گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری
سراجالدین میردامادی – در پی صدور حکم ارتداد از سوی تعدادی از مراجع تقلید شیعه در مورد یک خواننده که گفته میشود از ترانهی جدید او این برداشت میشود که به مقدسات شیعه اهانت کرده است، چهار تن از نواندیشان دینی طی نامهای به مراجع تقلید، انتقاد خود را از صدور حکم ارتداد در این زمینه ابراز کردند.
در گفتوگویی با حسن یوسفی اشکوری، نواندیش دینی و پژوهشگر در مسائل دینی، ابتدا از او پرسیدم که هدف نگارندگان این نامه چه بوده است.
حسن یوسفی اشکوری: هدف نگارش و تنظیم و ارسال نامه برای عدهای از علما و مراجع تقلید، کم و بیش در همان متن منعکس است. با این توضیح که در این بلوایی که به وجود آمد و سروصدایی که پیدا شد و جنگ مغلوبهای که راه افتاد، ما احساس کردیم از سوی نواندیشان دینی، باید اعتراضی صورت بگیرد و سخنی گفته شود.
مخاطبان ما هم در این نامه، از یک سو علما و مراجع بودند، از یک سو بهطور غیرمستقیم حاکمیت جمهوری اسلامی و از جهت دیگر هم کسانی که دینستیزی را، ظاهراً به نام مبارزه با استبداد یا به انگیزه تابوشکنی و امثال آن، به عنوان یک برنامه و پروژه برای خودشان تعریف کردهاند.
در آن نامه که تقریباً به تفصیل هم نگارش یافته، این سه گروه مورد خطاب ما بودهاند، ولی بیشترین خطاب ما متوجه مراجع تقلید بود که همزمان و یکصدا فتوای ارتداد دادهاند. در واقع میشود گفت آنها حکم ترور را صادر کردهاند و این برای ما به عنوان مسلمان و به عنوان حامی و مدافع ارزشهای دینی، از یک سو و از سوی دیگر، مدافع ارزشهای مدرنی مانند آزادی، دموکراسی و حقوق بشر، بسیار سخت و ناگوار بود.
به این خاطر بود که خواستیم این علما و مراجع را مورد خطاب قرار بدهیم و به آنها بگوییم چنین فتواهایی با مبانی و ارزشهای قرآنی و اصیل دینی سازگار نیست و حتی اگر هم دارای مبانی استواری فقهی باشد که نیست، باز صدور اینگونه فتواهای سخت و خشن و به ویژه اجرای خودسرانه آن در دنیای امروز نه ممکن است و نه مفید.
اما همانطور که خودتان بهتر میدانید، مبنا و منشأ صدور فتاوای مراجع تقلید، ارزشهای دنیای مدرن نیست و قاعدتاً در پی چنین ترانهها و چنین مطالبی که از آن برداشت اهانت میشود، جمعی از دینداران، مراجع تقلید را تحت فشار قرار میدهند. در برابر این موج فزایندهای که وجود دارد، نواندیشان دینی چه راهحل جایگزینی برای مقابله با اهانت و توهین به مقدسات دارند؟
راهحل خیلی شسته رفتهای شاید وجود نداشته باشد. به این معنا که نمیتوانیم یک نسخه عملی بپیچیم، هم برای مراجع، هم دینداران، هم برای حاکمیت جمهوری اسلامی و هم برای دینستیزانی که به هر انگیزهای در این عرصه فعال هستند. ولی آنچه به نظر من میرسد، این است که به این علما بگوییم چنین فتواها و چنین احکامی در وهله اول با خود همان مبانی اصیل دینی و قرانی و حتی با قواعد فقهی سازگار نیست. درست است که شما میگویید این مراجع با دنیای مدرن کاری ندارند و اصولاً معیار و ملاک آنها دنیای مدرن نیست، ولی ما در آن نامه به تفصیل گفتهایم که چنین فتواهایی از نظر قواعد دینی و فقهی هم قابل دفاع نیست.
برخی مراجع تقلید حکم به ارتداد شاهین نجفی در واکنش به یکی از ترانههای او دادهاند، اما گروهی از نواندیشان دینی میگویند چنین فتواها و احکامی با مبانی اصیل دینی و قرآنی و حتی با قواعد فقهی سازگار نیست
بنابراین از یک طرف، باید با آنها گفتوگو کنیم چرا که در پی یک گفتوگوی دائمی و مستمر راه باز میشود و به این ترتیب تفکری که من و امثال من داریم و اکنون در اقلیت است، روزی به اکثریت تبدیل خواهد شد.
