گزارش سفر – ترکیه

 

چندی پیش سفری به ترکیه داشتم. دلیل این سفر دیدار با برخی از افراد خانواده ام بود. مدتها بود که مادرم و همسرم را ندیده بودم و امکان آمدن آنها به این زودی به آلمان هم نبود. مشکل ویزا و برخی مشکلات دیگر مانع سفر آنها به نزد من بود. من هم که فعلا قصد بازگشت نداشتم. در چنین شرایطی مناسب ترین و کوتاه ترین راه این بود که به کشوری چون ترکیه برویم و همدیگر را ببینیم و خدای را سپاس که چنین شد.

روز پنجشنبه 4 آذر 89 / 25 نوامبر 2010 از فرودگاه دوسلدورف به مقصد آنتالیا در ترکیه پرواز کردم. از آنجا که شهر دوسلدورف تا بن حدود هفتاد کیلومتر فاصله دارد، دوستی از سر لطف با اتومبیلش مرا به فرودگاه رساند که البته ممنون و سپاسگزار. ساعت پرواز دو و چهل دقیقه بعد از ظهر بود. ساعت هفت و ده دقیقه غروب به فرودگاه آنتالیا رسیدم. حدود سه ساعت و نیم در هوا بودیم. مادر و همسر و یکی از برادرانم و همسرش از ایران آمده و ساعت هشت صبح رسیده و به شهر آلانیا محل اقامت مان رفته بودند. با تاکسی مخصوص فرودگاه با کرایه تقریبا مناسب (هرنفر معادل ده یورو) رفتیم. این مبلغ با توجه به بعد مسافت و زمان سفر زیاد نیست. طول مسافت را نمی­دانم اما احتمالا حدود 140 – 150 کیلومتر باید باشد. به هرحال زمان سفر حدود دو ساعت است. من هم با تاکسی رفتم. شب بود و همه جا تاریک و باران می­بارید و از این رو جایی را نمی­دیدم. پس از چند سال دیدار عزیز ترین اعضای خانواده ام، برایم بسیار لذت بخش و نشاط آور بود. به ویژه مادرم. همسرم را حدود هشت ماهی ندیده بودم. واقعیت این است که آدم­هایی چون من و با این زندگی پر حادثه و پر رنج، برای اعضای خانواده مان همواره موجب رنج و آزار هستیم. پدر و مادرم در این 45 سال و در دو نظام پادشاهی و ولایی از بابت من متحمل رنج زیادی شدند. متأسفانه در سال گذشته پدرم درگذشت و من نتوانستم در آخرین روزهای زندگی در کنارش باشم و در روزهای پس از مرگ در مراسم تدفین و ختم او و در کنار مادرم حضور داشته باشم. نمی­دانم تقصیر از کیست؟ آیا من مقصرم و کوتاهی کرده­ام؟ اصلا در چنین مواردی می­توان از تقصیر یاد کرد و دنبال مقصر گشت؟ نمی دانم! اگر تقصیر و حتی قصوری هست، خدایا! درگذر و از خانواده هم می­خواهم کریمانه درگذرند و حلالم کنند. خالی از فایده نیست که همین جا بگویم، روز فوت پدرم، در ساعاتی که من هنوز خبر نداشتم، در خواب پدرم را دیدم که تقریبا جوان شده بود. از آنجا که در آن روزها از اینکه در چنان شرایطی بیماری در کنارش نیستم ناراحت بودم و خودم را پیوسته ملامت می­کردم، در خواب از ایشان پرسیدم که از من راضی هستی؟ سری به علامت مثبت تکان داد و گفت: بله! امیدوارم که چنین باشد.

