میوه تلخ بی بصیرتی

در چند سال اخیر اصطلاح دوگانة «بصیرت» و «بی بصیرتی» در ذهن و زبان مسئولان ایران و کارگزاران حکومت از بسامدترین واژگان بوده و پیوسته تکرار شده و می شود. ظاهرا این ابداع واژگانی از آن رهبر جمهوری اسلامی است که پیروان ولایت مطلقه به مقتضای پیروی و ذوب در ولایت آن را تکرار و بازتولید می کنند. البته با زمینة تولید این واژه معنا و مفهوم آن روشن است: حامیان ولایت و مخالفان جنبش سبز اهل بصیرتند و مخالفان ولایت و حامیان جنبش مردمی 88 بی بصیرت و البته رهبران این جنبش «سران فتنه» اند و «خوارج زمان» در برابر «علی زمان». nاما اکنون که بیش از سه سال از خیزش مردمی 88 و پایداری سخنگویان آن می گذرد و «حکایت همچنان باقی است»، باید بر خاص و عام تا حدودی روشن شده باشد که «بصیرت» یعنی چه و چه کسانی دارای بصیرت بوده و چه کسانی نه تنها از بصیرت بی بهره بلکه آشکارا بر خلاف بصیرت و بینایی و هوشمندی سیاسی و هنر ملکداری رفتار کرده و این همه فاجعه آفریده و در نهایت ملک و ملت را در معرض تهید و خطر قرار داده اند. نمونة بارز آن عملکرد دولت فاسد و بی کفایت و مخرب نهم و دهم است که اکنون طشت رسوایی آن از بام افتاده و آوازة آن گوش اصولگرایان موسوم به اهل بصیرت را به سختی می آزارد. آخرین میوة تلخ این بی بصیرتی در اجلاس اخیر موسوم به «غیر متعهدها» در تهران به روشنی قابل مشاهده است. nبگذارید منصفانه دستاورد این اجلاس را بررسی کنیم. گفتن ندارد که صرف برگزاری این کنفرانس در تهران برای جمهوری اسلامی و رهبران آن یک دستاورد مثبت بوده است. در شرایطی که دولت حاکم در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی و بین المللی قرار دارد و نفس مسئولان بی مسئولیت نظام زیر انواع فشارهای داخلی و خارجی به شماره افتاده چنین اجلاسی می تواند به عنوان یک موفقیت نسبی در سیاست خارجی و دستگاه دیپلماسی کشور شمرده شود و حداقل نشانه ای از حداقل ثبات سیاسی باشد. اما اگر نیک بنگریم این اجلاس نه تنها دستاوردی نداشته بلکه آشکارا نشانة شکست سیاست های داخلی و خارجی حاکیت ایران است. گواه آن سخنان مهمانان ویژه این اجلاس و ناکامی در تحقق اهدافی است که ایران از آن انتظار داشت.nروشن است که در برابر چهره های تکراری و غالبا غیر مهم و میان پایة شماری از کشورهای غیر متعهد و شرکت کننده در تهران دو تن «مهمان ویژه» بودند و حضور آن دو موجب جلب نظر افکار عمومی جهان و سیاستمداران و رسانه ها به این نشست تشریفاتی و بی اهمیت از نظر دیپلماسی و تحولات بین المللی شد: بانکی مون، دبیر کل سازمان ملل، و محمد مرسی، رئیس جمهور مصر. نمی دانم مقامات ایران به پیامدهای حضور آن در تهران و سخنان آنان در اجلاس و پس از آن اندیشیده بودند یا نه و شاید هم به صرف حضور آنان و به ویژه دیدارشان با رهبر جمهوری اسلامی و انتشار عکس و خبر آن در رسانه ها بسنده کرده بودند اما واقعیت این است که مواضع آنان در تهران نه تنها دستاوردی برای مقامات ایران نداشته بلکه به روشنی نشانة بی اعتباری نظام حاکم و شکست اهداف مورد نظر بوده است. nبار دیگر سخنان این دو مقام را با توجه به جایگاه و موقعیت شان مرور کنیم:nدبیر کل سازمان ملل در تهران و پس از سخنان رهبر و درست در کنار رئیس جمهور ایران به صراحت و قاطعیت تمام بخش مهم سیاست خارجی و برخی رفتارها و گفتارهای آشتی ناپذیر مقامات عالی ایرانی را به باد انتقاد گرفت و آنها را به شدت محکوم کرد: سیاست روشن قاطع و دیرین حکومت ایران در قبال اسرائیل و نفی هولوکاست. به هرحال دبیر کل سازمان ملل، سازمان معتبری