از سوی دیگر هم به حاکمیت جمهوری اسلامی باید هشدار داد که این مسئله فقط مسئله فقهی و نظری نیست. در مورد علما و مراجع غیروابسته به حکومت میتوان گفت انگیزههای دینی آنها را وادار میکند که چنین فتواهایی بدهند، اما در مورد حکومت مسئلهی اساسی انگیزههای سیاسی است و به همین دلیل هم شواهد و قرائن نشان میدهد که برخی نهادهای قدرت در پی صدور چنین فتواهایی از سوی مراجع بودهاند؛ هرچند خود مراجع ممکن است که متوجه نباشند.
بنابراین باید به حاکمیت جمهوری اسلامی هم هشدار داد شما که وقتی فردی میآید ترانهای میخواند یا کاریکاتوری میکشد، فریاد وااسلاما سر میدهید و حکم مرگ صادر میکنید، قبل از هرچیز باید به اعمال و کردار و رفتار خودتان توجه کنید.
از جهت سوم هم ما میتوانیم با همین نیروهای دینستیز یا منتقدی که دست به چنین واکنشهایی میزنند، باب گفتوگو را باز کنیم و با آنها هم با معیار و زبان حقوق بشر و آزادی که بههرحال بین ما نواندیشان دینی و این گروه مشترک است، صحبت کنیم. چون همانگونه که اخیراً در یک رسانهی دیگر گفتم، نحلهی نواندیشان دینی از این ویژگی و امتیاز برخوردارند که هم با زبان دین میتوانند با مراجع و علمای دینی و دینداران صحبت کنند و هم با معیارهای حقوق بشر و دموکراسی و ارزشهای دنیای مدرن. به این دلیل که به این ارزشها هم مقید هستند.
بنابراین، همانطور که گفتم، نسخهی منظم و واضحی نداریم که بپیچیم و بگوییم حتماً اینکار انجام شود، فردا مشکل حل میشود. مشکل، مشکل فرهنگی است و نیاز به یک کار درازمدت دارد. همه باید تلاش کنند، نه فقط من و یا چهار نفر مثل من، بلکه همه نیروها، حتی آنهایی هم که مذهبی نیستند، اگر دل در گروی آزادی، دموکراسی و بهبود اوضاع ایران دارند و میخواهند روزی به آزادی و دموکراسی برسند، باید آنها هم به قواعد همین دنیای مدرن پایبند باشند.
درست است که دنیای مدرن، آزادی هنر و آزادی بیان و آزادی عقیده را به رسمیت شناخته شده است، اما در عین حال، در عرصهی عمل ما نیاز به توافقهایی داریم که این توافقها را همه باید رعایت کنند. از جمله این توافقها و از بدیهیترین آنها، احترام به عقاید و افکار دیگران است و اگر این نقض شود، جنگ و خشونت درمیگیرد و جدالهای سختی که راه رسیدن به دموکراسی را دشوار میکند.
در فرهنگ دینی معمولا میگویند که “تعیین مصداق” با مقلدین است و از این رو در فتواها تعیین مصداق صورت نمیگیرد. چطور شد که این بار مراجع به تعیین مصداق هم حتی رسیدند؟
ما دو اصطلاح در فقه داریم: یکی “فتوا” و دیگری “حکم”. “فتوا” معمولاً “تعیین مصداق” ندارد. معمولاً پرسشی از یک فقیه و مرجع تقلید میشود و در آن پرسش هم میگویند: اگر و اگر و اگر… و آن مرجع هم با توجه به این اگرها فتوا میدهد و میگوید اگر مسئله به این شکلی است که شما گفتهاید، حکم شرعیاش این است.
اما اصطلاح دیگری که داریم “حکم” است و “حکم” با توجه به تعیین مصداق است. یعنی حکم داده میشود که مثلاً فلان آدم مرتد است یا مصداق “سبالنبی” است و حکمش هم ارتداد است.
در فتاوای اخیر، بعضی از آقایان مانند آقای صافی گلپایگانی که به نظر میرسد فتوای ایشان اصلاً مربوط به شخص شاهین نجفی نبوده است (شاید بعداً مصداقش را بشود مشخص کرد، ولی چون مربوط به ایشان نبوده، اسم نبرده) و یا آقای جعفر سبحانی تبریزی از کسی نام نبردهاند و فقط در حد فتوا و عدم تعیین مصداق بسنده کردهاند. اما بعضی از این آقایان نام بردهاند و با توجه به نام، در واقع “حکم فقهی” صادر کردهاند.
