زلزله ویرانگر و فاجعه بار اخیر ژاپن و ماجرای انفجار در چند نیروگاه اتمی این کشور و پیامدهای نگران کنند آن، که هنوز ادامه دارد و ابعاد واقعی آن تا کنون و پیامدهای واقعی و احتمالی آن در آینده دور و نزدیک هنوز روشن نیست، اهمیت موضوع بسیار مهم محیط زیست و سلامت جسمی و روانی آدمیانی که در این کره خاکی زندگی میکنند را بیش از پیش آشکار کرده است. گرچه دیری است که مسأله تخریب طبیعت و آلودگی محیط زیست و به خطر آفتادن آب و هوا و جنگل و گیاه و در آن سو گرمتر شدن خورشید و آب شدن یخ های قطبی و پیدایش انواع بیماریهای جدید و مدرن جدی شده و کشورهای پیشرفته و صنعتی مستقیما و یا از طریق نهادهایی چون سازمان ملل در اندیشه چاره جویی برآمده اند، اما با رخداد مخرب و هشدار دهنده چرنوبیل زنگ خطر برای محیط زیست آدمی به صدا درآمد و اخیرا در طلیعه قرن بیست و یکم داستان هنوز نیمه تمام فوکوشیما در ژاپن، آژیر خطر نواخته شده است.
در این میان سیاستها و برنامههای هستهای و اتمی کشورهایی چون ایران، بیش از پیش و بیش از دیگر کشورها نگران کننده است. چرا که اگر در کشورهایی پیشرفته و صنعتی و کم و بیش قانونمند و از جمله در کشور و دولت مدرن و پیشرو سرزمین شرقی ژاپن به هرحال از تدابیر علمی لازم استفاده میشود و نظارتهای عمومی داخلی و نهادهایی چون آژانس بینالمللی اتمی و مانند آن تا حدودی اعمال میشود و از اینرو میتوان تا حدودی به تدابیر و نظارتها اعتماد کرد، در کشور بی در و پیکری چون ایران (و حتی پاکستان) چه تضمینی، ولو نسبی، برای سلامت لازم و مصونیت از پیامدهای ویرانگر و فاجعه آمیز چنین سیاستها و نیروگاههای اتمی وجود دارد؟ دیگر موضوع و معضل بمب اتم و سلاحهای اتمی ایران نیست که فقط صلح جهانی را به خطر میاندازد و یا برای دولت «خودی» اسرائیل کمی نگران کننده است، حال مسأله اصلی، به خطر افتادن حیات آدمی در ایران و بعد منطقه و در نهایت جهان است. در کشوری چون ایران و در ظل ظلیل دولت خودکامه با اندیشه و آرمانهای توهم آلود و سیاست های ماجراجویانه و غالبا بی پشتوانه، که عمدتا مصرف داخلی دارد، نه تضمینی برای رعایت استانداردهای علمی لازم برای تأسیسات اتمی و نیروگاهها وجود دارد و نه نظارتهای لازم و مطمئنی برای این نهادها و سیاست¬ها و برنامه¬ها اعمال می¬شود. بنابراین داستان به مراتب از تولید چند بمب اتم فراتر است. در واقع دستیابی دولتی چون جمهوری اسلامی ایران به سلاح اتمی گرچه از نظر عموم مردم ایران و به ویژه مدافعان دموکراسی و حقوق بشر و صلح نادرست و محکوم است، اما واقعیت این است که انگیزههای مخالفت جامعه جهانی و به ویژه اروپا و آمریکا با این امر، عمدتا (اگر نگوییم کاملا) سیاسی است و به طور خاص حراست از منافع قابل فهم سیاسی و اقتصادی و نفتی این کشورها عامل اصلی چنین مخالفتهایی است و به هرحال از منظر آنها نباید دولت ضد صلح و نژادگرا و ستمگر اما نورچشمی اسرائیل (که آشکارا تمام جهان را به سخره گرفته و تمام قطعنامه های سازمان ملل را به سادگی و بی پروا نادیده میگیرد) نگران امنیت خود باشد، اما داستان سیاست هستهای ایران در شرایط کنونی و در دولت کودتایی حاکم برای مدافعان صلح جهانی و حامیان حقوق بشر و نگران تخریب محیط زیست و حداقل حفظ جان و سلامت جان انسانها در تمام جهان و به ویژه مردم ایران و منطقه، که به طور مستقیم در معرض خطر قرار دارند، داستان دیگری است و باید چنین باشد. هرچند مقامات دروغگو و فریبکار حاکم در برابر این نوع انتقادهای کاملا مستقل و ملی و انسانی، طبق معمول، با مغلطه هایی که در آن تخصص دارند آسمان و ریسمان به هم بافته و چنین مخالفتها و نقدها و حداقل نگرانیهایی را با اظهار مخالفتهای سیاسی دولتهای غربی یکی تلقی میکنند و همه را از یک جنس میشمرند و تخطئه می کنند.
