گزارش سفر-پاریس

در ماه مهره گذشته از سوی «انجمن گفتگو و دموکراسی» در پاریس دعوت شدم که برای شرکت در یک نشست فکری و فرهنگی و ایراد سخنرانی به پاریس بروم. تاریخ برگزاری اجلاس شنبه 27 آبان/17 نوامبر 2012 تعیین شد. عنوان دقیق موضوع نشست را الان به یاد نمی آورم اما مربوط به نقش اسلام در آیندة ایران بود. مدعوین عبارت بودند از آقایان: دکتر مهدی مظفری، دکتر محمدرضا نیکفر، رضا علیجانی و من.
روز جمعه 15 نوامبر از بن به پاریس رفتم. طبق معمول با قطار. سفر با قطار دو امیاز دارد یکی تماشای طبیعت زیبای اروپاست و دیگر این که فرصتی ایجاد می کند تا آدم کمی کتاب بخواند. در برای من در شرایط عادی زندگی کمتر مجال مطالعه نوشته های غیر مربوط به کار تحقیق در حال انجام پیدا می شود. بسیار دوست دارم رمان بخوانم؛ کاری که از نوجوانی بدان عادت و علاقه دارم اما در شرایط روزمره چندان فرصت این کار نیست و در واقع به صرفه هم نیست که کارهای مشخص و جدی رها شود و وقت به رمان خوانی بگذرد. این به معنای غیر جدی بودن رمان نیست گرچه هر رمانی هم جدی نیست. به هر تقدیر در سفرها غالبا رمان می خوانم. چرا که هم جذاب است و هم سرگرم کننده و هم خواندنش آسان و هم زمان و طول سفر کوتاه تر می شود و هم نیازی به فیش برداری و یادداشت نیست. در هرحال در این سفر رمان «سرخ و سیاه» اثر استاندال فرانسوی را خواندم که از قضا مربوط است به فرانسه و تصویری از پاریس قرن نوزدهم. فکر می کنم قبلا در این زمینه چیزکی نوشته ام.
در ایستگاه قطار پاریس (گردنورد) دوستم آقای علیجانی را یافتم که برای همراهی آمده بود. شب را مهمان ایشان بودم. پس از مدتی مجالی پیدا شد که کمی گپی بزنیم. فعلا همه چیز شده مجازی. در هر لحظه می توان با تمام دوستان و آشنایان و یا فامیل و اعضای خانواده در هر کجای جهان (البته در جاهایی که اینترنت هست) رابطه برقرار کرد و حتی همدیگر را دید و حرف زد که بسیار هم خوب است و مفید اما در هرحال همه چیز مجازی است و صد البته هیچ چیز جای روابط واقعی و عینی آدمیان را نمی گیرد. به همین دلیل است که به درستی می گویند در این جهانی که کوچک شده و تمام وسایل ارتباط فراهم و در اختیار است اما در عین حال همه از هم دورند و بیگانه. بگذریم مه در دیدار با دوست دیرین آقای علیجانی و خانواده اش پس از مدتها روابط مجازی تبدیل شد به رابطه مستقیم و صمیمی و گپ و گفتگویی.
ناهار را مهمان آقای دکتر محسن متقی بودم که در رستورانی انجام شد. آقای متقی از دانشوران ایرانی مقیم پاریس است که اهل تحقیق و تدریس است و چند اثر و مقاله به زبان فرانسه منتشر کرده است. تخصص ایشان عمدتا مباحث مربوط به نواندیشی دینی در ایران است و تز دکتری ایشان نیز در همین زمینه است. اخیرا کتابی از ایشان در بارة برخی متفکران مسلمان نوگرای ایران معاصر به فرانسه انتشار یافته است. درباره مطهری، شریعتی، سروش، شبستری، کدیور و من. معرفی این کتاب به فارسی اخیرا در جرس منتشر شده و در ستون مقالات سایت من نیز هست. قرار بود که هنگام ظهر ضمن صرف ناهار در یک رستوران دربارة کار بعدی ایشان گفتگویی داشته باشیم و به عبارتی از دیدگاه من در بارة برخی موضوعات اطلاع پیدا کند اما به دلیل این که دوست دیگری نیز حضور داشت و فرصت هم کم بود و حرفهای پراکنده مطرح شد مجالی برای طرح پرسشها و گفتگوهای مطلوب و مورد نظر فراهم نشد.
