برگی از دفتر ایام-فرصتی دیگر برای صلح

از چند روز پیش نسبت به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا حساس شده و برای اعلام نتایج آن لحظه شماری می کردم. چهار سال پیش هم چنین حالتی بود البته در ابعادی گسترده تر. با این تفاوت که در آن سال اصل ماجرای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با حضور شخصیت ویژه با زبان و گفتار و ادبیات خاص و آن هم یک رنگین پوست برای تمام مردم جهان و از جمله برای من مهم و جذاب بود و اما امسال در وضعیت کنونی این رخداد در ارتباط با سرنوشت کشورم برای من مهم و خطیر می نمود. در چهار سال پیش وضعیت به گونه ای بود که پس از انتخابات آمریکا و انتخاب حسین باراک اوباما مردم چنان خوشحال شده و از آن استقبال کردند که گویی رئیس جمهور محبوب خود را انتخاب کرده اند. فراموش نکرده ایم که شادمانی مردم حد و اندازه نداشت و به راستی یک پدیدة استثنایی خلق شده بود. در هرحال این بار گرچه انتخابات آمریکا برای من (و احتمالا برای بسیاری دیگر نیز) چنان قابل توجه نبود اما در عین حال همه کم و بیش منتظر بودند که نتیجه چه خواهد شد؛ میت رامنی محافظه کار و تندرو دستِ راستی جنگ طلب به کاخ ریاست جهموری کشوری چون آمریکا خواهد رفت و یا اوبامای طلب  و نرم گفتار همچنان برای چهار سال دیگر در کاخ سفید خواهد ماند. در این میان برای ما ایرانیان نتیجه انتخابات بس مهم تر از چهار سال پیش بوده و هست. چرا که اگر رامنی انتخاب می شد می توانست به طور جدی تر به معنای حمله نظامی به کشورمان و حداقل تشدید تحریم ها و اعمال فشارهای بیشتری برای مردم میهن مان باشد. گرچه شاید از جهاتی چندان تفاوتی در میان نباشد.

در هرحال شب گذشته تا اواخر شب اخبار را پیگیری کردم اما خبری خاص نبود. می خواستم اول صبح اخبار را ببینم اما فراموش کردم تا از آخرین خبرها آگاه شوم. ساعت حدود هشت صبح با شتاب به کلن رفتم تا در کلینیک چشم معاینه شوم و چشم راستم، که فعلا تنها سرمایه من است، لیزر شود. در کلینیک هنگامی که برای تعیین فشار چشم وارد اتاق شدم، خانمی که مسئول این کار بود، با شادمانی خطاب به من گفت: نظر شما در مورد انتخاب اوباما چیست؟ تازه متوجه شدم که اوباما بار دیگر انتخاب شده است. با هیجان دستم را به علامت خوشحالی بلند کردم و گفتم: خیلی خوشحالم. پس از آن برای معاینه میزان بینایی وارد اتاق دیگر شدم. باز جوانی که برای معاینه آماده می شد، نظرم را در این مورد پرسید. او هم خوشحال بود. از آنجا که کارمندان و پرشکان این کلینیک، که رئیس آن یک چشم پزشک نامدار ایرانی در آلمان است، مرا می شناسند، می دانند که انتخابات این دوره آمریکا به طور خاص برای ایران و ایرانیان مهم است و از این رو خبر آن را برای من بازگو می کردند و نظر و احساسم را جویا می شدند.

