سيما و سيره محمد ۖ در قرآن ۱ – بخش اول – فصل اول – نام و عناوین توصیفی محمد در قرآن

از این قسمت طی شماره های متوالی کتابی در برابر شما گشوده می شود تحت عنوان «سیما و سیره محمد در قرآن». این رساله متن مکتوب حدود پنجاه جلسه سخنرانی در انجمن اسلامی مهندسین تهران است که در سالهای ۸۵ – ۸۶ به طور هفتگی ایراد شده است.

 از این قسمت طی شماره های متوالی کتابی در برابر شما گشوده می شود تحت عنوان «سیما و سیره محمد در قرآن». این رساله متن مکتوب حدود پنجاه جلسه سخنرانی در انجمن اسلامی مهندسین تهران است که در سالهای 85 86 به طور هفتگی ایراد شده است. این متن محور گفتار بود اما در حین قرائت آن در جلسه با توضیح بیشتر بسط داده می شد. در پایان نیز طبق معمول جلسات درس-گفتار به پرسش ها پاسخ داده می شد که در اینجا به دلیل عدم دسترسی به فایل صوتی سخنرانی ها طبعا از آن بخش محروم خواهیم بود. این متن برای اولین بار در اینجا منتشر می شود.  

چند نكته مقدماتي:

1- زندگي و شناخت محمد (ص) به عنوان باني و مؤسس دین اسلام، شناخت اسلام هم هست. بلكه مهمترين محور شناخت اسلام است. در واقع شناخت اسلام بدون شناخت صحيح پيامبر ناممكن است. گرچه شناخت پيامبر نيز بدون اسلام ناممكن و حداقل ابتر است. اما شناخت پيامبر بر قرآن مقدم است. در واقع اسلام شناسي بر دو ركن نقلي و تاريخي استوار است:  قرآن و سنت نبوي.

2- شناخت محمد نيز اصولاً و بيش از همه چيز بر قرآن استوار است. حدود هزار آيه قرآن به طور مستقیم یا غیر مستقیم در ارتباط با پيامبر است. امروز شناخت سيما و سيره نبوي عمدتاً حول تاريخ، حديث, سيره‌ها و اخبار است و با توجه به اشكالات اساسي كه در حوزه احاديث و سيره‌ها و تواريخ وجود دارد، پيامبر شناسي ما از طريق سيره­ نويسي‌هاي نقلي معمول دچار اشكالات بنيادين است و تحريف‌ها و اشتباهات بسيار در آن راه یافته است. گرچه به طور كلي از تاريخ و سيره­هاي مدون و موجود بي‌نياز نيستیم اما دو نكته بايد لحاظ شود.

الف – پيامبر­شناسي بايد قبل از هر چيز به نص مسلم يعني وحي ملفوظ و مكتوب يعني قرآن استوار باشد.

ب – قرآن و پيامبر قرآني باید معيار و محور استفاده از تواريخ و سيره‌‌ها و حتي ملاك ­نقد و بررسي­ منابع مذكور باشد.

3- شيوه‌ ما در اين سلسله گفتارها و در واقع در اين تحقيق اين است كه :

الف- سيما و سيره نبوي منحصراً به قرآن متكي است و اگر به لغت يا تاريخ و يا سيره‌ها و آرای ديگران اشاره مي‌‌كنيم در حد روشنگري و توضيح است و لذا استدلال شمرده نمي‌شود.

ب- كوشيده‌ام حدود هزار آيه قرآن را در ذيل يك طبقه‌بندي موضوعي تدوين كنم تا در نهايت سيماي پيامبر روشن‌تر و منظم‌تر نمايانده شود.

4فهرست مباحث. مجموعه آيات مطرح شده در قرآن درباره پيامبر را در ذيل شش عنوان كلي تنظيم كرده‌ام كه هركدام از آنها داراي عناوين زير مجموعه تحت عنوان فصل هستند. هفت عنوان از اين قرار است:                                                                                                               

بخش اول- محمد (ص) به عنوان انسان و پيام‌آور

بخش دوم- محمد و دگرانديشان (مخالفان عقيدتي و سياسي)

بخش سوم- محمد (ص) و زمامداري (سيره سياسي پيامبر)

بخش چهارم- محمد (ص) و امت (مؤمنان و جامعه ايماني)

بخش پنجم- محمد درخانه (سيره خانوادگي پيامبر)

بخش ششم- اوصاف شخصي و اخلاقي محمد (ص)

بخش اول

محمد (ص) به عنوان انسان و پيام آور

در اين بخش سيماي بشري و نيز نقش پيام­آوري محمد (ص) مورد تحقيق و بررسي قرار مي‌گيرد و كوشش مي‌شود از لابلاي آيات قرآن تصويرروشني از خطوط اصلي سيماي نبوي و انساني او ترسيم شود. اين بخش ذيل فصل‌هاي زير پي گرفته مي‌شود:

1- نام و عناوين توصيفي محمد در قرآن

2- بشارت پيامبران گذشته به ظهور محمد (ص)

3- محمد (ص) به عنوان يك انسان و نفي صفات غير بشري از او.

