با مهندس سحابی در مجلس اول

 

سخن گفتن و نوشتن درباره شخصیتی چون مهندس عزت الله سحابی برایم در این شرایط سخت دشوار است. ۳۱ سال آشنایی مستقیم و همکاری در امور فرهنگی و سیاسی و رفاقت و صمیمیت عمیق فیمابین در طول سه دهه پر حادثه و ارتباط خانوادگی مستمر در این دوران، آشنایی عمیقی از سحابی و افکار و منش و روش او برایم بر جای نهاده و از سوی دیگر عواطفی ژرف فیمابین پدید آورده و این دو میراث موجب شده که از او خاطرات فراوان و حرفهایی بسیار برای گفتن در ذهن و حافظه و خاطره داشته باشم. در یک کلام می­گویم مهندس سحابی در این سی سال برایم برادری بزرگ و عطوف و خیراندیش و به یک معنا راهنما شمرده می شد و از او در این دوران بسیار آموخته ام. اکنون با ذکر این مقدمه و طلب رحمت و مغفرت برای این برادر عزیز از دست رفته، به درخواست شما پاسخ مثبت داده و صرفا به ارتباط و همکاری با ایشان در مجلس اول شورای اسلامی اشارتی می­کنم و می­گذرم و گفتنی­های بسیار را شاید در مجال دیگر پی بگیرم.

 

با نام مهندس عزت­الله سحابی از اواسط دهه پنجاه آشنا شده بودم. نام او در شمار زندانیان سیاسی همواره برده می­شد. در زندان عادل آباد شیراز بود. برای اولین بار عکس او را در کنار نامش در نوشته ای دیدم که به مناسبت تحصن شماری از فعالان سیاسی و انقلابی در کلیسایی در پاریس (احتمالا) در سال 56 منتشر شده و به دست ما در قم رسیده بود. در آن عکس سحابی در کنار شماری دیگر از زندانیان آن زمان از جمله آیت الله طالقانی، آیت الله منتظری، لطف­الله میثمی و مسعود رجوی دیده می­شد.

اما آشنایی بیشتر با سحابی در دوران پس از پیروزی انقلاب پدید آمد. در همان ماههای نخست و به طور کلی سال 58. نام مکرر او و عکس و تصویر تلویزیونی او همراه با گفتارها و مصاحبه­های وی در همه جا دیده و شنیده می­شد. به عنوان عضو شورای انقلاب و به ویژه به عنوان سرپرست سازمان برنامه و بودجه و عضو سرشناس مجلس بررسی نهایی پیش نویس قانون اساسی (که بعدها به «مجلس خبرگان قانون اساسی» شهرت یافت) و بیش از همه به عنوان یکی از شخصیت­های سیاسی انقلابی، که سالیانی دراز مبارزه کرده و در زندان بوده، در همه جا و در هر محفلی می­درخشید. اما نخستین تصویر روشن  و ماندگاری که از سحابی در ذهنم نقش بست، سخنرانی ایشان همراه دکتر حبیب­الله پیمان در مراسم چهلمین روز درگذشت آیت­الله طالقانی در پارک خزانه تهران بود که از تلویزیون پخش شد. او در این زمان عضو مجلس بررسی قانون اساسی بود. وی در این سخنرانی صریحا با ولایت فقیه مخالت کرد. او تقریبا مبسوط در این زمینه حرف زد اما به یاد می­آورم که گفت نظام مبتنی بر ولایت فقیه به هرج و مرج و حکومت ملوک­الطوایفی منجر خواهد شد. هرچند در آن زمان خودم با ولایت فقیه موافق و از حامیانش بودم اما سخنان سحابی، با احترامی که در آن زمان برای این شخصیت هنوز از نزدیک نا آشنا قایل بودم، برایم جذاب و جالب و قابل توجه آمد. البته در آن زمان به مناسبت طرح موضوع ولایت فقیه در مجلس بررسی قانون اساسی در مطبوعات و در محافل و احزاب و انجمن­ها جدالهای گسترده ای در جریان بود و مخالفان و موافقان از هر سو داد سخن می­دادند اما در این میان حرفهای سحابی بیش از همه در خاطرم ماند و بعدها بیش از پیش اهمیت یافت.

