برای شرکت و سخنرانی در مراسم بزرگداشت روز دانشجو (16 آذر) به رم دعوت شدم. قرار بود که این مراسم در روز دوشنبه 15 آذر / 6 دسامبر در دانشگاه سپینزا رم برگزار شود. من روز شنبه 4 دسامبر از فرودگاه کلن – بن به فرودگاه فیومچینو رم پرواز کردم. با اینکه چند ماهی بیش نیست که از ایتالیا آمده ام اما واقعا دلم برای این کشور و محیط طبیعی و زیبا و دشتها و دامنههای سر سبز و پر طراوت توسکانا و شهرهای دیدنی و بناهای هنری و باستنانی آن از جمله شهر رم تنگ شده بود و از این رو در این سفر میتوانستم تجدید دیداری از این محیط بکنم. نیز این سفر برایم از این نظر هم مطلوب بود که بار دیگر میتوانستم برخی از دوستان خیلی خوب را ببینم.
در فرودگاه آقای مصطفی خسروی از دانشجویان ایرانی و از فعالان دانشجویی سبز و دوست دیگری به فرودگاه آمده و از آنجا به شهر رفتیم. میزبان این برنامه برخی نهادهای مدنی و دانشجویی ایتالیا بودند که البته با همکاری و همراهی برخی فعالان دانشجویی و سبز ایرانی تدارک دیده شده بود. در شهر به منزل دوست قدیمی ام علی ایزدی رفتم که در طول دو سال اقامتم در این کشور به من بسیار کمک و محبت کرده است.
گرچه دوست داشتم که سری به فلورانس هم بزنم و دوست خوب دیگرم آقای دکتر دیوان بیگی را هم ببینم اما موفق نشدم. فکر میکردم به رم خواهد آمد اما پس از تماس متوجه شدم که نمیتواند بیاید و از این رو از دیدارش محروم شدم. اما این بار توانستم شهر رم را بیشتر ببینم. رم واقعا شهری است که همه جای آن دیدنی است و حداقل یک هفته وقت لازم است که کسی از جاهای مهم و دیدنی رم دیدن کند. تازه در این سیاحت هم راهنمایی وارد به شهر لازم است و هم مهمتر این راهنما از بناها و معماری و آثار باستانی و هنری و تاریخی اطلاع دقیق و مفید داشته باشد. من در طول دو سال چند بار از برخی جاهای مهم و معروف از جمله تالار مشهور واتیکان و برخی جاهای دیگر رم دیدن کرده بودم اما همواره فکر میکردم وقت هست تا سر فرصت از جاهای دیگر بازدید کنم اما متأسفانه هرگز چنین فرصتی پیش نیامد و در واقع تنبلی کردم. این بار با همت دوستی با اطلاع از برخی جاهای مهم که تا کنون ندیده بودم، دیدن کردم.
در مرکز شهر رم منطقه ای قرار دارد که رم قدیم است. رم عصر باستان. رم روزگار امپراتوری بزرگ رومی (قرن سوم پیش از میلاد تا دوم پس از میلاد). در این محوطه نسبتا گسترده آثاری پراکنده و گاه منظم بیرون آورده شده از دل انبوه خاک دیده میشود که در این سو و آن سو قد برافراشته و قدمت و شکوه کهن خود را به رخ میکشند. برخی خیابانها، ستونهای بلند کاخها، تکههایی از دیوار سنای رم و کاخ دادگستری و محل دادخواهی، بازار و محل کسب و تجارت و بسیاری چیزهای باستانی دیگر به چشم میخورند. در پای دیواری نقشه رم در دوران پیشاتاریخ و سپس تشکیل امپراتوری و آنگاه گسترش آن به اطراف و اکناف جهان و از جمله به طرف شرق قرار دارد که منطقه آسیای صغیر در نقشه پیداست و نیز ارمنستان و سواحل جنوبی دریای خزر نمایان است. یعنی امپراتوری رم تا مرز امپراتوری پارتی رسیده است. در ادامه البته بنای عظیم و با شکوه کلسئو نیز دیده میشود که با قامتی شکسته و نیمه ویران اما باشکوه و استوار از پس قرنها نمایان است و شکوه دیرین خود را به رخ می کشد. این محدوده را در عرض چند ساعت دیدیم و چند عکس نیز به یادگار گرفتیم.