4- محمد (ص) به عنوان بنده خدا.

5- محمد (ص) به عنوان مخاطب وحي.

6- محمد (ص) به عنوان مؤمن به وحي.

7- محمد (ص) به عنوان عامل به وحي.

 

فصل اول : نام و عناوين توصيفي محمد (ص) در قرآن

1- محمد.

محمد چهار بار در قرآن آمده است:

1-    « وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ »[1]                    (آل عمران / 144 )

2-  « مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ »[2]            ( احزاب / 40 )

3–  « وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ » [3]                        (محمد/2)

4-    « مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ »[4] (فتح / 29  )

و يك سوره هم به اين نام وجود دارد.

محمد يعني ستوده شده. راغب گويد: « المحمد اذا كثرت خصاله المحموده و محمدا اذا اوجد محموداً ».

البته اين عنوان مي‌تواند صفت هم باشد اما كار‌برد اين اسم نشان مي‌دهد كه علم است و قرآن هم به يك نام از پيش شناخته شده اشاره مي‌كند.

2- نبي

درقرآن 43 بار « النبي» آمده كه غالباً در مورد پيامبر اسلام است 9 بار« نّبياً» و 2 بار « نبيهّم » و 3 بار    « النبّيون » و 13 بار « النبّيین » و 5 بار « الانبیاء » و 5 بار هم « النّبوه » آمده است. به گفته ايزوتسو[5] ، از لحاظ منشاء كلمه عربي نبي، دانشمندان باختري يك كلام بر آنند كه اين كلمه از عبري نابهي به عاريت گرفته شده است. ريشه نبأ در آن سوي زبان عربي به زبان سامي قديم، به معناي «خبردادن» اعلام كردن است.

و اما نبی به معنای آورنده خبر است. نبأ خبر است و انباء خبر دادن است. در قرآن این لغت و مشتقات آن بارها به کار رفته است. از جمله: « عَمَّ يَتَسَاءلُونَ / عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ » (نبأ /1 و2) درباره پیامبران، روشن است که خبر آوردن همان دریافت و ابلاغ پیام و خبر الهی است به مردم. اما مفردات نبأ را به معنای خبر دادنی می­داند که

دارای سه ویژگی باشد: « خبر ذو فائده عظیمه » که به وسیله آن علم حاصل شود و یا بر ظن غلبه صورت گیرد. بعد می­افزاید : « ولا یقال للخبر فی الاصل نبأ حتی یتضمن هذه الاشیاء الثلاثه و حق الخبر الذی یقال فیه نبأ ان یتعری عن الکذب ...»  به نظر می­رسد این تعاریف پر تکلف، ضمن اینکه درباره انبیاء و وحی آنان درست است، اما خارج از معنای نخستین و ساده قرآنیست.

3- نبی امی

در آیه 157 سوره اعراف اصطلاح « نبی امّی » آمده است : «  الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ » و در آیه 158 همین سوره و نیز در آیه 2 سوره جمعه آمده است : « هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا »

منظور از «امی » و«امیّین » چیست ؟ معنای مشهور آن است : کسی که خواندن و نوشتن نمی­داند. ظاهراً آیاتی چون آیه 28 بقره و 157 اعراف مؤید این نظر است. 78 بقره : « وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِيَّ  »

 157اعراف نیز« الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ » .نیز گفته اند «امی» به معنای غفلت و جهالت و یا شخص « قلیل المعرفه » است. برخی گفته­اند، امی منسوب است به امتی که خواندن و نوشتن نمی­دانند چنانکه می­گویند : عامی. رأی دیگر این است که  امی منسوب است به « ام القری» (مکه). نظر دیگر این است که امی منسوب است به  «ام» یعنی مادر. به گفته قاموس قرآن طباطبایی چنین نظری دارد. در این معنا «امی» کسی است که مادرش او را برای تربیت از خود جدا نکرده است. علی طهماسبی هم همین نظر را دارد اما با این توجیه که پیامبراسلام امی است و نسب به هاجر می­برد که از طریق او فرزندش اسماعیل اعراب سامی در عربستان و حجاز پدید آمدند. ایزوتسو می­گوید، قرآن به طور کلی نوع بشر را به دوگروه «اهل کتاب» و «امیون» تقسیم می­کند.[6] گروه اول یهودیان و مسیحیان بودند و گروه دوم اعراب بدوی بت­پرست.