در بهار سال 59 دور دوم انتخابات مجلس برگزار و در هفتم خرداد مجلس افتتاح شد. در این مجلس تقریبا تمام چهره­ها و شخصیت­های قدیمی و موجه انقلاب به مجلس راه یافته و در پارلمان حضور یافته بودند. از روحانیونی چون هاشمی و خامنه­ای و حجتی کرمانی و انواری و لاهوتی بگیرید تا غیر روحانیونی چون مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دکتر یزدی و مهندس سحابی دکتر کاظم سامی و کاظم بجنوردی. گرچه در این میان جای جریانهای چریکی سابق و جوانان انقلابی از جمله سازمان مجاهدین و فداییان خلق واقعا خالی بود و این به واقع از کاستی­های مهم مجلس اول بود که البته انحصارطلبی و استبداد دینی در حال استقرار مانع از آن شد. اگر نمایندگان جریانهای رادیکال و فعال انقلابی در امر انقلاب و نهادی برآمده از آن (مانند شورای انقلاب و مجلس) حضور داشتند، چه بسا تحولات خونین و ضایعه بار بعدی را نداشتیم یا کمتر داشتیم.

من بسیار خوشحال بودم که در مجلسی خواهم بود که شماری از بزرگان انقلابی مورد علاقه سالیانم در آن حضور دارند و من حداقل چهار سال با آنان حشر و نشر خواهم داشت و از آنها بسیار خواهم آموخت. اما دریغ به زودی آرزو و در واقع خوش­خیالی ام بر باد رفت و دریافتم که تصورم از شماری این بزرگان عبث و نادرست بوده است. از همان روزهای نخست ورود به مجلس، تلاش داشتم با بزرگان مورد علاقه­ام آشنا شوم و با آنان باب گفتگو را باز کنم.

داستان چگونگی آشنایی و ارتباط با  مهندس سحابی و نخستین دیدار و گفتگو را اکنون به یاد نمی آورم اما یکی از نخستین دیدارها و گفتگوها مربوط می­شد به پرسش در مورد مهندس عبدالعلی بازرگان. صبح یک روز پیش از آغاز کار جلسه علنی مجلس، در راهرو، با مهندس بازرگان برخورد کردم و با ایشان، که پیش از آن به مناسبتی با ایشان آشنا شده و چند بار گفتگو کرده بودم، سلام و علیک و احوالپرسی کردم وایشان کتابی را به طرف من گرفت و گفت این کتاب را عبدل برای شما فرستاده است. کتاب را گرفتم و تشکر کردم. نگاهی کردم دیدم کتاب نوشته عبدالعلی بازرگان است که با نوشته­ای در صفحه اول به عنوان اهدا برای من فرستاده بودند (فکر می­کنم کتاب «آزادی در قرآن» بود). وقتی مهندس بازرگان نام «عبدل» را گفت اول نفمیدم که منظور کیست. آخر تا آن روز نشنیده بودم که «عبدالعلی» را «عبدل» هم می­گویند. هرچند با دیدن نام نویسنده دانستم که عبدل کیست. من که تا آن زمان گاهی با مهندس سحابی سلام و علیک و گفتگوهای مختصر و پراکنده­ای داشتم، فرصت را مغتم شمردم و در فرصتی مناسب نزد ایشان رفتم و از مهندس عبدالعلی بازرگان پرسیدم. سحابی در نظر اول کمی گرفته و عبوس می­نمود به گونه­ای که هرکس فکر می­کرد او آدمی اخمو و احیانا تندخود باشد و لذا شاید تماس با ایشان چندان آسان نمی نماید اما به محض برخورد و باز شدن باب گفتگو طرف متوجه می­شود که چنین نیست، بلکه برعکس، او آدمی است به شدت فروتن و مهربان و به اصطلاح «خاکی» (بارها دوست مشترک و شوخ طبع ما مصطفی تبریزی می­گفت: آقای مهندس! جوری نگاه می­کنی که آدم می­ترسد! و مهندس بلند می­خندید). او با خوشرویی و احترام با من برخورد کرد. از کتاب اهدایی عبدالعلی بازرگان گفتم. می­دانستم که او پسر مهندس بازرگان است. در دوره انتخابات مجلس او هم یکی از کاندیدا­های گروه «همنام» بود («همنام» عنوان ائتلاف چند گروه نزدیک به نهضت آزادی بود که برای تهران تعدادی کاندیدا معرفی کرده بود و عبدالعلی نیز یکی از آنان بود و فکر می­کنم ایشان به مرحله دوم رسید اما سرانجام انتخاب نشد). از سحابی در مورد عبدالعلی پرسیدم. ایشان لحظه­ای فکر کرد و بعد سرش را بلند کرد و با این جمله متأملانه سخنش را آغاز کرد: به نظر من عبدل یک قدیس است! . . . آنگاه درباره ایشان و کمالاتش سخنانی گفت که اکنون آنها را دقیقا به یاد ندارم. بعدها که با مهندس عبدالعلی آشنا شدم بارها سخن سحابی را به یاد آوردم و می­آورم و گاه برای دوستان نقل می­کنم.

