داستان برخوردهای فکری و جدالهای نظری و سیاسی بسیاری از ماها در عرصه سیاست و فرهنگ گاه یادآور همان داستان قدیمی «چهار نمازگرار» است.
در کتاب مدرسه ما (حدود پنجاه سال پیش) داستانی بود با عنوان «حکایت چهار نمازگرار». این حکایت، مانند بسیاری از حکایات ادب کهن ایرانی، مصداق همان جملة مشهور است: «مختصر و مفید». داستان از این قرار است:
چهار نفر در مسجد کنار هم نماز می گزاردند. یکی در حین نماز سخنی گفت. یکی دیگر با شتاب به اعتراض گفت: نمازت باطل شد. سومی به دومی گفت: نماز تو هم باطل شد. چهارمی دستانش را به نشانة سپاس بلند کرد و نجوا کرد: خدا را شکر که من حرفی نزدم تا نمازم باطل شود. بدین ترتیب هر چهار نفر حرف زدند و نمازشان باطل شد. بدون این که خود بدان امر آگاه باشند.
در گفتگوها و جدالهای فکری و سیاسی گاه دیده می شود که یکی به تندی و تلخی و گاه همراه با توهین از دیگری و یا دیگران انتقاد می کند و طرف مربوطه هم با تندی بیشتر پاسخ می دهد و سومی به حمایت از یکی وارد دعوا می شود و به طرف مقابل پاسخ می دهد و برای اثبات دعاوی خود و در واقع برای نفی و شکست طرف و پیروزی خود هر چه دلش می خواهد می گوید و از ادای هیچ توهین و حتی تهمتی ابایی ندارد و گاه چهارمی و پنجمی هم به همین سیاق وارد منازعه می شوند و سرانجام چنان جنگ مغلوبه می شود که اصولا حرف اصلی گم می شود و در این میان آنچه می ماند کوهی از ادبیات تند و خشن و ویرانگر و دهها دعوی اثبات نشده و یا گزارشهایی از حقایق مثله شده و ابتر. کامنتهایی که غالبا در پایان برخی از مقالات در سایتها نوشته می شود نمونه ای از این منازعات است.
نکته اینجاست که در این میان همه مدعی آزادیخواهی، دموکراسی، عدالت، انصاف، مدارا، اخلاق، سخن علمی اند و رقیب را با استفاده از همین ابزارها و حربه ها متهم به به دیکتاتوری، دشمنی با آزادی، بی عدالتی، بی انصافی، نارواداری، بی اخلاقی و بیسوادی می کنند و ظاهرا هیچ کدام نمی دانند و یا نمی خواهند قبول کنند که خود نیز کم و بیش به همان صفات مذموم و منسوب به رقیب متصف هستند. البته این سخن بدان معنا نیست که در جدالها همیشه همین گونه است و این نسبتها همیشه نادرست است و حتی گاه هر دو طرف منازعه راست می گویند، اما مسئله این است که اگر طرف طرف مقابل معیارها و ارزشها را رعایت نکرد، برای طرف دیگر جوازی نیست تا به همان شیوه ها متوسل شود. گرچه جدای از عالم نظر و اخلاق و آرمان، در عالم واقع گاهی «جواب های، هوی» است. اما اگر این های و هویها استثنایی باشد، شاید قابل چشم پوشی باشد، اما استمرار آن قطعا توجیه ناپذیر است و مخرب اخلاق و عدالت و ضدیت با آزادی. نیز اگر ناآگاهنه باشد، باز جای امیدواری برای آگاهی هست، اما اگر عمدی باشد و تابع اغراض خاص، دیگر کاری نمی توان کرد.
کوشیم مصداق حکایت چهار نمازگزار نباشیم.
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این