عصر طبق قرار به محل نشست رفتیم. در مرکز شهر پاریس بود. در یک سالنی تقریبا کوچک. اما جمعیت خوبی آمده بودند. شماری از معاریف فکری و سیاسی ایرانی مقیم پاریس حضور یافته بودند. حدود ساعت 3 بعد از ظهر جلسه آغاز شد. مجری برنامه را اعلام کرد. قرار شد هر کدام حدود بیست دقیقه صحبت کنیم و آنگاه پرسش و پاسخ و احیانا گفتگوی انتقادی بین اعضای پانل. اول آقای مظفری صحبت کرد و موضوع صحبت آن نیز توهین به مقدسات بود. بعد من که از روی متن خواندم و تخت عنوان «نقش دین در آینده ایران» بود که متن آن در سایت من و برخی رسانه های دیگر منتشر شده است و نیز فیلم آن (همراه فیلم دیگر سخنرانان) در برخی رسانه ها از جمله یتویوپ انتشار یافته و موجود است. پس از من آقای نیکفر صحبت کرد که عنوان صحبت شان را به یاد نمی آورم و لی کم و بیش در همین زمینه بود. در نهایت آقای علیجانی که در ادامه صحبت من و نیکفر سخن گفت و از تز خود مبنی بر دوصدایی بودن متون دینی یاد کرد. بعد تنفسی داده شد و در پی آن یک ساعتی بین چهار نفر یک گفتگویی انتقادی انجام شد. در قسمت بعدی حاضران سخن گفتند و البته برخی از آنها پرسشهایی مطرح کردند که به آنها پاسخ داده شد.
در مجموع جلسه خوب و مفیدی بود. گرم بود و پر شور و تا حدودی جنجالی. حدود پنج ساعت طول کشید. قرار بود ساعت شش تمام شود و می خواستیم با برخی دوستان به سخنرانی آقای دکتر سروش برویم که نشد. گرچه شماری از افراد علاقه مند در اواخر محفل را ترک کرده و به جلسه سخنرانی بعدی رفتند. آقای دکتر سروش نیز به این محفل آمد بودند و بعد البته رفتند.
اما چیزی که مایه تأسف است این است که برخی از مدعیان روشنفکری و آزادیخواهی سکولار در همین محفل نیز، مانند جاهای دیگر، گفتار و رفتاری از خود نشان دادند که موجب شرمندگی جامعه روشنفکری و سکولارهای دموکرات وطنی است. البته روشن است که چنین گفتارها و رفتارهای نامعقول و می توان گفت هیستریک علیه دین و دینداران، بیشتر برآمده از شرایط موجود ایران و در واقع بازتاب رفتارهای آزادی ستیزانه و سرکوبگرانه زیر پوشش دین و حکومت دینی است تا برآمده از علم و تعقل و آگاهی و اخلاق و عدالت و آزادی و دیگر مؤلفه های روشنفکری. اما در عین حال هرگز قابل قبول نیست که مدعیان روشنفکری و کسانی که از موضع علم و مدنیت با جهل خرافه و از موضع آزادیخواهی و دموکراسی طلبی با استبداد دینی حاکم مقابله می کنند، خود (ولو از نوع دیگر) گرفتار انواع جهالت و خرافه گویی و استبداد نظری و جزمیت فکری و خشونت کلامی و حتی توهین به افراد و عقاید رقیب بشوند.
