی و بیسروصدا انجام شود، بعد از آن هم من تردید ندارم که حذف جناح او موسوم به جناح فتنه قطعی خواهد بود. منتها این حذف؛ سیاسی و اجتماعی خواهد بود و در هر حال تمام یاران و همفکران آقای احمدینژاد را از ساختار قدرت به تدریج و یا حتی با شتاب بالاخره اخراج خواهند کرد. همان سیاستی که بعد از هشت سال اصلاحات در مورد اصلاحطلبان اعمال کردند، این بار درباره جریان انحرافی اجرا خواهد شد.
آینده معلوم خواهد کرد کدام یک از این دو سناریو پیش خواهد رفت. اما آنچه مهم است این که در هر صورت جناح احمدینژاد حذف خواهند شد. به ویژه که تا کنون تمام یاران احمدی نژاد کم و بیش به انواع اتهامات متهم هستند و بعدا ممکن است در مورد خود احمدینژاد هم به صورت رسمی مطرح شود. یکی از اتهامات سنگین ارتباط «جریان انحرافی» با خارج از کشور است. این مسئله را علی لاریجانی در آن جلسه علنی معروف به «یکشنبه سیاه» از پشت تریبون مجلس از قول برادر احمدینژاد مطرح کرد. ما میدانیم که در نظام جمهوری اسلامی ارتباط با خارج چه معنایی دارد و چه سرنوشتی برای متهمین آن میتواند رقم بخورد. از این نوع اتهامات گرفته تا اتهامات مالی و اختلاس و مفاسد اقتصادی قابل طرح خواهد بود. همان گونه که شاهد بودیم دادستان کل کشور دراعلام نهادهایی که در اختلاس بزرگ اخیر مقصر بودند یا شرکت داشتند، از بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و بانک ها، نام برد که یا دولتی خالص اند (مانند وزارت اقتصاد) و تحت کنترل دولت اند. این نوع اتهام ها در گذشته هم در باره رحیمی و مشایی و دیگران به تفصیل و بارها مطرح شده و اگر تاکنون هم مطرح و رسیدگی نشده شواهد نشان میدهد به دلیل توصیههای آقای خامنهای بوده و ایشان به سود آقای احمدینژاد مانع برخورد قضایی با این متهمان شده است.
همه اینها یعنی حمایت رهبری اما شرایط موجود به سود دولت احمدی نژاد تا دو سه ماه آینده اعتبار دارد. بعد که احمدی نژاد از قدرت کنار رفت طبیعی است که افشاگریهای او نیز چندان کارساز نخواهد بود. چون دیگر تریبون و امکانی نخواهد داشت که بتواند حرفش را بزند.اگر این دفعه فرصتی پیدا کرد که در مجلس آن یکشنبه سیاه را به وجود بیاورد و واقعا آن افتضاح بزرگ را به بار آورد و افشاگری کند، بعد از این از چنین امکانی هم برخوردار نخواهد بود.
در مجموع جناح احمدینژاد آیندهای نخواهد داشت هر چند عدهای فکر میکنند که وی از چنان قدرت، توان و ظرفیتی در نظام برخورداراست که نه تنها رقبای اصولگرای خود را از صحنه میتواند خارج کند بلکه برای آقای خامنهای هم مشکل جدی میتواند ایجاد کند که البته درست به نظر نمی رسد.
با این همه وی میتواند مشکل و بیاعتباری بیشتری برای طرف مقابل ایجاد کند و هزینه را بالا ببرد. همان گونه که تاکنون نیز چنین کرده است.وی تا زمانی که عنوان رئیسجمهور را یدک میکشد از چنین ظرفیتی برخوردار است اما در نهایت توازن قوا به نفع ایشان نیست.بلکه توازن قوا به نفع آیتالله خامنهای است که بالاخره رهبر جمهوری اسلامی است و از قدرت و توان مطلقه برخوردار است و از تمام امکانات سیاسی، اجتماعی، مالی، امنیتی و نظامی برخوردار است و آقای احمدینژاد هیچ گونه امکانی برای مقابله با آقای خامنهای ندارد. اصولا در نظام جمهوری اسلامی از ابتدا تا کنون هم وضعیت چنین بوده است.
اما آقای احمدینژاد برای اینکه فردی از افراد خود را بتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور دهد دو نوع امکان دارد. یک نوع امکان افشاگرانه است که به «بگم، بگم» شهرت دارد و اولین بار در مناظره با آقای مهندس موسوی بیان کرد و آخرین بار هم در مجلس درباره لاریجانی ها بود.این شیوه و روش معروف آقای احمدینژاد است.
