خبر ساده اما باورنکردنی و تکان دهنده است: يوسف ندرخانی را به جرم گرويدن به آيين مسيحيت به زندان و سپس سلول انفرادی می افکنند تا از باور خود دست بشويد، و هنگامی که با مقاومت او روبرو می شوند، او را به بيمارستان روانی می فرستند تا روانش را پريشان کنند. اما مقاومت او موجب می شود که اين بار همسر بی گناهش را به گروگان بگيرند تا او لاجرم ميان ايمان خود و جان عزيزش يکی را برگزيند. و اکنون که آين تيرها جملگی به سنگ خورده است، دژخيمانش برای او که به پای باورش استوار ايستاده است، چوبه دار برپا کرده اند.nnمطابق اصل ۲۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران، “تفتيش عقايد ممنوع است و هيچکس را نمی توان به صرف داشتن عقيده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد.” و مطابق مادّه ۱۸ اعلاميه جهانی حقوق بشر هم که دولت جمهوری اسلامی نسبت به آن متعهد است: “هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه، وجدان و دين بهره مند شود: اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد، و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد، در قالب آموزش دينی، عبادتها، و اجرای آيين ها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی، به طور خصوصی يا عمومی است.”nnمتأسفانه رفتار خشونت آميز، غيرانسانی، و ناعادلانه دستگاه قضايی جمهوری اسلامی با آقای ندرخانی مصداق بارز نقض حقوق بشر و ناقض کرامت انسانی ايشان به عنوان شهروند محترم جامعه ايرانی است. اينگونه رفتارهای خشونت بار و تبعيض آميز علاوه بر آنکه موجب رسوايی بيشتر نظام حقوقی و قضايی حاکم بر جمهوری اسلامی می شود، وجدان اخلاقی و انسانی جامعه ايرانی را نيز عميقاً جريحه دار می کند، و اينک همگان را حيرت زده از ميزان بی مروّتی و بی انصافی حاکم بر ذهنيت حاکمان نظام جمهوری اسلامی با اين پرسش اخلاقی ساده اما تکان دهنده روبرو می کند که چگونه ممکن است کسانی تا به اين پايه نسبت به اساسی ترين حقوق يک انسان ديگر بی اعتنا باشند و روح شان از اين همه ظلم و رنج مضطرب و مشوّش نشود؟nnشگفت آن است که آزادی و امنيت آقای ندرخانی را به نام دينی ستانده اند که به صراحت اکراه در امر دين را نکوهش می کند(قرآن کريم، بقره، آيه ۲۵۶)، و بر مؤمنان تکليف می کند که ميان پيامبران الهی فرقی ننهند (بقره، ۲۸۵). تن و روح او و عزيزانش را به نام دينی می آزارند که گوهر پيام تمامی پيامبران الهی را در اصل واحد می داند و به صراحت کسانی را که به خداوند و روزبازپسين ايمان دارند و اهل نيکوکاری هستند، خواه مسلمان، خواه يهودی، و خواه مسيحی، از بيم و اندوه ايمن می داند (بقره ۶۲)، و به پيروان خود توصيه می کند که با پيروان اديان الهی ديگر بر سر کلمه مشترکی که ميان ايشان است تأکيد ورزند و بر آن مبنا در کنار يکديگر بايستند (آل عمران، ۶۴)، و با يکديگر نه به زبان خصومت و خشونت که به شيوه پسنديده گفت و گو کنند (عنکبوت ۴۶). و نيز به پيروان خود می آموزد که سخن شان با پيروان ديگر اديان الهی جز اين نباشد که:”به آنچه بر ما و به آنچه بر شما نازل شده ايمان آورده ايم، و خدای ما و خدای شما يکی است و ما همه فرمانبردار اوييم.” (عنکبوت، ۴۶).nnآيا گرويدن يوسف ندرخانی به آيين مسيحيت و ستايش خدای يگانه در خلوت و پراکندن پيام عشق عيسی در جلّوت پايه های استوار آيين اسلام را به لرزه می افکند، يا خشونت کور و تعصب آميزی که به نام مسلمانی بر يوسف ندرخانی و خانواده اش نثارمی کنند؟ آيا خروج از يک آيين الهی و ورود به يک آيين الهی ديگر پايه های اسلام را سست می کند، يا عملکرد کسانی که در ردای مسلمانی رنج انسانها را به هيچ می انگارند و از دين دکان تزويری برای کسب ثروت و قدرت می گشايند؟ آيا کارنامه کسانی که به نام دين با چکمه پا در اشک و خون مظلوم زدند تا از نردبام قدرت بالا روند، ايمان خلق مسلمان را برباد می دهد يا ايمان حلقه کوچکی از انسانهای دردمند که پاسخ عطش معنوی خود را در پيام عيسای روح الله يافته اند؟ آيا سکوت تأييد آميز آن دسته از مراجع تقليدی که از برابر اين گونه بی عدالتی ها بی اعتنا می گذرند جامعه را از دين می رماند و بر دين گريزی نسل جوان می افزايد، يا پرستش پروردگار يکتا ولی اين بار در بستر آيين عيسی؟nnما، جمعی از پيروان آيين محمّد پاک، ايمان يوسف ندرخانی را به خدای يگانه و پايبندی او را به پيام عشق و ايثار آيين عيسای پاک به ديده احترام می نگريم، و پايداری او را در راه عقيده اش می ستاييم، و خود را در رنج او و عزيزانش، و نيز تلخکامی هم کيشان اش شريک می دانيم. ما به عنوان جمعی مسلمان بر خود فرض می دانيم که از بی مروّتی و بی عدالتی ای که به نام اسلام در حقّ او و عزيزانش روا داشتند، تبرّی بجوييم، و اميد می بريم که در فردای ايران، پيروان تمام اديان و صاحبان تمام عقايد بتوانند در کنار يکديگر بر مبنای احترام متقابل و با بهره مندی از حقوق انسانی و شهروندی برابر، زندگی مسالمت آميز و کريمانه ای را سامان دهند، و با مهر و ادب زخمهای عميق اين روزگار تلخ را آرام آرام التيام بخشند، و برای آبادانی ايران و بهروزی نسلهای آينده اين سرزمين دوشادوش هم بکوشند.nnامضاکنندگان: علی افشاری، عبدالعلی بازرگان، رضا بورقانی، فاطمه حقيقت جو، رضا عليجانی، مصطفی رخ صفت، سهراب رزاقی، معصومه شفيعی، شيرين عبادی، حسين کمالی، اکبر گنجی، ياسر ميردامادی، آرش نراقی، حسن يوسفی اشکوری
سیزدهم آبان 58 و پیامدهایش
دیروز 13 آبان و یادآور حمله به سفارت آمریکا در تهران بود. طبق معمول نهادهای رسمی در نظام جمهوری اسلامی این روز را گرامی داشته