گفتوگو با حسن یوسفی اشکوری در مورد نامهی اخیر کروبی به هاشمی رفسنجانی
هنوز زمان چندانی از ارسال نامهی مهدی کروبی خطاب به هاشمی رفسنجانی، در مقام رییس مجلس خبرگان رهبری، نگذشته بود، که قطعنامهی خبرگان در تایید کامل رهبری، منتشر شد.
در گفتوگویی با حسن یوسفی اشکوری، دینپژوه و تحلیلگر سیاسی، از او خواستیم تا نخست مقایسهای میان این دو نامه، با توجه به مناقشات سیاسی جاری، کند.
میتوان گفت که قطعنامهی مجلس خبرگان از یکسو واکنش و یا جوابی بود به خود هاشمی رفسنجانی که به صراحت از دولت و به تلویح از رهبری انتقاد کرد. قطعنامه به نوعی موضعگیری در برابر او بود. چون اکثر اعضای مجلس خبرگان با دیدگاههای آقای هاشمی رفسنجانی مخالف بودند. برای اینکه وابسته به گروههای تندرو بهحساب میآیند. حال اگر از نظر عددی اکثریت نباشند، ولی فضای مجلس خبرگان در اختیار کسانی مانند مصباح، محمد یزدی، جنتی، احمد خاتمی و … است.
از سوی دیگر، نامهی آقای کروبی هم موضعگیری در برابر بیانیهی مجلس خبرگان و عملکرد خبرگان بود که بهطور طبیعی باید به رییس مجلس نوشته میشد. از طرف دیگر، در میان مقامات فعلی جمهوری اسلامی، تنها کسی که آقای کروبی و موسوی میتوانند برایش نامه بنویسند، او را مورد خطاب قرار بدهند و با کلمات و تعابیر احترامآمیز از او یاد کنند، آقای هاشمی رفسنجانی است.
به همین دلیل هم بیشتر این نوع نامهنگاریها به قصد تأثیرگذاری نیستند، بلکه به قصد آگاهی و بیداری مردم و نوعی جدال فکری و سیاسی با حاکمیت نوشته میشوند.
از جمله نکات مهم در نامهی مهدی کروبی، جدا از تذکری که به طور کلی برای نظارت بر عملکرد رهبری داده، تاکید بسیار بر عملکرد ارگانهای دیگر، بهویژه نهاد ریاست جمهوری است. این تاکید را چگونه ارزیابی میکنید؟
به گمان من، حرف درست و صحیح آقای کروبی این است که مجلس خبرگان تاکنون به وظیفهاش عمل نکرده است. یعنی به عملکرد رهبری در این قوا، از جمله دولت، نظارت نکرده و اگر این نظارت تاکنون انجام شده بود، ما دچار اینهمه مشکل، گرفتاری و بنبست نبودیم.
طبق قانون اساسی، نهادهای زیرمجموعهی رهبری دو نوع هستند. طبق تصریح قانون اساسی، قوای مجریه، قضاییه و مقننه زیر مجموعهی رهبری هستند و رهبری، تنظیمکنندهی این قوا است و نظارت عالیه بر عملکرد قوا دارد.
تازه رییس یکی از این سه قوه که قوهی قضاییه باشد را به طور مستقیم رهبر تعیین میکند. بنابراین ایشان به طور مستقیم مسئول عملکرد قوهی قضاییه است. حکم رییسجمهور را هم رهبر تنفیذ میکند. طبق تئوری ولایت فقیهی که آقایان از آن یاد میکنند و به ویژه با تصویر مطلقهاش، خود آقایان میگویند اگر رهبری حکم رییس جمهور، یعنی رأی مردم را تنفیذ نکند، او مشروعیت ندارد.
بخشی از نهادها هم هستند که خارج از این سه قوهی بزرگ قرار میگیرند؛ مانند سپاه پاسداران، بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید و دهها نهاد دیگر که همه به نوعی مستقیم یا غیرمستقیم به رهبری ارتباط پیدا میکنند.
