پیروزی با دخالت بیگانگان؟!

 

روز پنجشنبه قذافی رهبر لیبی به دست مخالفانش افتاد و لحظه ای بعد کشته شد. طرفداران قذافی که ناچار به شهر سرت (زادگاه قذافی) عقب نشینی کرده و چندی بود که در آنجا در برابر شورشیان و جنگنده های ناتو مقاومت می کردند، سرانجام ناچار شدند باز هم عقب نشینی کنند اما کاروان نظامی آنها مورد حمله جنگنده های ناتو قرار گرفت و نیروها ناچار پراکنده شدند. گویا قذافی همراه چند نفر به لوله آب پناه برده و در آنجا پناه می گیرند. اما او به دست شورشیان می افتد (به روایتی یکی از سربازانش او را لو می دهد). او وقتی به دست جوانان تفنگ به دست و خشمگین می افتد به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد. طبق فیلم هایی که با موبایل گرفته شده و این روزها در رسانه های تصویری و مطبوعات جهان منتشر می شود، او در حالی که خونین و مالین است، از شورشیان می خواهد که او را نکشند و در فیلمی نشان داده می شود که او دست جوانی که می خواهد با کلت به سوی او شلیک کند گرفته و التماس می کند که او را نکشد اما او شلیک می کند به سر او و او را از پای در می آورد. در فیلم صدای ملتمسانه ای شنیده می شود که می گوید «یا حبیبی! یا حبیبی! . . .» که ظاهرا صدای قذافی است. در فیلم ها و عکس های فراوان نشان داده می شود که جنازه او را در کف زمین پر از خاک نهاده اند و جوانان تفنگ به دست بر گرد او هلهله می کنند و خوشحالند و می خندند از این فتح نمایان و نیز تن لخت او و یکی از پسرانش را در سردخانه قرار داده و مردمان به صف به داخل می روند تا بدن خونین و سواخ شده او را ببینند و باور کنند که قذافی دیگر نیست و دیگر هیولای خشونت و دیو آدم کش و شکنجه گر که چهار دهه موجب هراس و وحشت مردم بود از پای در آمده است و دیگر نباید بترسند. روزگار شگفتی است! چه کسی باور می کرد چنین سرنوشت شومی را برای سرهنگ معمرالقذافی که تا چند روز پیش خدا را بنده نبود و مخالفانش را مار و موش و سوسک و خوک و وابسته به بیگانه می شمرد و همه را تحقیر می کرد. او هرگز تصور نمی کرد که روزی چنان خوار شود که در برابر یک جوان پاپتی التماس کند و یا حبیبی یا حبیبی بگوید. دیکتاتورها عبرت می گیرند؟ نه. همچنان که قذافی از دوست دیرینش صدام عبرت نگرفت، حتی از داستان چند ماه پیش دوستانش مبارک و بن علی نیز نیاموخت. جالب این که او هم مانند صدام در فرجام کار در سوراخ فاضلاب خزید اما زود به دست مردمی که عمری تحقیرشان کرده بود بیرون آورده شد و به ذلت اعدام گردید. البته اکنون محافل حقوق بشری دارند تحقیق می کنند که چرا و چگونه قذافی کشته شده است. چرا که کشتن او در اسارت خلاف موازین حقوق بشر است. البته اگر او به دست غربی ها افتاده بود قطعا حالا زنده بود مانند صدام اما به اندازه صدام خوش شانس نبود.

اما من با دیدن این صحنه های دلخراش احساسات متضادی دارم. از یک سو از سقوط یک دیکتاتور دیگر بسیار خوشحالم اما از سوی دیگر با خود فکر می کنم آیا آزاد کردن میهن با دست بیگانگان، که بی گمان دنبال مطامع خود هستند، افتخار است و جای شادمانی دارد؟ روشن است که اگر کمک نظامی و سیاسی غربیان نبود و ناتو مستقیما دخالت نمی کرد، هیچ نیروی نمی توانست شر قذافی دیوانه و خشن را کم کند. غربیان برای چه دست به این کار زدند؟ طبق ادعا صرفا به قصد کمک به مردم و برای تحقق آزادی و تحقق دموکراسی بوده است؟ آیا تاریخ مصرف دیکتاتور لیبی به سر رسیده بود و دیگر فایده ای برای غربیان نداشت؟ آیا امروز سلطه گران غربی انتقام چهل سال رجزخوانی قذافی علیه غربیهای استعمارگر را از او گرفتند؟ قذافی تنها بازمانده از رهبران سنتی ضد استعمای آفریقایی و خاورمیانه بود که در دوران پس از جنگ دوم به عرصه آمدند. به هرحال غربی ها می بایست از او انتقام می گفتند اما چه بهتر به دست مردم خود او که به واقع در این چهل سال آزارشان داده بود و موجب این همه وحشت شده بود. اما چیزی که بیش از هر چیز جای تأمل دارد این است که چرا باید رهبر یک مملکت چنان ستم کند که پای خارجی ها را به وطن باز کند؟ چرا باید کار به آنجا بر سد که مردم یک کشور که طبعا علاقه ای به دخالت بیگانگان در امور کشورشان ندارند به خارجی ها پناه ببرند تا آنها را از ستم حاکمشان نجات دهد؟ مگر تمام رهبران عراقی مخالف صدام حسین راهی واشنگتن نشدند تا از نظامیان آمریکایی بخواهند که به کشورشان حمله کنند و آنها را از شر صدام و صدامیان رهایی بخشند؟ در این میان واقعا مقصر اصلی کیست؟ تازه مردم لیبی به راستی آزاد شده و به زودی دارای دموکراسی و حقوق بشر خواهند شد؟ اصلا کشندگان قذافی دموکرات و آزادی خواه هستند؟ شواهد جای چندانی برای خوش بینی باقی نمی گذارد. نخستین نطق «رهبر انقلاب لیبی» مبنی بر اجرای بی چون و چرای شریعت و آزادی تعدد زوجات ظاهرا باید چرت دموکرات های لیبی را پاره کرده باشد. حتی ممکن است غربی ها هم به زودی از لیبی پشیمان شده و دست پخت خود نا امید شوند. آنگاه روزی از نو!

به هرحال صدام و قذافی نه تنها مردم را و خودشان را نابود کردند بلکه خانواده و اکثر فرزندانشان را هم به تباهی و نابودی کشاندند. چند پسر صدام و قذافی کشته شدند. همسران و دختران و نوادگانشان به خواری در کشورهای دیگر آواره شده و شاید دیگر هیچگاه وطن شان را نبینند.

تاریخ چه ها در انبان دارد و چه ها خواهد داشت و در آینده چه ها را رو خواهد کرد! ایران ما و حاکمانش چه سرنوشتی خواهند داشت! شاید عمر وفا کرد و دیدیم. اما آرزو می کنیم که هرگز پای هیچ بیگانه ای به وطن ما ایران باز نشود. بگذارید دیر به نتیجه برسیم اما بدون نابودی کشور و به دست خودمان؛

 من،

 تو،

او

و همه ما هفتاد میلیون نفر.    

 

Share:

More Posts

Send Us A Message