گفتگو با رادیو دویچه وله
وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران، پرسشهای بسیاری را برای تحلیلگران سیاسی مطرح کرد. اصلیترین این پرسشها این بود که قدرت اصلی جمهوری اسلامی هماکنون در دست کیست؟ سپاه، جناح احمدینژاد یا شخص آیتالله خامنهای؟
حیدر مصلحی وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی در گردهمایی مسئولان سیاسی نیروهای مسلح به صراحت از “مسیری” سخن گفت که رهبر جمهوری اسلامی طراحی کرده تا دولتهای نهم و دهم شکل بگیرند.
وی در این همایش که در روز سهشنبه چهارم آبان ماه برگزار شد، گفت: «امروز مسیری که مقام معظم رهبری طراحی کردهاند وضعیت را به گونهای شکل داده که دولت نهم و دهم بر سر کار آید و نظام در مسیر درست قرار گیرد و به این ترتیب مقابلههایی که با آن صورت میگیرد یک مقوله کاملا جدی است».
این سخن یک بار دیگر بحث “مهندسی انتخابات” را در بین ناظران سیاسی زنده کرد. همان نظری که طرفداران آن معتقدند اعلام محمود احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور از پیش مشخص شده بود.
آنگونه که وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی بیان کرده، طراح این پروژه نیز شخص آیتالله خامنهای بوده است. این سخنان مسئله قدرت آقای خامنهای را یک بار دیگر در مجامع سیاسی برجسته ساخته؛ طرح این پرسش که آیا گرداننده اصلی صحنه سیاست کنونی ایران، شخص آیتالله خامنهای است؟
حسن یوسفی اشکوری نویسنده و پژوهشگر معتقد است، ساختار کنونی جمهوری اسلامی به گونهای است که چند عامل گوناگون باهم و در راستای اهداف فعلا مشترکشان ریسمان تمامی امور را به دست دارند.
او میگوید: «شاید بشود گفت که یک شرکت سهامی تشکیل شده و منافع، تشخیصها و افکارشان به هم گره خورده و چند ضلع اینجا با هم دارند همکاری میکنند. در یکطرف آقای خامنهای هست، در یکطرف نیروهای نظامی و امنیتی هستند و در طرف دیگر باند افراطی حول و حوش آقای احمدینژاد هستند. فعلا همه با هم به نوعی به همگرایی رسیدهاند و منافعشان اقتضا میکند که با هم همکاری داشته باشند. ولی تصور من این است که همچنان سر نخ این تصمیمگیریها و تحولات و ابتکار عمل در دست خود آقای خامنهای است».
حذف یک جناح توسط جناح دیگر
عدهی دیگری معتقدند که در حال حاضر یکی از اضلاع این “شرکت سهامی” در پی حذف دیگران است. بنابرنظر اینها، احمدینژاد و آیتالله خامنهای بر سر رحیم مشایی بشدت با یکدیگراختلافنظر دارند. حتی عدهای پا را از این نیز فراتر گذاشته و به این نتیجه رسیدند که این اختلافها به حدی است گروه احمدینژاد در پی جانشینی برای آیتالله خامنهای است.
آقای اشکوری اما این موضوع را منتفی میداند. وی میگوید شخص احمدینژاد بسیار “بیریشهتر” از آن است که بخواهد مثلا آقای خامنهای را دور بزند. اما به طور کلی وی معتقد است که جریان اطراف احمدینژاد اصولا اعتقادی به ولایت فقیه ندارند.
او میگوید: «آقایان احمدینژاد و رحیم مشایی و این گروهی که در این سی سال باهم بودند و گروهی هستند که ایدئولوژی و تفکر خاص دارند، اینها با توجه به آن افکار و اندیشههایی که دارند و خط مشیای که تا بهحال پیش گرفتهاند، در نهایت “گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند”، اگر بتوانند در نظام جمهوری اسلامی باقی بمانند، من هیچ تردیدی ندارم که سرانجام اینها نه به آن اسلام فقاهتی باور دارند، نه به علما و مراجع و نهاد سنتی روحانیت و نه طبعاً به ولایت فقیه و به آقای خامنهای اعتقاد دارند».