بنابراین مسئولیت در نهایت بر عهدهی رهبری است و از این نظر، مجلس خبرگان میتواند بر عملکرد رهبری در همهی این حوزهها نظارت داشته باشد و در هر اجلاسی به مردم گزارش بدهد.
میگویم رهبری؛ نه به اعتبار شخص آقای سیدعلی خامنهای، بلکه به اعتبار مقام و موقعیت حقوقی و اختیارات وسیع و بیاتنهایی که دارد و طبق اصل ۵۷ قانون اساسی هم ولایت مطلقه است.
در شرایط فعلی، هاشمی رفسنجانی، در مقام رییس مجلس خبرگان، چه میزان توانایی برای پاسخگویی به این توقع یا تذکر مهدی کروبی دارد؟
این هم در جمهوری اسلامی یک سنت است که معمولاً افراد، شخصیتهای خود حکومت یا بیرون حکومت، مخالفان و منتقدان، نامههای سرگشاده به رهبری، رییسجمهور، رییس مجلس و … مینویسند و همانطور که در آغاز صحبت گفتم، انتشار نامههای سرگشاده هم بیشتر به قصد دادن آگاهی به مردم است. به نوعی، برخورد عمومی در عرصهی عمومی، با مسئولان نظام است. به همین دلیل هم هست که معمولاً مسئولان گوششان به این انتقادها، ایرادها و نامهها بسته است. حال این نامه را هرکه بخواهد بنویسد.
واقعیت این است که اساساً از مجلس خبرگان فعلی، با توجه به فلسفهی وجودی، ترکیب و نوع انتخاب اعضای آن، و همچنین انتخاباتی که در ارتباط با خبرگان صورت میگیرد و اصلاً خود افرادی که الان عضو مجلس خبرگان هستند، نمیشود انتظار داشت که در کار رهبری دخالت کند.
ترکیب فعلی مجلس خبرگان این اجازه را نمیدهد یا اساساً ضوابط قانونی تشکیل آن در قانون اساسی به نوعی است که چنین ساختاری را برای مجلس خبرگان فراهم میکند؟
اگر همهجانبه و واقعبینانه بخواهم بگویم، در خود قانون اساسی هم اشکالاتی وجود دارد. ولی بهنظر من، اشکال اصلی در شرایط و قواعدی است که در طول این 20، 21 سال بعد از آیتالله خمینی بهوجود آمده است. وگرنه در خود قانون اساسی منعی وجود ندارد که حتی زنان بتوانند کاندیدای مجلس خبرگان باشند؛ یا غیر روحانیون و اقشار دیگر جامعه هم بتوانند در مجلس خبرگان شرکت کنند و اگر رأی آوردند، جزو مجلس خبرگان باشند.
چون کار اساسی مجلس خبرگان این است که کسی را که واجد شرایط است، به رهبری نظام جمهوری اسلامی برمیگزیند و بعد هم بر کار او نظارت دارد. هروقت هم که دید صلاحیت او از بین رفته یا فاقد صلاحیت لازم است، برکنارش میکند و رهبر جدید انتخاب میکند. کار و صلاحیت رهبر هم که فقط در حوزهی فقه و فقاهت و دانش و تخصص دینی که نیست؛ بلکه مدیریت، سیاستمداری، توانایی و سیاست عملی ادارهی کشور هم هست. همهی اینها را هم که فقط چند روحانی صلاحیت ندارند انتخاب کنند.
بنابراین در قانون اساسی این منع وجود ندارد، اما در عمل در طول رهبری بیش از بیست سالهی آیتالله خامنهای و نوع تفکر خاص ایشان و شورای نگهبانی که بر همه چیز حاکم شده است، مسیری را در پیش گرفتهاند که یک مجلس خبرگان ناتوان و در عمل مجیزگوی رهبر درآمدهاند. اصلاً اکثر اعضای این مجلس خبرگان، خود جزو مقامات جمهوری اسلامی و جزو کسانی هستند که مقام و منصب خود را از رهبر جمهوری اسلامی دارند.