اشارت من به برخی سخنان و دعاوی آقای مهدی مظفری و یکی از حاضران در این نشست است. شخصی که در جمع حاضر بود هنگام پرسش و پاسخ صریحا به آقای علیجانی و من توهین کرد. زبانی گزنده و همراه با بی ادبی و در عین حال به شکل شگفتی جاهلانه. او مرا بی اطلاع از اسلام و تشیع می دانست و فریاد برآورد که شما (یعنی من) حق ندارید از اسلام حرف بزنید! بعدها دانستم که نامش چیست و از قضا مدعی آزادیخواهی است و اهل قلم و حتی فلسفه و به اصطلاح از «فرقه ناجیه سکولار». در ادبیات دینی ما گفته می شود امت اسلام به 73 فرقه تقسیم شده و در این میان فقط یک فرقه اهل نجات است که البته هرفرقه ای (از جمله شیعه) خود را فرقه ناجیه می داند. حال در جامعه ایرانی باید «فرقه سکولاریه» را نیز افزود چرا که شماری از منسوبین به این گروه هم گاه خود را به عنوان فرقه معرفی می کنند و برخی از سحنگویان آن به گونه ای سخن می گویند که گویی فقط خود اهل نجاتند و دیگران همه در قهر جهنم جهل و خرافه و توحش! اینجاست که آن هشدار چندی پیش دکتر سروش پر بیراه نیست که: «سکولارها به داد سکولاریسم برسید»! به ویژه باید گفت که گویا برخی سکولاریسم را به معنای بی دانشی و ضدیت با مذهب و دشمنی با هر دیندار با هر نوع تفکر و گرایش تعریف می کنند و افزون برآن گاه خود را به ایراد هر نوع سخن موهومی و موهنی و حتی ایراد اتهامی مجاز می بینند. در این صورت انصافا در عمل همان دینداران سنتی غیر دموکرات اما اخلاقی و متشرع ما به مراتب از این روشنفکران سکولار دموکرات هتاک و ضد اخلاق و جزم اندیش و غیر محقق و گاه بیسواد بیشتر اهل مدارا و دموکراسی و ادب و اخلاق اند.
می توان از آن شخص هتاک و ناشناخته در آن جلسه چشم پوشید اما دربارة آقای دکتر مهدی مظفری چه می توان گفت؟ کسی که در معرفی نامه اش گفته شد که دارای تحصیلات عالی از فلان دانشگاه و صاحب چند مدرک و دانشنامه مهم و مؤلف کتابها و مقالات کذاست و کسی است که که هم سابقه مسلمانی دارد و هم اهل فرهنگ و قلم و کتاب و زبان دان است و هم از خیل روشنفکران سکولار مدرن! متأسفانه نمی توانم برای خوانندگانی که سخنان ایشان را نشنیده اند تقریر کنم که چه گفته شد و متأسفانه پرسش و پاسخ ها در رسانه های مجازی منتشر نشده تا خوانندگان را به آن ارجاع دهم (گرچه همان فیلم سخنرانی اصلی نیز به خوبی روشنگر و افشاگر است). فقط عرض می کنم برای من بسیار شگفت انگیز و غافلگیرکننده بود که از جناب ایشان چنان سخنان سست و گاه عامیانه و حتی مبتذل بشنوم. سخنانی که از یک سو مجال پاسخگویی تمام آنها نبود و از سوی دیگر چاره ای جز کریمانه گذر کردن از آنها نبود. دیری است که با برخی از آثار و افکار آقای مظفری آشنایم و حتی در سالیان اخیر برخی نوشته های ایشان در نقد آموزه های دینی و یا نواندیشان مسلمان را خوانده ام اما هر گز فکر نمی کردم ایشان داستان «مار و مار» را در در پاریس و در جمع نخبگان ایرانی درس خوانده و روشنفکر (و نه در دالقوز آباد) تکرار کنند. اگر قرار بود که اسلام و عالمان و فقیهان نقد شوند می توانستند از مستندات به مراتب قوی تر و معقول تری استفاده کنند و چه بسا من هم می توانستم با ایشان همراه شوم.