محل اقامت ما در شهر آلانیا بود. در منزل دوستی. دوستی که خود در جایی دیگری زندکی می­کند و از سر لطف خانه اش را در اختیار ما گذاشت. از لطفش ممنون. یک هفته ای را در آنجا با خانواده بودم. خیلی خوش گذشت. آسمان آبی و هوای خوب و محیط طبیعی نسبتا زیبا و دل انگیز و چشم نواز و در کنار دریا بر این نشاط می افزود. پنجشنبه­ای رفتیم و پنجشنبه­ای بازگشتیم. البته مسافران ایران عصر چهارشنبه رفتند و من صبح روز پنجشنبه از آلانیا به فرودگاه آمدم و عصر به آلمان بازگشتم. لحظه خداحافظی برایم بسیار سخت بود. پس از رفتن مسافران یک ساعتی در کوچه ها راه رفتم و آنگاه به خانه خالی و تهی از یاران برگشتم. «کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران»!

اما در مورد مشاهدات و یا دستاوردهای این سفر. واقعیت این است اطلاعات زیادی کسب نکرده ام تا بر اساس آنها بتوانم نکات مفید و قابل توجهی گزارش کنم. اولین بار بود که به ترکیه می­رفتم. سالها بود که علاقه داشتم به این کشور سفر کنم و از آثار کهن این سرزمین کهن و پرخاطره دیدن کنم. اما تا کنون موفق نشده ام. در این سفر هم چندان دیداری صورت نگرفت. چرا که هم  شهرهای بزرگ  و دینی های مهم و تاریخی ترکیه (مانند استانبول و آنکارا و ازمیر) را ندیدم و هم در آنجا کسی نبود که از او اطلاعات درست و قابل اتکایی به دست آورم. زبان ترکی هم بلد نبودم که از کسی یا کسانی کسب خبر و اطلاع کنم. گرچه همسر برادرم ترک زبان بود و می­توانست در گفتگوهای معمولی نقش مترجمی را ایفا کند که البته خوب بود و مشکل گشا اما در عمل از این طریق هم موفق به اخذ اطلاعات نشدیم.

ترکیه از معدود کشورهای اسلامی است که تا حدودی مدرن شده و توسعه یافته است. شاید یکی از دلایل آن سابقه فرهنگی و تمدنی آن است که به نوعی میراثدار تمدن یونانی و غربی است و ترکان نیز عموما ترجیح می دهند خودشان را غربی بدانند تا شرقی. البته به نوعی هم میراثدار تمدن اسلامی هم هست. به رغم انحطاط مزمن اواخر عثمانی، پس از فروپاشی آن در سال 1925 و به قدرت رسیدن ترکان جوان و حاکمیت آتاتورک به عنوان نخستین رئیس جمهور و تأسیس نخستین دولت لائیک و مدرن، این کشور نوسازی شد و تا حدودی به قافله ملل پیشرفته پیوست. در سالیان اخیر رهبران اسلامگرای ترکیه هم تلاش وافر کرده اند و می­کنند که این کشور اسلامی را در پناه نظام سکولار به توسعه بیشتر برسانند تا بتوانند به اتحادیه اروپا بپیوندند. وقتی وارد ترکیه می­شوید در آغاز متوجه نمی شوید که وارد یک کشور شرقی و یا اسلامی شده اید چرا که تمام تابلوها و نوشته­های کوچه و خیابان و فروشگاهها و فرودگاهها به زبان لاتین است و از زمان آتاتورک ترکان با حروف و الفبای لاتین زبان ترکی را می­نویسند. اما به زودی متوجه می­شوید که اینجا اروپا نیست. از آدمها و از کوچه و خیابان و فرهنگ ارتباطات و برخوردها و بی نظمی در ترافیک و سر و صدای اتومبیل­ها و بوق ماشین­ها و بسیاری چیزهای دیگر. خیابانها و معابر تا حدودی تمیز است و روشن است که دولت و شهرداران به شهر و مردمش توجه دارند اما در عین حال با اغلب کشورهای اروپایی از جمله آلمان قابل مقایسه نیست.