« وَقُل لِّلَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ وَالأُمِّيِّينَ ». (آل­عمران / 20) گروه اول را پیشرفته می­دانستند و گروه دوم را عقب­مانده. ظاهراً یهودیان غیر خود را امی می­دانستند چنانکه آیه 57 سوره آل عمران مؤید این نظر است : «لَيْسَ عَلَيْنَا فِي الأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ ». در این صورت منظور آن است که حضرت رسول از اعراب بی فرهنگ و عقب­مانده برخاست و کتاب آورد و منشاء ترقی و پیشرفت اعراب شد.

به هر حال به نظر می­رسد که همان نظر مشهور درست باشد. یعنی خداوند محمد را از امیون به پیامبری برانگیخت، در حالیکه آن قوم نه دارای فرهنگ پیشرفته بودند و نه خود او از کتابت و دانش رایج برخوردار بود

و این البته فضیلتی و شاید معجزه­ای برای او باشد. آیه 48 سوره عنکبوت مؤید روشنی بر آن است : « وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ ». دلیل این عدم کتابت و ندانستن خط صریحاً این دانسته شده است که مخالفان در حقانیت وحی تردید نکنند.

 4- رسول

از عناوین مشهور قرآنی محمد، « رسول » و عنوان « رسالت» است. رسول و رسالت در لغت به معنای برانگیختن و مأموریت یافتن و ابلاغ پیام در سطح آشکار و عموم است. در قرآن پیامبر اسلام و شماری از

پیامبران « رسول » خوانده شده است. در قرآن با اشتقاقاتی چون ارسال، ارسلنا، ارسلناک، نرسل، ارسلناه، لنرسلن، ارسله، ارسلتم، ارسلت، … مسأله رسالت آمده است. فقط واژه رسول 116 بار در قرآن دیده می­شود اما گاه نیز رسول به معنای لغوی آن آمده و لذا به فرشتگان نیز رسول گفته شده است: « إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ » (الحاقه / 40)

از قرآن به روشنی استنباط می­شود که بین نبی و رسول فرق است. از جمله آیات 51 مریم : « وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا » و نیز آیه 52 سوره حج : « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى » اما در تفاوت آن دو گفته­اند که نبی صرفاً پیام­آور است اما رسول هم پیام­آور است و هم مأمور تبلیغ پیام و رسالت در سطح عموم و در واقع پیامبر دارای نوعی رسالت اجتماعی است و لذا اول نبوت است و بعد رسالت. در واقع همان « يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ / قُمْ فَأَنذِرْ » (مدثر/ 2) یا «وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » (شعراء/ 214) مرحله رسالت است که پس از نبوت قرار گرفته و لذا عام­تر است. قاموس قرآن به استناد روایتی معتقد است که نبی آن است که در خواب ملک را می­بیند و صدا را می­شنود و رسول ملک را آشکارا می­بیند و با او سخن می­گوید.

5- مبلغ رسالت

علاوه بر عنوان «رسول» پیامبر اسلام به عنوان «مبلغ رسالت»  یا «مبلغ رسالات رب» مطرح شده است و البته درباره برخي از پيامبران ديگر نيز همين عنوان آمده است. يكي از نمونه‌ها آيه مشهور 67 سوره مائده است: « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ » يا « وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ » (عنکبوت/ 18) (درباره ابلاغ رسالت بعداً خواهيم گفت).

6-7 بشير و نذير

در قرآن در چهار آيه ( بقره/ 213، نسا، /165، انعام/48 و كهف /46) از پيامبران به عنوان مبشرين ياد مي‌كند و از پيامبر اسلام درچهار مورد (بقره /119، سباء/28 فاطر/ 24 و فصلت/4 ) با عنوان مبشّر و نذير و در پنج مورد (اسراء 105، احزاب/45، فتح /8 ، فرقان/ 56 و صف /6) با عنوان مبشراً و نذيراً (جز در مورد آخر كه نذير نيامده) سخن رفته است. در آيه 49 سوره حج به پيامبر گفته شده است: « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ » درباره نوح هم آمده است. ظاهراً در آياتي چون آيه 19 مائده آمده است « فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ » قرآن نيز به اين صفت متصف شده است.

و اما معناي بشير و نذير همان معناي متبادر در ذهن است كه عبارت است از « بشارت دهنده » و « بيم دهنده » درباره مفهوم نذير و انذار گفته‌اند: «انذره باالامر انذارا، اعلمه و حذّره و خوّفه» ظاهراً ترديد نيست كه متعلق

بشارت و انذار، بشارت به ايمان و رستگاري و يا بهشت و فرجامي خوش است و انذار و تنذير بيم دادن از گمراهي و سقوط و جهنم. چنان كه در آيه 45 سوره انبیاء گفته شده است: « أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ ».