وی به ذکر یکی از مواردی میپردازد که چند سال پیش، از جلسه ملاقات احمدینژاد با آیتالله خامنهای به بیرون درز کرده بود: «چند سال پیش مطلبی از احمدینژاد را آقای منتجب نیا در روزنامهی اعتماد ملی چاپ کرد که یک روز هم روزنامه را بستند و البته هیچ کس هم تکذیب نکرد. ایشان گفت که آقای احمدینژاد در یکجایی که ظاهرا با آقای خامنهای جلسهای و گفتوگویی داشته، حالا چه گفتوگویی صورت گرفته بوده اعلام نشد، ولی ظاهرا بگومگویی بینشان بوده و آقای احمدینژاد از آن جلسه بیرون میآید و با ناراحتی میگوید که ایشان فکر میکند که من رئیس جمهور ایشانم، من رئیس جمهور امام زمانم. این تفکر و این ایدئولوژی، حالا صادقانه است یا بازیست من نمیدانم، ولی این تفکر اصولاً نمیتواند به ولایت فقیه اعتقاد داشته باشد».
چه کسی میتواند رهبری را کنترل کند؟
آنگونه که اکثر تحلیلگران معتقدند اکنون شخص آیتالله خامنهای سکاندار حکومت ایران است. طبق قانون اساسی، مجلس خبرگان وظیفه نظارت بر عملکرد رهبری را بر عهده دارد. این بدان معناست که تنها نهادی که میتواند رهبر را مورد پرسش قرار دهد مجلس خبرگان است. ولی تا کنون به این وظیفه قانونی خود عمل نکرده است.
تحلیلگران میگویند، چرخه باطل انتخابات نمایندگان مجلس خبرگان در سیستم کنونی ایران عملا آنها را به فرمانبرداران رهبر تبدیل کرده است. چرا که صلاحیت نامزدهای این مجلس را شورای نگهبان تایید میکند و شورای نگهبان نیز برگزیده رهبر است. بدین ترتیب کسانی باید رهبر را مورد پرسش قرار دهند که جایگاهشان در خبرگان را به طور غیرمستقیم از رهبر گرفتهاند.
زمانی که این نمایندگان به وظیفه قانونی خود عمل نمیکنند، چه نهاد دیگری در چارچوب کنونی قوانین ایران میتواند بر کارکرد رهبری نظارت کرده و وی را مورد پرسش قرار دهد؟
یوسفی اشکوری چنین پاسخ میدهد: «نهادی نداریم، جز افکارعمومی. در همین اروپا و غرب هم که شما نگاه میکنید، مسائل مملکت همه از طریق نهادها یا آدمها حل نمیشود، بلکه عمدتاً این نهادهای مدنی، مطبوعات یا رسانهها هستند که تأثیر میگذارند و افکارعمومی را بسیج میکنند و سیاستمداران و دولتمردان را وادار به پاسخگویی میکنند. چون در شرایط فعلی ایران، رسانهای وجود ندارد، نهادهای مدنی به آن شکل وجود ندارد، از این جهت آن زمینه هم وجود ندارد. فقط تک مضرابهایی مثل آقای دستغیب یا آقای کروبی و یا کسان دیگری هستند که در این زمینه گاهی نامهای مینویسند و اعتراضی میکنند و یا سخنی میگویند که آن هم بیشتر در رسانههای خارج از کشور انعکاس پیدا میکند تا در داخل».
آقای اشکوری در مورد جایگاه ریاست خبرگان معتقد است این مقام نیز ریاست همان نمایندگان را بر عهده دارد و کاری فراتر از آنان نمیتواند انجام دهد اما درباره شخص هاشمی رفسنجانی، وی نظر دیگری دارد. او میگوید: «اگر نظام جمهوری اسلامی روزی دچار بحران جدی و چالش عظیمی شود، به شکلی که دیگر از آقای خامنهای هم کاری برنیاید، یعنی آقای خامنهای هم مستاصل شود و این بحران جوری شود که ایشان هم نتواند این گره کور را باز کند، در آن صورت تنها یک شخصیت در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد که میتواند توازنبخش و تعادل بخش نیروهای درون حاکمیت، از اصلاحطلبانی که حالا از دایره قدرت بیرون افتادهاند تا اصولگرایانی که در درون آن هستند، باشد. آقای هاشمی تنها کسی است، من واقعاً تأکید میکنم، که در ساختار کنونی نظام جمهوری اسلامی تنها کسی است که میتواند به این کشتی توفانزده تعادلی ببخشد که البته اگر در آن روز، توفان آن قدر عظیم نشده باشد که اساساً چیزی به نام کشتی جمهوری اسلامی باقی نماند. ولی بههرحال اگر امیدی باشد که کسی بتواند نقشی ایفا کند، آقای هاشمی است. کس دیگری نیست».
میترا شجاعی
تحریریه: مصطفی ملکان