آنتالیا یکی از استانهای ترکیه است که بر ساحل جنوبی دریای مدیترانه قرار گرفته است. این منطقه توریستی است و اروپایی ها و بیشتر آلمانی­ها یا ترکان آلمانی شده (با توجه به حضور چهار میلیون ترک از شصت سال پیش تا کنون در المان) به این ناحیه بسیار سفر می­کنند. هوای گرم و معتدلی دارد. به ویژه در فصل سرد اروپا یعنی پائیز و زمستان این ناحیه هوای مساعدی دارد. در همین ایام که ما بودیم هوا گرم بود و گاه افراد در دریا شنا می­کردند. اروپایی­ها مانند فصل تابستان اروپا لباس نازک و تابستانی بر تن داشتند و زنان گاه کم لباس بودند. در مسیر راه آنتالیا – آلانیا، که مسیر ساحلی و تقریبا پوشیده از درخت کم پشت است، هتل­های فراوان و بسیار شیک و پر زرق و برق دیده می­شود و این نشانه­ها به خوبی از منطقه توریستی و سیاحتی این نواحی حکایت می­کند. طبق یک خبر سالانه حدود یک میلیون توریست به این منطقه سفر می­کنند. اصولا ترکیه یک کشور توریستی است و در آمد اصلی این کشور از توریسم است. باز طبق یک گفته سالانه حدود دوازده میلیون نفر از این کشور بازدید می کنند. بسیاری از بازنشسته­ها و از جمله زوج­های میانسال و کهنسال اروپایی در این فصل به این ناحیه سفر می­کنند. جالب بود که هنگام بازگشت متوجه شدم که اغلب مسافران پیران و زن و شوهرهای کهنسال آلمانی هستند. این کهنسالی مسافران چنان آشکار بود که در سالن انتظار و هنگام بازرسی و سوار شدن دقت کردم و به نظرم رسید که از میان حدود دویست مسافر شاید سی نفر از چهل سال به پایین بودند و بقیه کهنسال و غالبا شصت به بالا. اگر ترکیب سنی مسافران این هواپیما معیار باشد، می توان نتیجه گرفت که مسافران این ناحیه ترکیه غالبا کهنسالان هستند. طبیعی هم هست. می­گویند هزینه سفر با تور خیلی ارزان است. مثلا با 300 – 400 یورو می­توان برای یک هفته به منطقه آنتالیا رفت و برگشت.

شهر آلانیا شهر زیبایی است. به احتمال زیاد این نام برگرفته از قوم آلان از اقوام کهن آسیای میانه است. این البته یک حدس است اما حدسی معقول. این شهر در شرق آنتالیا قرار گرفته است. 90 هزار جمعیت دارد که در تابستان به 150 هزار نفر می­رسد. شهر از نظر محیط طبیعی در جای ویژه­ای قرار دارد. شمال دریا است و جنوب آن را سلسله کوهی پوشانده است. این کوهها چندان بلند نیستند و از پوشش گیاهی و جنگلی کمی برخوردارند. خیلی شبیه کوههای کردستان ایران­اند. در سمت غربی شهر کوهی کوچک نهاده شده که از یک سو مشرف بر دریاست و از سوی دیگر مشرف بر شهر و قسمتی از شهر بین دو دامنه دو کوه از شمال و جنوب واقع شده است. ظاهرا بخش قدیمی شهر در دشت بوده اما در سالیان اخیر به دلیل توسعه شهر و ویلاسازی­های فروان خانه­ها و آپارتمان­های بزرگ و کوچک زیبا در دامنه­ها ساخته شده و شهر را زیباتر کرده است. در جایی که ما بودیم شهرک نوبنیادی بود و پوشیده از ساختمان­های کوتاه و بلند چند طبقه (چهار طبقه تا ده و دوازده طبقه) و تقریبا تمام نوساز و یا در حال ساخته شدن. از این رو هنوز شکل نگرفته و کوچه­ها و خیابان­هایش در حال برآمدن و تعمیر و تکمیل و گاه مخروبه و پر از گل و آشغال. چنین وضعی در کنار آن ساختمان­های نو و خوش اندام و چشم نواز کمی تو ذوق می­زد.