وقتی از اتاق خارج شدیم با دوست عزیزی که به عنوان همراه و مترجم با من بود در این زمینه گفتگو کردیم. نکته اولی که این واکنش آلمانی ها را برای ما برجسته کرد این بود که ملاحظه شد افکار صلح طلبی و اعتدال و بیزاری از جنگ و خشونت هنوز در تمام جهان نه تنها وجود دارد بلکه هنوز غالب است. البته تصور من و دوستم این بود (چنان که اکنون واکنش جهانی نیز نشان می دهد) که غالب مردم جهان نیز از این انتخاب راضی و خرسندند. هر چند نه به اندازه چهار سال پیش. هفته پیش در یک برنامه خبری گفته شد که نظرسنجی در اروپا نشان می دهد که حدود هفتاد درصد مردم فرانسه به اوباما رأی می دهند یعنی در صورت امکان رأی دادن به او رأی خواهند داد. دوستم می گفت افکار عمومی آلمان به شدت مخالف هر نوع جنگ است چرا که اینان خود طی جنگ دوم جهانی پرخطرترین و ویرانگرترین جنگ بزرگ را تجربه کرده و به ویژه تجربة تلخ نازیسم و آن همه خشونت و سبعیت کم نظیر و شاید هم بی نظیر را هنوز در حافظه دارند. در یک نگاه کلی می توان گفت: اولا مردمان در هیچ زمانی موافق جنگ نیستد گرچه گاه یا به دلایل خاص به عنوان دفاع مشروع تن به جنگ و ویرانی می دهند و یا فریب حکومت های خود را می خورند و به بهانه های مختلف و غالبا تحمیلی وارد جنگ می شوند. غالبا منافع حکومت ها و یا به طور کلی طبقات حاکم (گاه مذهبی) همواره موجب بروز جنگ و خشونت شده و می شود. شریعتی می گفت مردمانی به جنگ با هم می روند در حالی که همدیگر را نمی شناسند و نسبت به هم کینه ای ندارند و در واقع نمی دانند برای چه می جنگند اما در مقابل عاملان و آمران جنگ کسانی هستند که همدیگر را می شناسند و می دانند که چرا با هم می جنگند و دنبال چه اهدافی هستند. در هرحال همین احساس همدلی با صلح و صلح خواهی در سطح جهانی در این شرایط بسیار مایه امید و شادمانی است.

اما جهت دیگر اهمیت ماجرا به طور خاص برای ایران و ایرانی است. روابط نامساعد و در واقع شرایط نه جنگ و نه صلح ایران و آمریکا در طول بیش از سه دهه اخیر برای ایران و سرنوشت ایرانیان جز خسران و آسیب های مادی و معنوی فراوان نبوده و نیست. بدون این که بخواهم وارد تاریخ این دوره و تعیین میزان مسئولیت دو طرف در این وضعیت بشوم، فقط می خواهم بگویم که در هرحال نتیجه و فرجام این شرایط ویژه به زیان ایران بوده  و هست. در زمان دولت اصلاح طلب خاتمی و مجلس ششم از یک سو و دوران دولت بیل کلینتون از سوی دیگر تا حدودی شرایط مساعدی برای گشودن این گره گور آماده شد اما حاکمان ایران به هر دلیل از آن موقعیت استفاده نکردند و در دوران اوباما نیز به تعبیر اوباما در روزهای آغازین ریاست جمهوری اش به باز شدن دستهای او پاسخ مثبت نداده و بلکه مشت های خود را همچنان بسته نگهداشتند و همچنان بر طبل خشونت و دشمنی کوبیدند. اما تجربه نشان می دهد و منطق امور ثابت می کند که این راه تخاصم و دشمنی بی فرجام و حتی بدفرجام است و قطعا نه تنها به سود کشور و مردم نیست که حتی به نفع  نظام حاکم نیز نیست. در هرحال فعلا سایة شوم جنگ تا حدودی از سر ایران دور شده اما آیا حاکمان کشورمان از این شهامت برخوردار خواهند بود که به استقبال گفتگو با دولت اوباما و به تبع آن اروپا و در واقع جهان بروند و در نهایت به یک مصالحه مرضی الطرفین برسند؟ آیا این بار فرصت سوزی را به فرصت سازی تبدیل خواهند کرد؟ جای تردید نیست که مردم ایران نیز مانند مردمان دیگر جهان مخالف جنگ و خشونت و ویرانی اند؛ به ویژه داغ هشت سال جنگ خونین و ویرانگر را بر پیشانی دارند و هنوز از آثار آن در رنج اند واز این رو بی گمان از هر نوع گفتگو و مصالحه، البته به طور شفاف و با حفظ منافع ملی و استیفای حقوق متعارف شناخته شدة بین المللی، حمایت می کنند. اگر حاکمان و به ویژه رهبر ایران، که فعلا به هر دلیل تنها مرجع تصمیم گیری در این مورد است، تردید دارد می تواند به افکار و آرای عمومی مراجعه کند. تجارب مکرر نشان می دهد که چه بسا فرصت سوزیها موجب پشیمانی خواهد بود.

 

Share:

More Posts

Send Us A Message