محل دیگری که دیدیم، نمایشگاهی بود که در یکی از خیابانهای مرکزی شهر رم به مناسبت صد و پنجاهمین سال استقلال ایتالیا برپا شده بود. محل آن در یک کاخ قدیمی بود که روزگاری اصطبل اسب پادشاهی بود. طبق روایت دوست مان سال آینده 150 سال از آغاز استقلال ایتالیا و اتحاد آن گذشته و مردم ایتالیا به این مناسب جشنی برپا میکنند. تا اواسط قرن نوزدهم ایتالیای کنونی وجود نداشت. مانند دیگر کشورهای مهم اروپایی (از جمله آلمان) که در همین دوران به صورت کنونی در آمده و شکل متحد و فدرال پیدا کرده اند. ایتالیا تا آن زمان چند تکه بود. شمال آن (ونیز تا میلان) در اختیار اطریش بود و بخشی دیگر در اختیار فرانسه و جنوب نیز تحت استیلای اسپانیا قرار داشت و منطقه مرکزی آن نیز تحت قلمرو واتیکان بود و مستقل و واقعا رومی. در اواسط قرن نوزدهم جنگهای استقلال آغاز می شود و قهرمانانی ملی از هر سو به عرصه میآیند و برای رهایی از استیلای خارجیها و رسیدن به وحدت و استقلال نبردهای گسترده ای را آغاز میکنند. مشهورترین این قهرمانان گاریبالدی است که از ونیز و شمال برخاست و به جنوب رفت و همراه دیگر رزمندگان ملی بیگانگان را بیرون راندند و در نهایت با حمله نظامی به قلب ایتالیا یا قلب امپراتوری مسیحی یعنی واتیکان این مرکز دینی – سیاسی کهن را گشودند و پس از آن ایتالیای جدید بنیاد نهاده شد. این جنگها حدود بیست سال طول کشید
(1848 – 1861).
نمایشگاه در طبقه دوم ساختمان قدیمی برقرار شده بود. کل نمایشگاه در سالنهای مختلف و در طول هم به شکل یک راهروی طولانی با پیچ و تاب های مختلف و پیوسته بود. دو طرف این راهرو طولانی و مارپیچ پرچم سه رنگ ایتالیا (پرچمی تقریبا مانند پرچم سه رنگ ایران) بر دیوار آویخته بود. در اول سالن اول و مدخل نمایشگاه دو مجسمه و تندیش قرار داشت که پیام خاصی را منتقل میکرد (پیامی که اکنون فراموش کرده ام). پس از آن در تابلوهای نقاشی شده غالبا بزرگ و نصب شده در دو طرف دیوارها حوادث جنگهای استقلال و عاملان و قهرمانان این پیکارهای بیست ساله به تصویر کشیده شده بود. از آغاز تا پایان. از جنگهای شمال تا جنوب و مرکز و تسخیر واتیکان. نقاشانی که خود در این جنگها حضور داشتند و در صحنه از رخدادها نقاشی کرده بودند. از این رو تمام صحنهها و آدمها و حوادث واقعی بوده و به طور کامل حوادث واقعی و تحولات عینی آن مقطع تاریخی مهم ایتالیای دوران جنگهای استقلال را روایت میکردند. مخصوصا برخی تابلوها با دقت و با به تصویر کشیدن خانه ها و نوع زندگی و آدمها (زنان جوان خانه دار و کودکان و مردان پیر از کار افتاده) در پشت جبهه ها و در شهرها و روستاها بسیار زیبا و دیدنی بودند. نقاشیها از احساس نیرومند و زنده برخوردار بودند. به هرحال کاملا آن دوران را با تمام واقعیتها و احساسها و رخدادهای تلخ و شیرین به تصویر کشیده بودند. ارتشهای سرداران و فرمانروایان محلی و نیز ارتش مردمی با لباسها و نوع آرایشها و سلاحها کاملا متمایز بودند. جامه سپاه گاریبالیدی قرمز بود. مانند عکس های واقعی و بلکه بالاتر مانند فیلمهای هنری قوی با دوربینهای پیشرفته امروزی صحنهها را زنده و اثرگذار جلو چشم تماشاگران به نمایش میگذاشتند. نقاشان متعدد بودند اما گویا دو نفر بیشترین نقش و نقاشیها را خلق کرده بودند: جیوانی و جروم. اگر من این نقاشیها را بدون توضیح میدیدم فکر میکردم زاده تخیل خلاق و ذوق هنری نقاشان استاد و هنرمندند اما به برکت آشنایی و توضیحات دقیق دوست راهنما دانستم که چنین نیست و به هرحال اطلاعات زیادی کسب کردم.