که ایران نیز عضو آن است، عملا سخنگوی تمام ملل عضو شمرده می شود و حداقل مواضع او مواضع رسمی اغلب اعضای آن و جامعه جهانی تلقی می گردد. بدین ترتیب سخنان روشن و قاطع دبیر کل نشان می دهد که مواضع رسمی و ظاهرا اجماعی مقامات ایرانی در زمینه شعار محو اسرائیل و نفی واقعیت تاریخی هولوکاست با مخالفت عموم اعضای ملل متحد مواجه است و چنین شعارهایی در جهان فاقد اعتبار است و عموما با مخالفت مواجه است. جدای از صحت و سقم نفس الامری چنین اندیشه هایی، باید پرسید این چه بصیرتی در سیاست جهانی است که با آن همه تأکید و قاطعیت ایدئولوژیک و جزمی در عالم سیاست در جهان، چنین اندیشه ای حتی در کشورهای اسلامی و عربی خاورمیانه، طرفداری ندارد بلکه با مخالفت جدی روبروست؟ آیا چنین مواضع سترون و بلکه زیانباری تأمین کنندة منافع فلسطینیان و به ویژه منافع ملی ایران و ایرانیان است؟ nموضع انتقادی دیگر دبیر کل در مورد رفتار ضد حقوق بشری دولت ایران و نقض سیستماتیک حقوق بشر در ایران است که باز نشان می دهد که با توسعه رفتار ضد حقوق بشری حاکمیت غیر دموکراتیک ایران و به رغم تلاشهای مادی و معنوی فراوان به قصد اقناع افکار عمومی مبنی بر رعایت حقوق بشر در ایران نه تنها توفیقی نصیب ایران نشده بلکه انتقادها با قوت برجاست و از قضا این بار دبیر کل سازمان در پایخت و در دیدار با رهبر و در کنار رئس دولت ایران با صراحت و شفافیت تمام از نقض حقوق بشر و تداوم آن اظهار نگرانی می کند و خواستار آزادی زندانیان سیاسی می شود. بگذریم که به بهانة سفر دبیر کل دهها نامه خطاب به او نوشته و ارسال شد و این نامه نگاریها بار دیگر اوضاع نابسامان ایران و وضعیت پریشان و فاجعه بار نقض حقوق بشر در کشور را در افکار عمومی جهانی زنده و مکرر کرد. قابل توجه این که دبیر کل تقریبا تمام مطالبات و انتظارات مردمی منتقدان حاکمیت ایران را در این سفر برآورده کرد. حتی وی برای انتخابات آینده ریاست جمهوری ایران نیز توصیه هایی کرد و از حقوق دموکراتیک ملت ایران دفاع کرد. طبق گزارش حتی وی درخواست کرد که از رهبران در بند جنبش سبز یعنی آقایان موسوی و کروبی و رهنورد دیدار کند. این رخداد نشان می دهد که سیاست داخلی و خارجی مقامات عالی و دانی ایرانی با بی بصیرتی تمام تنظیم شده و چنین اجلاسها و نمایشهایی، آن هم با این هزینه های مادی و معنوی شگفت آور، نه تنها سودی ندارد بلکه در نهایت به زیان حاکمیت تمام شده و می شود و از بی بصیرتی محض حاکمان نشان دارد.n اما داستان رئیس جمهور مصر تراژیک تر است. فراموش نکرده ایم که در روزهای داغ پایانی »میدان التحریر» قاهره آقای خامنه ای خطبه ای عربی خطاب به مسلمانان مصر ایراد کرد و آنان را به قیام و انقلاب برای تحقق یک «انقلاب اسلامی» دیگر و لاجرم تأسیس یک «جمهوری اسلامی» دیگر در مصر فراخواند و پس از آن نیز خیزش سرزمین های عربی را «بیداری اسلامی» نامید و در پی آن پیروزیهای نسبی انتخاباتی تونس و مصر را نشانة درستی این تحلیل دانسته اند. به رغم شواهد فراوان مبنی بر نادرستی این تحلیل به ویژه در مورد توهم الگوبرداری اسلام گرایان آن کشورها از انقلاب ایران و جمهوری اسلامی، هنوز هم بر همین اندیشه و سیاست اصرار می رود. اما سخنان مرسی در تهران مهر باطلی بر این توهم نهاد. به ویژه که طبق تحلیل رهبری ایران بیداری اسلامی الزاما نشانة تقویت جبهة و «خط مقاومت» در برابر اسرائیل و «رژیم جعلی صهیونیستی» است. از منظر آیت الله خامنه ای و بر وفق بصیرت ایشان دولت بشار اسد در سوریه محور خط مقاومت شمرده می شود و از این رو جانانه از آن