جناب آقای اشکوری با عرض سلام و ارزوی قبولی طاعات و عبادات حضرتعالی به درگاه خالق زیباییها. چند وقتی بود که مزاحمتون نشده بودم و دلم هم واستون تنگ شده بود و منتظر فرصتی بودم تا بهانه ای جور کنم و خدمت حضرتعالی برسم تا اینکه دیروز در جمع پیشکسوتان خبر نشسته بودم و خبرنگاری خاطره ای از 2 هفته قبل از عزیمت حضرتعالی به برلین تعریف نمود و مرا برا ان داشت تا با ارسال نامه ای هم تجدید یاد و خاطره کرده باشم و هم سئوالاتی را خدمتتان عرض نمایم.
ماه رمضان است و سئوال رمضانی. جناب اقای یوسفی! بارها خداوند در قران قید فرموده که فکر کنید و تعقل نمایید و معیار اسلام نیز جز این نیست که در احکام وارده تدبر نماییم. اسلام دستور داده که وقتی مسافر هستید و از یک مقدار مشخصی عبور کردید که ظاهرا 4 فرسخ است روزه تان را بخورید. اولا دلیل عقلی این موضوع چیست؟ فرض کسی برایش مقدور است تا به روزه داری ادامه دهد و دوست ندارد روزه اش را بشکند تکلیف چیست؟
درباره یوم الشک نیز توضیحی قید بفرمایید و نظرتان از قرار دادن اول و اخر رمضان به نام یوم الشک توسط علی خامنه ا ی چیست؟
سوال بعدی اینکه آیت الله خمینی بعد از ورود به ایران خلف وعده نمود و بر تمام حرفهایی که در پاریس گفته بود خط بطلان کشید. سئوال اینجاست که اقای بازرگان به عنوان یک شخص تحصیلکرده و روشنفکر چرا فریب حرفهای او را خورد؟ و ایا می توان نتیجه گرفت که بازرگان به درستی خمینی را نشناخته بود؟ در حالی که سالها با وی مراوده داشت. و سئوال بعدی این است که نقش بازرگان و بازرگانها بعد از خلف وعده خمینی پس از عزیمت به ایران چه بود و ایا به درستی نقششان را ایفا کرده بودند؟ ایا به این سئوال که بازرگان و بازرگانها که متاسفانه دچار فریب خوردگی شند در گمراهی و انحراف انقلاب از مسیر اصلی نقش مهمی را ایفا کردند؟ پاسخ مثبت می دهید؟ چرا افراد متشخص بعد از هویدا شدن این اکاذیب نظیر بازرگان دست به روشنگری تاکتیکی نظیر بسیج کردن مردم علیه طاغوت اقدام نکردند؟اگر پاسختان این است که آیت الله خمینی ان زمان رهبر شناخته شده بود و مخالفت با وی در اقدامی فراگیر به معنی ارتداد و محارب شناخته می شد، چه کسی به خمینی این همه شوکت را داد؟ ایا همین بازرگانها نبودند که بدون شناخت گرد خمینی گشتند و مردم را نیز دچار فریب خوردگی نموند؟ ایا اگر اطراف خمینی افراد با اسم و متشخص مانند بازرگان و طالقانی حضور نداشت ایا خمینی به این اندازه محبوبیت پیدا می کرد؟ خیلی ممنون از اینکه وقتتون رو برای پاسخ دادن به این ایمیل می گیرم شاد زی.
با عرض سلام و آرزوی قبولی طاعات شما و تبریک عید مبارک فطر. گرچه شما نامه تان را در اوائل ماه رمضان فرستادید اما به دلیل فراموشی و کمی هم گرفتاریهای دیگر، پاسخ دیرهنگام تقدیم می شود. با پوزش.
در مورد پرسش اول. نماز قصر و یا عدم وجوب روزه در سفر، ظاهرا دلیلی جز سختی و مشقت سفر نمی تواند داشته باشد. در قرآن هم در مورد روزه از کلمه «طاقت» استفاده شده است. اگر چنین باشد، دیگر در جهان امروز و سهولت سفر نمی توان از جواز نماز قصر و عدم روزه در سفر سخن گفت. به هرحال وابسته است به تشخیص خود شخص. این موضوع از موضوعات اختلافی در یک مسئله فرعی دینی است و اهمیتی ندارد.
