برگی از دفتر ایام – سیزده بدر در چهارده بدر

 nدیروز سیزده بدر را در یک پارک جنگلی در اطراف شهر بن گذارندیم. در واقع مراسم سنتی سیزده بدر را در این محل برگزار کردیم. دوستمان خانم مریم و همسرشان از ما دعوت کردند که در این مراسم شرکت کنیم. با میل و سپاس پذیرفتیم. به گفته ایشان جمعی از ایرانیان و هموطنان نیز در این مراسم شرکت می­کردند. روز یکشنبه حوالی ظهر دوستمان علی آقا و همسرشان زینت، که پیش از این نیز برای مراسم تحول سال ما را مهمان کرده بودند،  با اتومبیلشان آمدند تا ما را به محل ببرند. من و همسرم و دخترم که این روزها مهمان ماست به پارک رفتیم. این که روز سیزده بدر را، که مراسم ویژه روز 13 فروردین است، در 14 فروردین برگزار می­کردند به این دلیل بود که روز 13 یعنی شنبه روز کار بود و امکان تجمع دوستان نبود. از این رو ناچار سیزده بدر را در چهارده «به در» می­کردند. کاری که در اروپا معمول است. یعنی جابجایی روزها و مناسبت­ها به دلیل روزهای کار یا تعطیلات. گرچه به روایت دوستان روز گذشته یعنی همان روز سیزده بدر واقعی شمار قابل توجهی از ایرانیان در پارکی در کلن این مراسم را برگزار کرده بودند.

n

از خانه ما در بن تا محل مورد نظر 28 کیلومتر بود. پس از نیم ساعتی پنج نفری به محل رسیدیم. در ورودی جنگل اتومبیل را پارک کردیم. چرا که از آنجا ورود ممنوع بود و مانع بر سر راه. وسایل لازم را برداشتیم و حرکت کردیم چرا که تا محل مسافتی راه بود. هر کسی چیزی برداشت. اما سهم من قابلمه غذا بود که از همه مهم­تر بود! در واقع «اصل کاری» بود. به این دلیل می­گفتم هر طرف بروم چاره ندارید که دنبال من بیایید! جنگل زیبایی بود بر دامنه چند کوه به هم پیوسته. این منطقه به اصطلاح منطقه کوهستانی است اما نه مانند کوههای ایران ما و از جمله شمال و گیلان ما. کوههای کم ارتفاع در عین حال به مقیاس دشت­های هموار آلمان بلند و مرتفع. پوشیده از جنگل و درختان صاف و کشیده و بلند و تقریبا کم پشت و در حال جوانه زدن و شکفتن. در داخل جنگل جاده های خاکی و تقریا عریض و هموار از هر طرف کشیده شده و دامنه­ها را به قله­ها و دامنه­ها را به دامنه­های دیگر پیوند می­دهند. در برخی دامنه­های جنگلی خانه­ها و ویلاها و حتی کومه­های کوچک و بزرگ بنا شده اند. به روایت دوستان افراد زیادی برای تفریح و راهپیمایی و کوه پیمایی در روزهای هفته و بیشتر در روزهای تعطیل به این ناحیه می­آیند. از یکی از جاده­ها حرکت کرده و حدود یک ربع ساعت بعد به محل مورد نظر رسیدیم. دوستان گروه در مسیر کاغذ نوشته­هایی به فارسی با این عنوان بر تنه درختان نصب کرده بودند تا افراد راه را پیدا کنند: سیزده بدر. البته در پی آن جمله فلش مسیر را مشخص می کرد.

n

محل بسیار زیبایی را دوستان انتخاب کرده بودند. به نظر می­رسید دامنه سنگی کوه را شکافته و در آنجا تقریبا یک دایره کامل پدید آورده بودند. دیوارهای پیرامون تمام سنگی و صاف و تراش خورده. میدانی نسبتا بزرگ و صاف اما خاکی با حالت طبیعی خودش. در یک سمت آن آلاچیقی چوبی نسبتا بزرگ و پر وسعت بنا شده بود که در اطرافش کاملا باز بود و فقط سقف داشت. در داخل نیمکت­های قابل توجه نهاده شده بود. در وسط اجاقی مستطیل و بزرگ قرار داشت. چند قدم آن طرف­تر دو دستشویی وجود داشت. روشن بود که این امکانات برای مردم و استفاده و رفاه مراجعه کنندگان ایجاد شده بود. نیز روشن بود در این محوطه بزرگ و در واقع در این دامنه­های بسیار، که نمی­دانم وسعت آن چه اندازه است، از این امکانات فراون وجود دارد.