دفاع و حمایت می شود و در مقابل مخالفان و معارضان سوری لزوما اسرائیلی و آمریکایی و دشمن مقاومت قلمداد می گردند. اما سخنان مرسی در تهران نشان داد که چنین نیست و حداقل مصر و رئیس جمهور اسلام گرا و اخوانی آن کشور و نیز تشکیلات عظیم اخوان در جهان اسلام درست بر خلاف اندیشه ایرانی می اندیشند و سوریه را نه تنها خط مقاومت نمی دانند بلکه رژیم حاکم را «سرکوبگر و فاقد مشروعیت» می شمارند و مخالفان آن را مردمانی که دنبال رهایی و آزادی اند می دانند که باید برای سرنگونی رژیم دمشق با هم متجد شوند. به یاد بیاوریم که تقریبا تمام مطبوعات عربی و جریانهای مختلف اسلامی و حتی لائیک مخالف مرسی در مصر از مواضع رئیس جمهور استقبال کردند و نیز فراموش نکنیم که اکثریت قریب به اتفاق شرکت کنندگان در اجلاس تهران یا از حامیان جدی جنبش مردم سوریه و مخالف رژیم بشار هستند و یا حداقل موضع میانه ای در این منازعه دارند. شماری قابل توجهی از اعضای عرب اجلاس اخیرا عضویت سوریه را در «سازمان همکاریهای اسلامی» در عربستان به حال تعلیق در آورده اند. بدین ترتیب گزاف نیست که بگوییم سخنان مرسی در مورد سوریه تقریبا سخن تمام اعراب و کشورهای اسلامی است. آیا این از بصیرت است که سیاستی در قبال بهار عربی و خیزشهای مردمان این ناحیه و به طور خاص در قبال جنبش سوریه اتخاذ شود که با چند جمله سخنگوی فعلی اعراب و مسلمانان خاورمیانه در بیخ گوش رهبران ایران و از رسانه های داخلی و خارجی از تهران باطل و لغو در آب در آید؟ جز مصر شاه عربستان عملا رهبری جهان اسلام و عرب را در قبال بسیاری از مسائل جهانی و از جمله در قبال منازعه اعراب و اسرائیل بر عهده دارد و مواضع این پادشاه و دیگر مقامات سعودی در قبال ایران و مسائل جهانی و منطقه ای روشن تر از آن است که نیاز به گفتن داشته باشد. مرسی که به عربستان بسیار نزدیک است در واقع از عربستان نیز نمایندگی می کند. به ویژه گفته شده که پادشاه عربستان مرسی را از تردید درآورده و او را به سفر به ایران تشویق کرده است. nموضوع دیگری که مرسی با هوشمندی مواضع جهان عرب را بازتاب داد، مسئلة رقابت و یا اختلاف شیعی/سنی در خاورمیانه و جهان اسلام است. دیری است که خطر گسترش مذهب شیعی و یا تبلیغ آن در کشورهای عربی سنی نشین منطقه مطرح است و گاه از خطر «هلال شیعی» یاد می شود که جهان سنت و جماعت را تهدید می کند. در مصر پس از پیروزی نیز این خطر مرتب مطرح می شود و از این منظر نیز به مرسی هشدار داده می شود که به ایران شیعی نزدیک نشود. اما وی در این کنفرانس از موضع رئیس اجلاس غیر متعهدها و سخنگوی عملی جهان سنت سخنانش را با تجلیل و تکریم خلفای راشدین آغاز کرد و این اقدام ظریف اعلام مخالفت با رژیم ایران به عنوان یک رژیم شیعی و دفاع از سنت و جماعت و محکومیت سیاست های ایرانی/شیعی در قبال اهل سنت و کشورهای سنی نشین و به ویژه سنیان ناراضی و منتقد ایران بوده و از این رو حمایت و دفاع سفی های ضد شیعه و حتی حمایت شخصیت معتدل و ملی ایرانی مولوی عبدالحمید پیشوای روحانی اهل سنت را در پی داشت.nدر یک جمع بندی می توان گفت که رژیم ایران در قبال این همه هزینه مادی و معنوی جز برخی امور جزئی و کم اهمیت دستاوردی نداشته و در چند مورد تلاشهای آنان به نتیجه عکس منتهی شده است. مقامات ایرانی قطعا در پی چند امتیاز بودند:n-سرپوش نهادن بر اوضاع وخیم نقض حقوق بشر و حتی توجیه سیاست های ضد حقوق بشری خود با برگزارس اجلاس و به ویژه با حضور دبیر کل سازمان ملل در ایران که کاملا ناکام بودند و در جریان آن افشگریهای تازه در این زمین رخ داد