به نظر میرسد که از این پس باید ایرانیان ملی و انسانگرا و مدافع صلح و نگران تخریب محیط زیست دست به یک کارزار انتقادی و تحلیلی و آگاهی بخش اما سازنده در مورد برنامه¬های اتمی ایران بزنند که خوشبخاته اخیرا نخستین گام در این مورد برداشته شده است. روشن است که در این مقام، نه شعار بیمحتوا و تبلیغاتی «انرژی هستهای حق مسلم ماست»، که دیگر از فرط تکرار مبتذل شده و دستمایه طنز و شوخی شده (هرچند در جای خود درست و قابل دفاع و حتی مورد تأیید جامعه جهانی) مورد بحث و مناقشه است و نه ضرورت پیشرفت علمی و استفاده از فناوری هسته¬ای به طور اصولی مورد مخالفت است، بلکه آنچه مورد انتقاد است و جای نگرانی بسیار دارد، عدم تضمین لازم تأسیسات اتمی و نیروگاههای ایران جمهوری اسلامی در شرایط کنونی است که در خوشبینانهترین حالت تضمینی برای مصونیت معقول از پیامدهای این سیاستها و برنامهها و تأسیسات وجود ندراد. در فقدان دموکراسی و نهادهای نظارتی داخلی و خارجی و در فقدان دولت مسئول و پاسخگو، ایجاد یک فاجعه اتمی ناشی از بی مبالاتی و ندانم کاریهای معمول در ایران، چندان دور از انتظار نیست بلکه کاملا محتمل است. وقتی اکنون در تمام جهان و از جمله در آلمان صنعتی و دموکرات امواج مخالفت با برنامه های اتمی دولتها برخاسته و رو به افزایش است و دولت آلمان شماری ار نیروگاههای خود را تعطیل کرده، در کشورهایی چون ایران و پاکستان و حتی اسرائیل، خطرات ناشی از برنامههای اتمی بیمهار به مراتب بیشتر موجب نگرانی است. این که دولت اسرائیل را در این شمار آوردم بی دلیل نیست. گرچه دولت اسرائیل با معیارهای غربی در ساختار قدرت دموکرات است (البته در ارتباط با سیاست داخلی اما نه در ارتباط با سیاست منطقهای و با همسایگانش) اما می¬توان تصور کرد روزی که این دولت برای حفظ امنیت خودش (که به نظر می رسد این دولت برای حفظ امنیت خودش هر کاری را مجاز میداند) تصمیم گرفت یکی از حدود دویست بمب اتم (طبق قول مشهور) خود استفاده کند، چه اتفاق میافتد؟ دولتی که که حتی عضو آژانس هم نیست و از این رو تحت هیچ نظارتی هم نیست و هیچ کس هم نمیداند که چند بمب دارد، چگونه میتواند موجب نگرانی نباشد! البته تأکید میکنم اکنون موضع من موضع سیاسی نیست، صرفا از منظر حفظ محیط زیست و سلامت و حفظ جان آدمهاست که این نگرانی ابراز میشود و فکر میکنم از این منظر باید صلح طلبان و حامیان جدی و بی مرز محیط زیست به برنامههای اتمی دولتها بنگرند و گرنه در عالم سیاست داستان گونهای دیگر خواهد بود.
بیافزایم که اکنون وقت آن رسیده است که تمام روشنفکران و صلح خواهان و عدالت جویان و انسان دوستان جهان با هر عقیده و گرایش سیاسی و اجتماعی و طبقاتی، در سطوح مختلف از نظریه پردازی گرفته تا حیطه تبلیغ و عرصه عمل سیاسی، به طور جدی، به موضوع مهم و جدی محیط زیست اهتمام کنند و در ارتباط و همبستگی با هم در هرجای جهان دست به جنبش و کارزار جهانی برای حفظ و حراست از محیط زندگی خود بزنند تا شاید از فاجعه های احتمالی (و البته در صورت تداوم روند کنونی قطعی) جلو گرفته شود. چرا که دیگر مسأله مرگ و زندگی است و حیات آدمی و حتی حیات حیوانات و گیاهان نیز در معرض خطر جدی است. به ویژه در این زمینه گنجینه ادیان نهادینه شده ( از جمله دین زرتشی و دین اسلام) غنی است و آموزههای مذهبی (به ویژه در جوامع مذهبی) میتوانند از جهات مختلف به کمک مدافعان محیط زیست و مخالف تخریب طبیعت بیایند. شاید در مجال دیگر این سخن را پی گرفتم. فعلا بدرود.
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این