n

به هرحال به محل رسیدیم. جمعی آمده بودند. هرکس مشغول کاری بود. اما بساط کباب به راه بود و بوی کباب در فضا پیچیده بود. چند نفری در حال کباب کردن اجساد مرغان مقتول بیچاره بودند. سلام وعلیک بود و احوال پرسی و تبریکات عید که البته قضای آن به جا آورده می­شد. اکثرشان را نمی شناختم اما آنها مرا از دور و نزدیک می­شناخنند. برخی از آنها را به اسم می­شناختم اما شخص شان را ندیده بودم. بسیاری از فعالان سیاسی و انقلابی گذشته بودند که سالیانی است از بد حادثه دور از وطن کار می کنند و زندگی. به تدریج افرار دیگری نیز به جمع پیوستند. در نهایت حدود چهل نفری می شدیم. عموما خانوده­ها بودند. زنان و مردان میانسال و گاه با فرزندان عموما جوان. آخر در اینجا جوانان غالبا جدا کار و زندگی می­کنند و عموما به دلیل مکان دانشگاه یا کار در شهرهای دور و نزدیک ساکن می­شوند. هرخانوده­ای غذایی آورده بود و طبعا ازغذای خودش هم استفاده می­کرد. در عین حال  با خوشحالی و علاقه دیگران را هم مهمان می­کرد. به ویژه ما که گرچه مهمان خانوده علی آقا بودیم اما در واقع مهمان همه بودیم و مورد لطف همه دوستان قدیم و جدید. در این روز و در چنین برنامه هایی، افراد هم بیشتر از اوقات دیگر غذا می­خورند و هم متنوع­تر و هم با اشتیاق و نشاط بیشتر از انواع اغذیه بهره و لذت می­برند. هر روز که عید یا سیزده بدر نمی­شود! با توجه به شرایط خانواده ما و لطف وافر همه دوستان، طبعا وضع ما از همه بهتر بود و بازار ما گرم­تر. اما واقعا در این موارد آدم متأسف می­شود که چرا نمی تواند به همه تعارفات پاسخ مثبت بدهد. مخصوصا مهمان دیابتی تأسفش بیشتر است!

n

تا غروب در آن محل بودیم. هوا چندان مناسب نبود. از صبح ابری بود. بعد از ظهر لحظاتی باران بارید. در عین حال عصر بهتر شد. همه در همان محل و در زیر سقف ماندند. فقط عصر شماری از آقایان و خانم­ها با توپ در میدان بازی کردند. بازی با نشاط و انباشته از لطف و شادی و دوستی. گرچه غالبا میانسال بودند اما با شور جوانی می­دویدند و تلاش می­کردند توپ را از دست هم بربایند. سیزده بدر است و بهار است و نشاط و جوانی طبیعت و در قلب جنگل و جمع خانواده و دوستان و یاران غالبا قدیم که در این دیار کمتر مجال دیدار دست می­دهد. گل و شمع و بلبل همه یک جا جمع­اند. و حتما نیکان هوشمند ما نیز با تأسیس چنین سنت­هایی چنین غایات و اهدافی را در نظر داشتند. به هرحال برای ایرانیان پراکنده در این گوشه و آن گوشه جهان و این طرف و آن طرف شهر چنین لحظاتی کم دست می­دهد. چنین روزی و چنین لحظات و ساعاتی واقعا مغتنم است. در وطن نیز کم و بیش چنین است. بازی پر نشاط دوستان مرا هم تحریک کرد که با آنان همراهی کنم اما به خاطر ترس از آسیب دیدن چشمم، که قرار است به زودی تحت عمل جراحی قرار بگیرد، خودداری کردم.

n

گرچه از همان لحظه ورود به جمع بیشتر وقتم به حرافی و گفتگوهای مختلف با برخی از افرار گذشت، بیماری غیر قابل علاج من و مانند من، اما در مجموع خوش گذشت و روز با نشاطی بود. یکی از برکات سفر و چنین فرصت­هایی آشنایی با دوستان و هموطنان تازه است با تنوع فکری و گرایشات سیاسی و اجتماعی و طبقاتی مختلف و متنوع. گرچه بسیاری از این آشنایی تکرار نمی­شود و در واقع ادامه پیدا نمی­کند اما به هرحال چنین آشنایی­ها مفید است و بر عمق فکری و گسترة تجاربش می­افزاید.

n

غروب با همت همان دو دوست گرامی به خانه بازگشتیم. از ایشان و دیگر دوستان با مهر سپاسگزاریم و برای همه بهاری خوش و سالی همراه با برکت آرزو می­کنیم.          

Share:

More Posts

Send Us A Message