حال که این مطلب مطرح شد لازم است به واقعیت تلخ دیگری هم اشاره کنم. شماری از روشنفکران سکولار دین ستیز اما مدعی نقد علمی به جای نقد دینداران سنتی و بنیادگرا عمدتا به نقد و نفی جریان کوچک نواندیشان و به تعبیری روشفنکران مسلمان اهتمام می کنند به گونه ای که گویی رسالتی جز نفی و طرد این نحله برای خود نمی شناسند. گفتن ندارد که مدعا مخالفت با نقد این جریان و آن جریان نیست، بلکه سخن این است که چرا عوضی گرفتن جبهه اصلی و فرعی؟ و مهم تر چرا این همه نفرت پراکنی و کینه شتری؟ بالاتر از همه چرا این همه بی اطلاعی و بی دانشی در دین و تاریخ دین معارف دینی؟ طبیعی است منتقد هر چیزی اول باید موضوع مورد نقد خود را بشناسد و آنگاه آن را متخصصانه و منصفانه نقد کند تا در این فضا گفتگوی انتقادی بین دوسو شکل بگیرد و در پرتو آن آگاهی جامعه و مخاطبان فزونی گیرد و در نهایت به آزادی مردم از طریق اگاهی یاری رساند. برخی از این شمار منتقدان کم دانش در نوشته های خود از نواندیشان دینی می خواهند که به آنها پاسخ دهند اما (چنان که به یکی از این دوستان یک بار گفتم) باید نقدها ارزش لازم برای پاسخگویی داشته باشد و گرنه هر رطب و یابسی که ارزش جواب دادن ندارد. محض اطلاع دوستان مورد خطاب بگویم که من شخصا همواره سخنان انتقادی نویسندگان غیر دینی و دین ستیز را بیشتر از نوشته های دوستان همفکر و هم گروه می خوانم و جدی می گیرم اما دریغ که شماری (نه البته همه) از نویسندگاه دین ستیز یا حرف کارشناسنه و محققانه ای برای عرضه ندارند و یا اگر هم دارند چنان با نفرت و کینه و دشمنی و بی انصافی و عقده گشایی آمیخته است که شامه ها را می آزارد و مانع از آن می شود که سخنانشان جدی گرفته شود و حتی خوانده شود. گفتگوهای انتقادی در هر موضوعی دارای آداب و قواعدی است که دو طرف نقد و مباحثه باید آن را رعایت کنند. می گویند باید دین را نقد کرد، بسیار خوب! اما چگونه و با چه معیارهایی و با چه صلاحیتی و مهم تر از همه با چه زبان و ادبیاتی؟
بگذریم که «مستی بهانه کردم و چندان گریستم»! درددلی بود. شخصا از هر نقدی به دین و یا دینداران و از جمله به جریان نواندیشان دیندار و نیز خودم به گرمی استقبال می کنم و آن را هم برای دین برکت می دانم و هم برای رشد و تعالی و تصحیح افکار مفید اما متأسفانه نقد جدی و همراه با علم و انصاف کم می بینم و این البته برای جامعه روشنفکری نقاد دین و فرهنگ دینی ما مایه خسران است. به گمانم (حتی به گمان شماری از افراد غیر دینی حاضر در آن جلسه) سخنان جناب آقای دکتر مظفری در نقد دین و فقه چنان آشفته و سست بود که نه تنها دستاوردی برای منتقدان دین به همراه نداشت بلکه عملا به زیانشان تمام شد. به ایشان دوستانه عرض می کنم این بار با دست پرتری پای به میدان جدال فکری بگذارند و پس از این حداقل در نقدنوشته های خود با تأمل و دقت بیشتری سخن بگویند.
پس از پایان سخنانی به منزل دوستی قدیم رفتم. گرچه قرار بود که فردا بر گردم اما بلیط را تغییر دادم و ناهار را به منزل دوستی رفتم. دکتر سروش هم بودند. جلسه خوبی بود و گفتگویی مفید. شب را به منزل آقای متقی رفتم مجالی دیگر بود برای برخی مباحثه های علمی. دوشنبه به بن بازگشتم اما قابل ذکر است که صبح روز یکشنبه و صبح دوشنبه در ایستگاه قطار با آقای دکتر نادر وهابی قرار داشتم تا دربارة پروژة تحقیقاتی ایشان گفتگو کنیم. ایشان از فعالان سیاسی گذشته است اما اکنون به عنوان محقق جامعه شناسی در بارة پدیدة مهاجرت و مهاجران ایرانی در اروپا تحقیق می کند و کتابی هم با عنوان «بررسی جامعه شناختی مهاجرت ایرانیان به کشور بلژیک-مهاجرت ناخواسته-» منتشر کرده که نسخه ای از آن را به عنوان هدیه به من لطف کردند (کتاب به زبان فرانسه نوشته شده و به فارسی ترجمه و در سال 1390/2011 در کلن آلمان منتشر شده است). آقای وهابی با مهاجران ایرانی و مقیم در اروپا مصاحبه می کند و از طریق این گفتگوها اطلاعات لازم را برای تحقیق و جمع بندی داده های خود به دست می آورد. تحقیقات ایشان در بارة مهاجران ایرانی برای ایرانیان محقق بسیار ارزشمند است. دوجلسه مجموعا حدود پنج ساعت گفتگو کردیم.

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message