8-9 شاهد و شهيد

از عناوين توصيفي پيامبر يكي «شاهد» است و ديگري «شهيد». در سه آيه از قرآن حضرت رسول با عنوان شاهد ياد شده است:  ( احزاب / 45، فتح /8 و مزمل/15 ). و اما در دو جا به پيامبر شهيد گفته شده است: ( بقره/143 و حج / 78).  « لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ».

شهيد و شاهد كه هر دو داراي يك معنا و مفهومند، به طوركلي به معناي گواه (=گواه بر حق) ، آگاه بر امور، نمونه (= الگو)، حاضر و ناظر بر جريان هستند. اين عنوان در باره خداوند « قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ » (انعام / 19) و « وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ » (سباء/47) و نيز به امت اسلام « وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ » ( بقره/143) و به پيامبر اسلام اطلاق شده است. معناي لغوي و مفهومي آن در همه جا يكي است اما درباره پيامبر تمام معاني ياد شده صادق است. مجمع اللبيان مي‌گويد: «مؤيدا الذين اليكم».

10- دعوت كننده به سوي خدا

در همان آيه 46 سوره احزاب آمده است : « وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ ». معنا و مفهوم ديني و قرآني اين عنوان روشن‌تر از آن است كه محتاج بحث باشد.

11- سراج منير

در ادامه آیه 45 سوره احزاب پیامبر «سراج منیر» خوانده شده است. با توجه به اینکه قرآن نور دانسته شده (مائده / 15) و به طور کلی هدایت الهی به وسيله نور مطرح شده « يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء » (نور/ 35) ، ناميدن پيام‌آور و حامل پيام نور يعني قرآن به سراج منير يعني چراغ تابان و يا خورشيد درخشان كاملاً طبيعي و قابل فهم و درك است. مفهوم سخن اين است كه پيامبر با چراغ نورپاشي وحي و قرآن، راه تاريك زندگي آدمي را روشن مي‌كند. ضمناً گفته شده است‌كه سراج همان «چراغ» فارسي است كه معرب شده است. در اين صورت احتمالاً چراغ، « چراگ » بوده و « گ » به « غ » تبديل شده و سپس به « ج » بدل شده است. ولي روشن نيست كه چرا « چ » به جاي « ج » به « س » مبدل شده است.

12 رحمه للعالمین

در سوره انبیاء آیه 107 خطاب به پیامبر آمده است : « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ ». گر چه این توصیف بیشتر در حوزه فلسفه بعثت قابل طرح است اما به دلیل مضمون و اهمیت آن در طول تاریخ پیامبر ملقب به « رحمه للعالمین » شده است و به همین دلیل در شمار عناوین توصیفی حضرت رسول آورده شد.

13- خاتم النبیین

از عناوین و القاب پیامبر اسلام «خاتم النبیین» است. در سوره احزاب آیه 40 آمده است : «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ  » گر چه گفته شده است که در برخی قرائت­ها «خاتِم» آمده است اما در قرآنها عموماً «خاتَم» آمده است. اگر خاتِم بود تردیدی بر دلالت آن بر مقام خاتمیت پیامبر نبود اما چون خاتَم آمده برخی گفته­اند که خاتَم به معنای انگشتر است و لذا تفسیر کرده­اند که پیامبر اسلام زینت و شکوه پیامبران است اما از آن خاتمیت و ختم نبوت مستفاد نمی­شود. در پاسخ گفته شده که در گذشته انگشتر مهر هم بوده و مهر را در پایان نامه­ها می­نهاده­اند و این به معنای ختم نبوت است و پیامبر اسلام هم پایان دهنده سلسله انبیاء و ادیان است. اما اینکه بحث مهم فلسفه ختم نبوت چیست، از بحث ما خارج است.


[1] . و محمد جز پیامبری نیست که پیش از او پیامبرانی بودند …

[2] . محمد هرگز پدر هیچ یک از پدران شما نیست بلکه پیامبراست …

[3] .  … و بر آنچه بر محمد فروفرستاده شده – که حق است از جانب پروردگارشان –  باور داشتند.

[4] . محمد پیامبر الهی است و کسانی که با او هستند بر کافران سختگیر و با خویشان مهربانند.

[5] . خدا و انسان در قرآن، ص 233

[6] .  به نظر می­رسد که این تقسیم­بندی فقط در مورد اعراب درست باشد.

Share:

More Posts

Send Us A Message