و اوضاع وخیم نقض حقوق بشر در ایران بیش از پیش بر آفتاب افتاد.n-حاکمان ایران قطعا بنا داشتند که از این نشست و حضور مقامات کشورهایی که غالبا در استبداد دست کمی از بشار اسد ندارند برای حمایت از رژیم اسد بهره برداری کنند که باز هم نتیجه نداد و رئیس دوره ای اجلاس و آن هم کسی چون محمد مرسی صریحا بر ضد اسد سخن گفت و همه را به اتحاد علیه او و حمایت از مخالفانش فراخواند. قابل توجه این که رهبر ایران و دیگر مقامات ایرانی حتی در سخنان اختصاصی خود نیز کمترین اشاره ای به سوریه و یا بحرین نکردند و گویا این بدان دلیل بوده که دریافتند موضع آنان نه تنها مدافعی ندارد بلکه آنان را به سختی در برابر مواضع مهمانان قرار خواهد داد. n-حضور نمایندگان اکثر کشورهای سنی و سخنان مرسی در تهران یک پاتک قوی بر ضد سیاست های ایرانی/شیعی جمهوری اسلامی در منطقه و به ویژه حمایت آشکار از رقیب قدرتمند ایران یعنی عربستان سعودی و جنبشهای تندرو سلفی و وهابی در منطقه و در جهان اسلام به حساب می آید (گرچه مرسی و همفکرانش در این زمینه در معرض یک اشتباه مهم استراتژیک قرار دارند و به زودی در این موضوع سخنی خواهم گفت). nباقی می ماند برخی مواد قطعنامه پایانی که اولا کم و بیش تکرار همان مطالبات کلیشه ای همیشگی این نهاد و غالبا اعضای آن است و ثانیا اشاراتی کلی به تحریم های یک جانبه و یا ضرورت استقلال کشورها و حتی حمایت از حق هسته ای ایران و دیگر کشورها و یا حقوق فلسطینی ها و مانند آنها از یک سو تکرار مکررات است و طبعا در عمل کمترین تأثیری در تصمیمات و توازن قوا در سطح جهانی ندارد و به طور خاص سودی برای ایران در منازعات بین المللی نخوهد داشت. چرا که بسیاری از مهمانان اجلاس تهران قبلا به قطعنامه های شورای امنیت بر ضد ایران رأی داده و پس از این نیز خواهند داد. در هرحال چنین مطالباتی هرچند مطلوب ایران در عمل مانند همیشه در حد لفاظی و حرف بی پشتوانه باقی خواهد ماند. nبار دیگر بپرسیم حاکمیت ایران از این اجلاس چه به دست آورده است؟ تقریبا هیچ! صادقانه بگویم من که رخدادهای این اجلاس را مرور می کنم به عنوان یک ایرانی احساس شرمندگی و تأسف دارم. چرا باید موقعیت وطن من در حدی نزول کند که مهمانان خارجی در کنار میزبانان بنشینند و با برخی مواضع خود آنان را تحقیر کنند؟ آیا در دولت خاتمی و حتی هاشمی چنین رخدادی ممکن بود؟ چرا باید راهی برویم و مسیر غلطی را طی کنیم که حتی ناشیانه «علی رؤس الشهاد» مرتکب این رسوایی شویم که سخنان مرسی را در تلویزیون و رسانه های تحت امر سانسور و بدتر تحریف کنیم و با بی پروایی بحرین را جانشین سوریه کنیم؟ اما خود کرده را تدبیر چیست! عامل اصلی این ضعف و تحقیر مسئولان بی بصیرت و بدعملی آنان است که با بی تدبیری و تحقیر ملت و مردم ایران چنین زمینه ای برای بیگانگان فراهم آورده و می آورند و به آنان مجال می دهند که خود آنان را تحقیر کنند. به یاد سخن فلسطینی هایی می افتم که پس از کشتار فلسطینیان به دست حافظ اسد (پدر بشار اسد) در 12 آگوست 1967 در تل زعتر لبنان در تظاهرات خود خطاب به قصاب سوری می گفتند: «اسد فی لبنان/فأره فی جولان» (در لبنان شیر اما در جولان موش). (بلندیهای جولان که در اشغال اسرائیل قرار دارد و اسدها تا کنون نتوانسته اند سرزمین خود را از اشغال رژیم ظالم و اشغالگر اسرائیل پس بگیرند. در این جمله اشاره می شود که اسد فقط در برابر فلسطینی های آواره و بی دفاع شیر است اما در برابر اسرائیل موشی بیش نیست). nتا کی تحقیر ملی ایرانیان ادامه خواهد یافت؟ n

Share:

More Posts

Send Us A Message