برگی از دفتر ایام – ساحل راین و زیبایی هایش

یکشنبه 23 آبان 89 / 14 نوامبر 2010

در روزهای گذشته مجال نشد تا کمی از گردش های عصرانه در کلن بنویسم. حال کمی می نویسم. در این روزهای اقامت در کلن معمولا عصرها برای راهپیمایی به کنار راین می رفتم. در جایی که من بودم بخش غربی شهر و در قسمت شمالی بود. تقریبا دو کیلومتری تا مرکز شهر یعنی ایستگاه قطار (بانهوف) و کلیسای مشهور دم فاصله داشت. غروب ها طبق معمول حدود یک ساعت و نیم راه می رفتم. گرچه اینجا حداقل برای من به زیبایی و طراوت و آرامش کیوسی نبود اما در عین حال واقعا ساحل راین زیبا و دیدنی است و موجب انبساط خاطر و روح و روان است.

ساحل به خوبی با طراحی خلاق و زیبا و در عین حال مفید به بهترین شکل ساخته و پرداخته شده است. از سطح خیابان تا رود شاید پنج – شش متری فاصله دارد. با شیب تقریبا تند. چند لاین طراحی شده است. یکی در کنار خیابان بزرگ ساحلی با عرض حدود شش – هفت متر که بخشی از آن پوشیده از درختان زیبا و تقریبا قدیمی به شکل مرتب و منظم در دو طرف لاین ها است. این لاین در واقع دو قست دارد، یکی برای پیاده روها است و دیگری برای دوچرخه رانها که البته هرکدام با رنگ مشخص شده اند و معمولا رعایت می شوند. اما لاین کنار رود نیز دو لاین است که پیاده ها از هر دو لاین استفاده می کنند اما در بخش بالایی معمولا اتومبیل هم پارک می کنند. البته فاصله لاین ها هم پر است از درختان و پوشش های مختلف گیاهی.

هنگام غروب این ساحل شاهد حضور افراد مختلف است که معمولا برای گردش و ورزش و هواخوری و تفریح می آیند. زن و مرد و پیر و جوان و کوچک و بزرگ و هر ملیتی و مذهبی. آلمانی و خارجی و از قضا غالبا خارجی اند. به ویژه ترک فروان است. دلیل آن نیز حضور ترکان ترکیه است که حدود شصت سال پیش در آلمان زندگی می کنند. چند شب پیش تیم ملی فوتبال آلمان و ترکیه در برلین مسابقه داشت و اعلام شد که تعداد تماشاچی ترک بیشتر از آلمانی بود. این خود به شمار فراوان ترکان آلمان اشاره دارد. تقریبا بخش قابل توجهی از اقتصاد آلمان در اختیار ترکها است. از جلهم چیزهایی که مشهور است و به سادگی احس و مشاهده می شود این است که اغذیه فروشی های آلمان از جمله در شهر بن و کلن در اختیار ترکها است. مخصوصا « کباب ترکی » ترکها در آلمان و سراسر اروپا از شهرت و مرغوبیت خاصی برخوردار است و همواره پر مشتری. در اوایل ورودم به اینجا روزی خانمی ترک در مغازه ای می گفت عثمانی ها با زور نظامی و ارتش نتوانستند در اروپا بمانند اما ما بی ارتش و اسلحه ماندیم. به نظر می رسد که این خانم درست می گفت. البته این سخن بسیار هوشمندانه است. یعنی حداقل در دنیای امروز دیگر زور و نظامی گری اصل نیست و نمی توان با اسلحه جایی را تسخیر کرد و اگر تسخیر کرد نمی توان نگهش داشت، امروز علم و اقتصاد و فرهنگ است که ماندگار است. البته نمی دانم ترکان از نظر علمی و فرهنگی چه اندازه در آلمان موفق شده اند. در آینده اطلاعات بیشتری به دست خواهم آورد و بیشتر خواهم نوشت.