حکم فقهی را هم با توجه به شرایطی، میتوانند تعیین مصداق کنند. ولی مهم این است که چنین تعیین مصداقهایی باید همراه با عمل باشد و عمل هم یعنی تشکیل دادن گروههای ترور برای کشتن افرادی که از نظر آقایان مجرم هستند و در خارج از کشور به سر میبرند. اما آنجا که چنین حکمی فقط در یک جامعه اسلامی یا در حکومت اسلامی قابل اجرا است، پس در سرزمینی دیگر که سرزمینی اسلامی نیست، اجرای چنین احکامی هم بلاموضوع میشود،چرا که در آنجا نفوذی ندارند. یعنی امر مراجع تقلید تهران در جایی مثل آلمان که نافذ نیست. از نظر فقهی هم این مسئله روشن است، مگر اینکه بیایند گروههای مخفی ترور تشکیل بدهند و بگویند فلانکس را فلانجا بکشید یا برای این کار جایزه تعیین کنند، مثل این جایزه ۱۰۰هزار دلاری که خبرش منتشر شد.
نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم، این است که پشت سر چنین فتواهایی معمولاً انگیزههای سیاسی ارباب قدرت نهفته است. باید آن انگیزه را تشخیص داد، که آن هم دیگر از حوزه فقه، فتوا، تعیین مصداق و حکم و امثال اینها خارج است، یک سوءاستفاده از ارزشها و احکام دینی است که در طول تاریخ همواره اتفاق افتاده و در جمهوری اسلامی هم در طول این سی و سه سال، به کرات اتفاق افتاده و میافتد.
پشت سر چنین فتواهایی معمولاً انگیزههای سیاسی ارباب قدرت نهفته است. این کار یک سوءاستفاده از ارزشها و احکام دینی است که در طول تاریخ همواره اتفاق افتادهاست
نقش دولت را در این میان چگونه میبینید؟ آیا فکر میکنید حاکمیت جمهوری اسلامی هم به دنبال اجرای چنین فتواها یا به تعبیر شما “اعزام تیمهای ترور” هست یا نه؟
با توجه به مجموعه شرایط داخلی و خارجی و بحرانهایی که حاکمیت فعلی نظام جمهوری اسلامی با آن مواجه است، بسیار بعید میدانم. بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد؛ همانگونه که مواضع مسئولان جمهوری اسلامی، از جمله محمود احمدینژاد در این سالها علیه اسراییل، قبل از آنکه از یک عزم سیاسی برای اجرا و عمل حکایت بکند و مثلاً در فکر محو اسراییل از جغرافیای جهان باشند، بیشتر تبلیغات سیاسی است و به انگیزههای خاص سیاسی یا برای مصارف داخلی، یا برای جلب افکار عمومی در جهان عرب و جهان اسلام گفته میشود.
در این مورد هم به نظر من، عزم سیاسی در نهاد قدرت در جمهوری اسلامی، از عالیترین تا پایینترین مقاماتش، تا سپاه و نیروهای امنیتی برای چنین کاری وجود ندارد. اینها بیشتر به خاطر مصارف سیاسی خاصی است.
بعضی از تحلیلگران نیز گفتهاند و احتمال دادهاند که ایجاد چنین بحرانی برای تحتالشعاع قرار دادن مذاکرات بغداد و مذاکرات هستهای بوده است. چرا که اگر قرار است امتیاز بدهند و به توافقی برسند باید این قضیه با بحران دیگری حل بشود. چون جمهوری اسلامی عادت دارد و همیشه سعی میکند بحران را با بحران دیگری حل کند که البته هیچوقت هم حل نخواهد شد و حل شدنی هم نیستند. اگر هم این مذاکرات شکست بخورد، باز هم باید به نوعی با سروصدا و بحرانهای دیگری مهار شود یا تحتالشعاع قرار بگیرد. من نمیگویم اینطور است اما این تحلیل وجود دارد.
در هر حال، میخواهم بگویم که انگیزه، انگیزههای سیاسی و انگیزه روزمره است. من بسیار بعید میدانم در این مورد تصمیمی وجود داشته باشد که مثلاً بیایند در آلمان و آقای شاهین نجفی را ترور کنند. بسیار بعید میدانم که چنین چیزی به واقعیت نزدیک بشود.
سایت رادیو زمانه مورخ جمعه 12 خرداد 1391