دوم هم این که اگر کاندیدای مطلوب وی رد صلاحیت شود، ایشان بگوید که چون رئیس دولت و مجری برگزاری انتخابات است انتخابات را برگزار نخواهد کرد. به نظر میآید که ابزار دیگری در اختیار ندارد.
در مورد افشاگریها میتوان حدس زد که ممکن است ایشان افشاگریهای جدیدی هم بکند اما خیلی بعید است که وی این افشاگریها را تا بدان جا پیش ببرد که هوس تقابل نهایی با رهبری بکند و مثلا شخص آقای خامنهای را به طور مستقیم هدف قرار دهد. اگر این کار را بکند جای تردید نخواهد بود و خود وی هم این اندازه درک و شعور دارد که بفهمد درگیری مستقیم با رهبری حتی به معنای حذف فیزیکی او هم خواهد بود. بعید میدانم که وی برای حذف فیزیکی، کشته شدن و زندان رفتن و نابودن آمادگی داشته باشد. بنابراین ممکن است در سطوح پایین تر و کمتری این افشاگری را ادامه دهد و گروگان بگیرد و آقای خامنهای را مجبور کند که کاندیدای ایشان را که مشایی است و تبلیغات خود را با شعار «زنده باد بهار»آغازکرده است، تایید صلاحیت کند و از فیلتر شورای نگهبان با حکم حکومتی و یا هر شکل دیگری عبور دهد. اما فکر نمیکنم تا آنجا پیش برود که تن به قربانی شدن خودش بدهد.
اما اگر از برگزاری انتخابات خودداری کند، این امرموجب برکناریاش خواهد شد و این آخرین سنگری است که ممکن است به آن پناه ببرد. آقای خامنهای و جناح حاکم ، به هیچ وجه اجازه نخواهند داد که دولت آینده در دست جناح احمدینژاد باشد. حتی اگر کاندیدی هم داشته باشد با ابزارهایی که شورای نگهبان دارد تلاش خواهند کرد که کاندیدای وی از صندوق رأی بیرون نیاید. دو سال است که تلاش کرده اند همه گونه اتهامات را به جریان انخرافی به رهبری مشایی نسبت دهند چگونه ممکن است دولت آینده را حداقل برای چهار سال در اختیار این گروه و در واقع باند قرار دهند؟ خود آقای خامنهای حتی حاضر نشد که مشایی معاون اول رئیس جمهور شود و نامه داد که این کار نشود؛ چگونه میشود اجازه دهند که چنین کسی رئیس جمهور شود و ایشان حاضر شود با چنین شخصی در مقام رئیس جمهور کار بکند؟ ماندن آقای مشایی قدرت یافتن جریان موسوم به انحرافی است. پس از هر منظری که به قضایا نگریسته شود قابل پذیرش نیست که آقای خامنهای اجازه دهد آقای احمدینژاد با تغییر نام چهار سال دیگر رئیسجمهور باشد. پس باید طوری عمل کنند که وی کاندیدا نداشته باشد و یا حداقل این کاندیدا مشایی نباشد بلکه فردی باشد که رای آور نباشد. اما تنها فرد رأیآور این گروه، شخص مشایی است که اسطوره جریان انحرافی نام دارد. اما هر فرد دیگری از این جریان ولو از طرف احمدینژاد یا مشایی حمایت شود؛ چندان رأیی نخواهد داشت. گرچه گمان نمی کنم مشایی هم دارای بالا در حد انتخاب شدن باشد. فکر می کنم در این باره برخی مبالغه می کنند.
به ویژه باید توجه داشت ممکن است در انتخابات آرایش نیروها به شکلی باشد که اصولا حتی مشایی هم در حاشیه قرار گیرد و همین ظرفیت او نیز بی ثمر شود. مثلا اصلاح طلبان اگر به انتخابات وارد شوند در سرنوشت انتخابات تأثیر خواهند گذاشت. اگر شخص آقای خاتمی وارد شود کل آرایش سیاسی نیروها را به هم خواهد ریخت و یا اگر آقای هاشمی رفسنجانی هم وارد شود باز هم آرایش به هم خواهد خورد. ائتلاف 2 + 1 دچار اختلاف خواهد شد و اصولگراها احتمالا پشت آقای هاشمی خواهند رفت و اصلاحطلبان هم شاید از ایشان حمایت کنند، در این صورت، شانس مشایی کم خواهد شد و دیگر شانس عمدهای نخواهد داشت. شاید اگر مجبور به تأیید صلاحیت مشایی شوند، اجازه دهند رفسنجانی برای رأی نیاوردن مشایی حضور بیابد. بسیار بعید میدانم که آقای خامنهای حاضر باشد در چهار سال آینده با شخص آقای مشایی کار بکند.