به هرحال سخن این بود که در سواحل راین هنگام عصر همه نوع آدم در حال گردش و ورزش اند. برخی خانواده ها یعنی زن و شوهر دست بچه یا بچه هایشان را گرفته اند و در حال قدم زدن اند. بسیاری با لباس های ورزشی از هر رده سنی در حال دویدن اند. شماری نیز با دوچرخه راهپیمایی می کنند. چند روز پیش زن و مردی (احتمالا زن و شوهری) بر بلندی مشرف بر ساحل نشسته بودند و بساط نقاشی شان را پهن کرده و در حال نقاشی بودند. نگاهی به نقاشی ها کردم، زن در حال نقاشی پل بزرگ و آهنی متصل به ایستگاه قطار بود. البته گاهی هم زن و مرد جوانی روی کاناپه های چوبی مشرف بر آب نشسته و طبق معمول این دیار تنگ همدیگر را در آغوش گرفته و در حال معاشقه اند. انگار در این دنیا فقط همین دو نفرند. شاید هم می خواهند خاطره خوش نخستین عشق بابا آدم و ننه حوا را زنده کنند. فارغ از هر چیز و هرکس و بی خیال دنیا و مافیهایش. معمولا آدمی چون من که از سرزمین دیگر و با فرهنگ دیگر و به ویژه حکومت و مذهب دیگر آمده است، همه چیز اینجا را به طور طبیعی و غالبا ناخودآگاه با وطن و فرهنگ و آداب و سنت آن مقایسه می کنیم، به روشنی تفاوت دو نوع زندگی و فرهنگ آدمی را به فکر فرو می برد و این پرسش مطرح می شود کدامین نوع زندگی درست است و معقول و مقبول؟ اینجا جای این نوع بحث ها نیست اما فکر می کنم در یک چیز نمی توان تردید کرد و آن اینکه این مردمان و این جوامع در مجموع راحت تر زندگی می کنند و از امنیت و آسایش و امنیت و رفاه بیشتر برخورداند و از نظر «سلامت روحی» و نیز «سلامت اخلاقی» به مرتب از جوامع شرقی و به ویژه اسلامی و به طور خاص تر از ایران سالم تر و اخلاقی ترند. طبعا اینجا هم بهشت موعود نیست و مردمانش هم مشکلات خودشان دارند اما هرچه هست از نظر سیاسی و روانی و اجتماعی و اقتصادی در امنیت و آرمش زندگی می کنند. مهم ترین مشکل برای ما ایرانیان فقدان امنیت به معنای همه جانبه آن است. در تمام تاریخ. اما در نظام حکومتی ولایی نا امنی در اوج خود آشکار شده است. در ایران فقط اهل سیاست و فرهنگ و اندیشه نیستند که فاقد امنیت اند بلکه تمام گروههای اجتماعی هر کدام به نوعی و به شکلی از امنیت و آرامش لازم برای یک زندگی سالم و انسانی و اخلاقی محروم اند. بارها با خود اندیشیده ام چرا ما مردم ایران از این آرامش و آسایش و زندگی راحت و بی تنش بهره ای نداریم؟ اشکال در حکومت است یا در مردم یا در مذهب و سنت ها و یا جای دیگر؟ یا در همه جا؟ به هرحال ای کاش ما یعنی عزیز کرده های خداوند، که فکر می کنیم اصلا خداوند به خاطر ما جهان را خلق کرده و ما نورچشمی هستی هستیم و فردا نیز یکسره به بهشت موعود کوچ خواهیم کرد، در همین جهان نیز اندکی از این راحتی بهره داشتیم. آیا « الدنیا سجن المؤمن و جنته الکافر » توجیه رنج ما مؤمنان و راحتی و آرامش این کافران است؟

در راین پیوسته کشتی های بزرگ بزرگ و کوچک در حال حرکت است. مسافربری و بار بری. غروبها غالبا کشتی های رستوران در ساحل نزدیک مرکز شهر ( حوالی بانهوف ) پهلو می گیرند و از مسافران و مهمانان پذیرایی می کنند. رستورانهای دو طبقه و سه طبقه و گاه چهار طبقه. در برخی از آنها واقعا غلغله است. چد شب پیش دیدم که در عرشه یک کشتی رستوران جشنی بر پا بود و موسیقی می نواختند و گویا کنسرتی بود. مردمانی انبوه در ساحل ایستاده بودند و با همسرایان و مردمان ایستاده بر عرشه همراهی می کردند و در واقع شادی و نشاط مردمان ایستاده در دو نقطه تقسیم شده بود.

Share:

More Posts

Send Us A Message