این نخستین گپ و گفتگوی تقریبا مشخص و مفصلی است که با سحابی در مجلس داشتم و با این گفتگو آشنایی ما بیشتر و بیشتر شد و پس از چندی به دوستی پایدار رسید و در دوران پس از مجلس اول ادامه پیدا کرد و در شرکت سهامی انتشار و در ایران فردا و جاهای دیگر به همکاری نزدیک تبدیل شد. از ماههای نخست مجلس شماری از نمایندگان منفرد و اما از نظر فکری و گرایش سیاسی هم را شناختند و به هم نزدیک شدند و به زودی به مشورت و همفکری عملی روی آوردند و پس از چند ماهی تبدیل به یک فراکسیون 12 نفره شدند. این فراکسیون تا پایان مجلس ادامه پیدا کرد. از اواخر مجلس مهندس سحابی و دکتر محمد مهدی جعفری و خانم اعظم طالقانی نیز به این جمع پیوستند.

اما موقعیت و جایگاه مهندس سحابی در مجلس اول موقعیت ویژه بود. بدین معنا که او عملا در هیچ محدوده سیاسی و گروهی نمی­گنجید، در عین حال، مورد احترام تمام جناح­ها و گروه­ها بود. در مجلس یک اکثریت قاطع حزب­اللهی و خط امامی بود که با ریاست آقای هاشمی رفسنجانی عمل می کرد (در واقع آقای هاشمی همزمان هم رهبر و رئیس حزب الله مجلس بود و هم رئیس مجلس) و یک اقلیت منتقد و یا مخالف حدود هفتاد نفره که در ذیل چند فراکسیون و یک به صورت منفرد عمل می کردند و مهندس سحابی در عین تعلق خاطر به فراکسیون جدی پنج نفره نهضت آزادی و در نهایت  در فراکسیون کوچک ما (که گرچه نامی نداشت اما شاید با تسامح بتوان گفت «فراکسیون سوسیال – دموکرات»)، در عمل فراجناحی بود و مورد احترام همه بود و همه کم و بیش با او اظهار علاقه و حتی اظهار ارادت می­کردند. او از یک سو به دلیل این که نهضتی نبود و حتی با آنها از نظر تئوریک و مشی سیاسی و اقتصادی مرزبندی داشت و مواضع تند انتقادی نیز نمی­گرفت، مورد احترام اکثریت خط امامی بود و حداقل غالبا بهانه­ای برای تخریب و توهین او در اختیار نداشتند، و از سوی دیگر، به دلیل سوابق نیک انقلابی و آزادیخواهی و عدالت طلبی و شخصیت و منش و روش متین اخلاقی و انسانی اش، احترام تمام اقلیت را به با هر گرایشی (ملی، چپ، مذهبی، غیر مذهبی، شیعه و سنی) بر می انگیخت. از قضا پدرش دکتر یدالله سحابی، به رغم عضویت در نهضت آزادی، نیز از چنین جایگاه و منزلتی بهره داشت.