در مورد دوم باید بگویم مفهوم و اصطلاح «یوم الشک» را آقای خامنه ای اختراع نکرده است. این یک اصطلاح فقهی است که در مورد تردید جدی در رؤیت
اما در مورد پرسش مفصل سوم. فکر می کنم پیش از این هم در این باره پرسیده بودید و من هم پاسخی داده بودم. اما اجمالا عرض می کنم که در این مورد و مانند آن باید تاریخی به حوادث و تحولات نگاه کرد نه انتزاعی و تجریدی. قطعا شخصیت ها یا به اصطلاح «قهرمانان» در تغییرات نقش مهمی ایفا می کنند اما در عین حال شرایط و مقتضیات زمانه و زمان در پرورش قهرمانان و نوع نقش آفرینی های آنان مؤثرند. انقلاب ایران یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ معاصر است و تا کنون تغییرات مهمی در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و طبقاتی ایران ایجاد کرده و در آینده نیز این تغییرات (مثبت و منفی) ادامه خواهد داشت. آیت الله خمینی نیز به عنوان یک مرجع دینی و به ویژه رهبر انقلابی عظیم و دگرگون کننده در منطقه خاکستری قابل تحلیل است و باید به شخصیت و افکار و عملکردش همه جانبه نگاه کرد. او هم مانند دیگر آدمها و دیگر قهرمانان تاریخ، نه سیاه سیاه است و نه سفید سفید. نه خداست و نه شیطان. شما هنوز جوانید و مانند من و مانند من در جوانی انتزاعی و یک بعدی و در واقع غیر تاریخی به مسائل نگاه می کنید. اگر دوران پیش از انقلاب را به یاد داشتید، با ساده سازی آدمها و تحولات صحبت از فریب و فریبکاری این و آن نمی کردید. به گمانم نه خمینی مردم را فریب داد و نه مردم دنبال فریبکار رفتند. گرچه امروز پس از 32 سال از گذشت عمر جمهوری اسلامی با ادعای میراثداری انقلاب بهمن 57 و این همه انحراف و زشتی به نام انقلاب و اسلام، می توان از نوعی فریب و فریب خوردگی یاد کرد اما «معما چو حل شود آسان شود». کسی در آن زمان علم غیب نداشت و به گمانم خود خمینی و دیگران هم نمی دانستند چه اتفاق خواهد افتاد. مسئله فقط بازرگان و طالقانی و چند نفر نیست. در سال 57 به ویژه پس از 17 شهریور، رهبری بلامنازع آیت الله خمینی تثبب شد. در آن زمان هیچ فرد و یا گروه مبارز و حتی چریکی (از جبهه ملی تا نهضت آزادی و از مجاهدین و تا فدائیان خلق) نبود که رهبری بلامنازع خمینی را گردن نگذارد. در این کار هیچ کس دیگری را نه مجبور کرد و نه فریب داد. در عالم تصور درست است که اگر روشنفکران و مبارزان قدیم و در نهایت مردم دور خمینی را نمی گرفتند، او رهبر نمی شد و چنان موقعیتی پیدا نمی کرد، اما پرسش اصلی این است که چرا این همه نیرو و در آخر مردم با اعتقاد و صمیمیت شعار دادند «تا خون در رگ ماست/خمینی رهبر ماست»؟ این که چرا چنین شد، خود داستان جالبی است که جای تأمل و تحقیق دارد. نیز این که چرا بعدها چنان شد، باز جای بحث و تحقیق جدی دارد. فقط خمینی و چند روحانی همراه او مقصر بودند و یا دیگران نیز؟ اینها همه جای دقت دارد. تاریخ را نباید از آخر خواند بلکه باید از اول مورد بررسی قرار داد. این راهم بگویم کسانی چون بازرگان و طالقانی و سحابی ها و شمار دیگری از همراهان اولیه انقلاب و رهبری از زمانی که انحراف ها و خلف وعده ها را دیدند، در حد توان و تشخیص مفید بودن تذکر دادند و مقاومت کردند و این همه دچار رنج شدند. نمونه آخر آن سرنوشت مهندس سحابی و دخترش است. شما می گویید چرا مردم را بسیج نکردند، عزیز من! مگر هرکس و در هر شرایط قادر است مردم را علیه حکومت بسیج کند؟ مگر مردم موم اند در دستان سیاستمداران؟ تازه مردم را به خیابان کشاندید، بعد چی؟ کمی نأمل کنید.
به هرحال به گمان من علل و عوامل ریز و درشت و درهم تنیده ای موجب انقلاب ایران شد و در آن انقلاب یک روحانی و یک مرجع دینی مبارز، که حدود 15 سال مبارزه و استواری و پایداری را در آستین داشت و عملا تجسم آرمانهای یک ملت شمرده می شد، نقش آفرین شد و به رهبری بلامنازع این انقلاب بر کشیده شد. افکار او در پاریس و بعلاوه مبارزات و شجاعت او بعلاوه صداقت و دیانتی که از یک مرجع و عالم دین انتظار می رفت، جملگی زمینه های احراز رهبری او شد. در پایان با طرح یک پرسش اساسی، که امیدوارم خودتان به آن صادقانه پاسخ دهید، سخن کلی ام را به پایان می برم: اگر آیت الله خمینی هنگام عزیمت به ایران مورد حمله نظامی آمریکای ها قرار می گرفت و حتی در سال 58 در ایران به مرگ طبیعی از دنیا می رفت، امروز چنین قضاوتی درباره او وجود داشت؟ به گمانم نه، در آن صورت، ایشان بزرگترین قهرمان ایران و اسلام می شد و عالم و آدم افسوس می خوردند که چرا او را در این موقعیت حساس از دست داده اند. همین قذافی پلید، روزگاری برای ما در ایران یک پیامبر و یک انقلابی ناب مسلمان شمرده می شد. بگذاریم و بگذاریم که این رشته سر دراز دارد.