پس از آن از برخی جاهای دیگر هم دیدن کردیم. از جمله مجسمه مشهور موسی کار بی نظیر داوینچی را هم دیدم. این تندیس سنگی در یک کلیسای کوچک در همان حوالی مرکز قدیمی شهر قرار گرفته است. تندیس موسی را در حالت نشسته نشان میدهد. میگویند وقتی داوینچی این مجسمه را از درون صخره بزرگ سنگی در آرود و آن را در قالب نهایی آراست، چنان شیفته تندیس شد که احساس کرد دیگر باید مجسمه حرف بزند. یعنی تندیس سنگی چنان دارای حس و زیبایی بود که سازنده اش را نیز شیفته خود کرد و به نظرش آمد که این تندیس سنگی به مرحله ای از حس و تعالی و کمال رسیده است که نمیتواند سخن نگوید. از این رو هنرمند باشکوه سخن گفتن با آفریده خود را آغاز کرد: حرف بزن! حرف بزن! حرف بزن! اما پاسخی نشنید. به خشم تیشه اش را چند بار بر زانوی موسی فرود آورد و باز هم فریاد برآورد: حرف بزن! حرف بزن. میگویند هنوز هم آثار آن زخم تیشهها بر بالای زنوی موسی پیداست. البته به دلیل اینکه چند متر جلوتر نرده نهاده بودند و نمیتوانستیم از نزدیک تندیس را تماشا کنیم، این صحنه را ندیدیم. هرچند چند عکس به یادگار گرفتم.
البته میدان سربازان گمنام را هم دیدم. میدانی نه چندان بزرگ اما مانند دیگر جاهای قدیمی شهر با شکوه و چشم نواز. در این میدان بنایی نسبتا بزرگ به یاد جنگهای دوران استقلال ساخته شده است. با رنگی سفید و تمیز و خوش منظر. در طرف میدان چند رشته پله با عرض زیاد از سطح زمین تا دامنه های برج دیده می شود. در اواسط پلهها و در دامنه آن تندیس سوار فرمانروای میلان در دوران جنگهای استقلال نهاده شده است. روی بام برج نیز تندیس چند سوار دیده میشود.
روز بعد مراسم سخنرانی بود. در دانشگاه سپینزا رم. مراسم خوبی بود. حال که در داخل کشور امکان تحرک کمی هست در خارج از کشور میتوان کارهایی کرد و دوستان مخصوصا جوانان سبز کارهایی مفید و کم و بیش مؤثر میکنند. جلسه در یک سالن برگزار شد. حدود شصت نفر شرکت کرده بودند. دو ساعتی طول کشید. هشت نفر صحبت کردیم. سه نفر ایرانی و پنج نفر ایتالیایی. یکی از سخنگویان جنبش دانشجویی ایتالیا (که این روزها به شدت علیه دولت دست راستی و به گفته اغلب ایتالیاییها فاسد برلوسکونی فعالیت و تظاهرات میکنند)، یکی از سندیکای کارگران ایتالیا، یکی از روزنامه نگاران متخصص ایران، سخنگوی عفو بین الملل و در پایان مارچنّارو سناتور و رئیس کمیسیون حقوق بشر سنای ایتالیا. عنوان صحبت من، که به ایتالیایی ترجمه میشد، تحت عنوان «نقش جنبش دانشجویی ایران در گذار به دموکراسی» بود. متن مکتوب آن در بخش مقالات و فیلم آن در بخش سخنرانیهای سایت قابل خواندن و دیدن است.
روز بعد (سه شنبه) به فرودگاه آمده و ده صبح به فرودگاه دوسلدورف پرواز کردم. ساعت دوازده به آنجا رسیده و عصری با قطار به خانه بازگشتم.