اما شاید چیزی که بیش از همه احترام همگان را بر می­انگیخت، صبغه کارشناسی وی در امور اقتصاد سیاسی بود که در محلس اول تقریبا یگانه بود. او دانش آموخته اقتصاد سیاسی نبود اما هم در گذشته، به دلیل نوع تفکر عدالت طلبانه­اش، در این مورد تحقیق کرده و اطلاعات مفیدی کسب کرده بود و هم پیش از مجلس رئیس سازمان برنامه و بودجه بود و با آن سابقه در مجلس نیز رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شد. او با موقعیت کارشناسی­اش، که همراه با دلسوزی و خیرخواهی و متانت در گفتار و رفتار بود، هر بار که برای سخن گفتن (به موافقت یا مخالفت) بر می­خاست، سکوت بر مجلس حاکم می شد و همگان با دقت به حرفهای او گوش می­دادند و هاشمی به عنوان رئیس حزب­اللهی مجلس نیز کم و بیش چنین بود. به یاد ندارم که در حین سخن گفتن او، حتی به وسیله اکثریت حزب­اللهی و بعضا تندرو و افراطی که هیچ فرصتی را برای تخریب منتقدان جدی و تسویه حساب با آنان از دست نمی­دادند، جنجال شده باشد. قابل ذکر این که در موارد زیادی نظر سحابی با نظر اکثریت حزب­اللهی از جمله در مورد واردات بی­حساب و فروش و هزینه نفت و با بسیاری از امور اقتصادی و سیاسی مربوط به مدیریت جنگ و سیاست جنگی، مخالف بود. او در آن شرایط کشور و جنگ با مصرف­گرایی و دامن زدن به زندگی مصرفی به ویژه با فروش بیش از اندازه نفت به شدت مخالف بود، او می­گفت باید از فرصت جنگ و قدرت تحمل و ایثار مردم برای سرمایه گذاری و رشد تولید و گسترش صنعت و در نهایت دستیابی به استقلال اقتصادی و طبعا سیاسی استفاده کرد. یک بار آقای خامنه­ای، که مدتی رئیس کمیسیون دفاع بود، گفته بود که نفت برای انقلاب است و ما برای تحقق و پیشرفت امر انقلاب در هر حدی که لازم باشد مجازیم نفت بفروشیم و مصرف کنیم (در همان زمان بهشتی هم همین حرف را زده بود) و این تفکر به شدت ایشان را برانگیخته بود و بارها از تریبون رسمی مجلس با این تفکر خطرناک مخالفت کرده بود. با این همه دیدگاه­های کارشناسانه سحابی با واکنش شدید و تند جناح مقابل مواجه نمی­شد. این موقعیت استثنایی به همان مواردی بر می گشت که گفتم: سوابق پر افتخار دوران مبارزه، تخصص و اظهار نظر پخته کارشناسانه، صداقت و امانت و خیرخواهی، منش و روش اخلاقی و انسانی بر اساس اعتدال و انصاف و در نهایت عدم وابستگی سازمانی به گروه خاص به ویژه به نهضت آزادی که سخت مورد خشم و کینه و انتفام جویی جناح حزب­اللهی و خط امامی بود که رهبری بیرونی این اکثریت را حزب جمهوری اسلامی داشت و رهبری داخلی مجلس با هاشمی رفسنجانی بود. با توجه به این تخصص و موقعیت سیاسی ویژه بود که پس از پایان مجلس اول مهندس سحابی به عنوان نماینده دولت (دولت میرحسین موسوی) در کمیته ویژه صنایع ملی (صنایعی که پس از انقلاب با مصوبه شورای انقلاب مصادره و ملی یعنی دولتی شده بودند) انتخاب شد و در دولت رفسنجانی نیز این عضویت و نمایندگی ادامه یافت و با دستگیری سحابی در سال 69 این عضویت پایان یافت. قابل ذکر است که پس از دستگیری سحابی در سال 69، به دلیل نوشتن نامه­ای سرگشاده به رئیس جمهور وقت یعنی هاشمی، کسی در مقام اعتراض به بازداشت سحابی به هاشمی گفته بود که دیگر مهندس سحابی چرا؟! او گفته بود: آخر او باید ادب بشود! مهندس از این گفته هاشمی به شدت آزرده بود و بارها و بارها از آن به تلخی یاد می­کرد. اما، طبق روش و منش او، هرگز در کلامش کینه و نفرت نبود. چنان که در هیچ مورد دیگر چنین نبود و حداقل من به یاد ندارم.

او بعدها نیز رویکردهای انتقادی خود را در چهارچوب همان اقتصاد سیاسی حول سه مؤلفه توسعه متوازن، حفظ منافع ملی و عدالت اجتماعی ادامه داد. در دولت هاشمی و خاتمی نیز همین اندیشه ادامه یافت. او پس از انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری نامه ای به ایشان نوشت و در آن به او هشدار داد که توسعه سیاسی بدون عدالت اجتماعی و تأمین حداقل زندگی شرافتمندانه توده مردم محکوم به شکست است. به ویژه در سر مقاله­های ماهنامه «ایران فردا» این تفکر و بینش وی به شکل کامل­تر و جدی تر پی گرفته شد. عنوانی که برای نگرش انتخاب کرده بود «مباحث بنیادی ملی» بود.

سخن گفتن از سحابی به یک کتاب نیاز دارد اما در اینجا ناگزیر باید دامن سخن را بر چینم. تاریخ نشان می­دهد که در هر نسل چند نفر چون مهندس سحابی پرورده می­شوند. شمارشان افزون باد.               

  

Share:

More Posts

Send Us A Message