 در این یک هفته غالبا در خانه بودم و گاه با افراد خانواده و یا تنها به راهپیمایی و به ساحل می­رفتیم و کمی قدم می زدم. فقط یک بار با برادرم و همسرش برای دیدن قلعه­ای که بر ستیغ کوهی که گفتم مشرف بر دریا بود، رفتیم. دیوارهای پر پیچ و تاب قلعه که از حاشیه­های مشرف بر دریا و برخی نواحی دامنه جنگلی کوه به چشم می­خورد، از دور دیوار مشهور چین را به یاد می­آورد. البته دیوارهای خود قلعه از دور قابل دیدن بود. با اتوبوس شهری به پای کوه رسیدیم و از آنجا با اتوبوس دیگر با عبور از دامنه­های پر پیچ و خم به خود قلعه صعود کردیم. با پرداخت هر بلیط ده لیر ترکی برای بازدید به داخل رفتیم. واقعا چندان دیدنی نبود و انصافا ده لیر ارزش نداشت. به ویژه کسی که از ایتالیا می آید، چنین مکانهایی به عنوان اثر باستانی چندان جذاب نیست. محوطه داخل زمین خالی بود و چند درخت کج و معوج در این سو و آن سو دیده می­شد و اطراف آن را دیوارهای قلعه در بر گرفته بود که البته به روشنی قابل تشخیص بود که اخیرا بازسازی شده است. چاه آب هم در همان محوطه وجود داشت. اما زیبایی و جذابیت آنجا به چشم انداز مشرف بر دریا بود. شمال و شمال غربی آن کوه نه چندان بلند مشرف بر دریا بود و شمال غربی و جنوب آن مشرف بر شهر آلانیا. شهر خوابیده بر دشت و بر دو دامنه حنوبی و شمالی بسیار خوش منظر و چشم نواز می­نمود. سمت دریا تقریبا عمود بر دریا بود و در پای دیوار دریای آبی و آرام خفته بود. چند کشتی و قایق هم بر آن آرام حرکت می­کردند. مجموعه احوال نشان می­داد که این قلعه یک دژ نظامی بوده است. قابل تصور بود که در زمان قدیم دستیابی بر قلعه و تسخیر آن چه اندازه دشوار باشد. اشکال کار این بود که نمی­توانستیم از تاریچه اینجا اطلاعات به دست بیاوریم. کسی نبود توضیح بدهد. تابلوهای چند زبانه در جای جای آن بود اما نمی توانستیم بخوانیم. زبان نفهمی هم مصیبتی است. فقط از کسی پرسیدیم سابقه این قلعه به چه زمانی می­رسد؟ او گفت به 2000 هزار پیش. یعنی مربوط به عصر امپراتوری روم و پارت­ و احتمالا در آن زمان این منطقه در قلمرو رومیان بود.

گشتی هم در شهر زدیم. در مجموع شهر تمیزی است. جایی شبیه برخی شهرهای کالیفرنیای جنوبی و شمالی. توریست­های اروپایی هم در همه جا دیده می­شدند. بارها با خودم می­گفتم اگر در کشور ما هم حاکمانی خردمند و با تدبیر و دلسوزی داشتیم و به آبادانی کشور و رفاه مردم بیشتر توجه می­کردند، ایران هم می­توانست یک کشور پیشرفته و جذاب توریستی باشد و هم به سود مردم باشد و هم به سود حکومت و در نهایت به سود مملکت و نسلهای آینده. دین که نباید مانعی بر سر راه توسعه و پیشرفت و رفاه جامعه و مردم باشد. در مسلمانی مگر ما نوبرش را آورده ایم؟ مگر مردم و حاکمان کنونی ترکیه مسلمان نیستند؟ به راستی ترکیه با حکومت سکولار و دوازده میلیون توریست در سال عملا مسلمان تر است یا ایران تحت نظام ولایی و اسلامی؟ به یاد می­آورم در دیداری که با مرحوم محیط طباطبایی در چند سال پیش از مرگش داشتم و صحبت از تاریخ و مردم ایران، ایشان به تلخی گفت از بدشانسی های مردم ایران این بوده است که اکثر فرمانروایان آن در طول تاریخ دیوانه بوده اند! کی این بد شانسی به خوش شانسی بدل خواهد شد؟     

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message