آقای هاشمی رفسنجانی هم با اینکه منتقد است و انتقاداتش را هم در طول این مدت بیان کرده است، ولی در عمل بهنظر میآید که از ایشان هم در شرایط فعلی، کاری بیش از آنکه بتواند نطقی کند و در آنجا خیلی پوشیده و خیلی غیرمستقیم انتقادی را متوجه دولت یا رهبری بکند، برنمیآید.
به نظر میرسد که هاشمی رفسنجانی هم در همین مجلس خبرگان نفوذی دارد که بهدفعات و در آخرین جلسهی آن هم دوباره به عنوان رییس برگزیده شده است. یعنی او هم هوادارانی در این مجلس دارد که در صورت لزوم بتواند انتقادات مورد نظر خود را حداقل طرح کند.
واقعیت این است که آقای هاشمی، علیرغم همهی تلاشهایی که جناح تندرو، بهطور خاص در یک سال اخیر کردهاند که او را برکنار کنند، به دو دلیل تاکنون همچنان در مجلس خبرگان باقی مانده است:
یکی موقعیت ویژه و شخصی ایشان هم در ساختار قدرت جمهوری اسلامی است. هنوز اکثریت اصولگرایان معتدل و غیراحمدینژادی بههرحال حامی او هستند.
در خود مجلس خبرگان هم اگر در اعماق افکار اعضا برویم و آنها بتوانند عقیدهی واقعیشان را بگویند، به نظر من، هنوز بیشتر آنها با آقای هاشمی همدل و همراه هستند. منتها اینها ملاحظهکارند. مجذوب و مرعوب جناح تندرو هستند. سکوت میکنند، یا بههرحال حرف آنها را تایید میکنند و پای بیانیهشان را به دلایل خاص امضا میکنند.
دلیل دوم هم بهنظر من این است که تاکنون علیرغم همهی فشارهایی که بهوجود آمده است و فشارهایی که احتمالاً به خود آقای خامنهای آوردهاند و چیزهایی که از وی خواستهاند، آقای خامنهای تاکنون به هر دلیلی تصمیم به حذف هاشمی رفسنجانی نگرفته است. اگر خود آقای خامنهای روزی به این نتیجه برسد، کافی است که اشارهای بکند و با یک اشاره، در یک رأیگیری خیلی به ظاهر عادی، هاشمی رفسنجانی هم از مجلس خبرگان کنار برود.
در نهایت، در یک جمعبندی میتوانم بگویم که اگر آقای هاشمی رفسنجانی در فضای مساعدتری قرار بگیرد و مجلس خبرگان هم میدان کمی بازتری برای عمل داشته باشد، میتواند از این امکان و از این ابزار هم استفاده کند.
در همین زمینه، دو نظر سیاسی موجود است. یکی اینکه بههرحال هاشمی رفسنجانی، با استفاده از امکانات قانونی، پا به عرصهی انتقاد و نقد رهبری بگذارد. دیگر اینکه ایشان به تضادهای میان خود و رهبری دامن نزند و هرچه بیشتر در کنار رهبری بماند. در مجموع، این را به سود مناسبات سیاسی جاری در کشور میدانند. شما با این دو نظر چگونه برخورد میکنید؟
آقای هاشمی قطعاً اینچنین فکر میکند که کارش را به تعارض مستقیم با رهبری نرساند که در این صورت، بهانه میدهد به جناح تندروی اینوری که پنجسالی است در اندیشهی حذف آقای هاشمی هستند و حذف هاشمی هم در ساختار قدرت، در حال حاضر، به معنای بیپشتوانهتر شدن جنبش اعتراضیای است که در داخل کشور وجود دارد.
هاشمی رفسنجانی هم به این مسئله آگاه است و توجه دارد. بهنظرم میآید که تاکنون هم توانسته است در این مسیر خوب عمل کند و بهگونهای رفتار کند که به حذف کامل او نرسد یا بهانه به اینسو ندهد.
از این نظر، من برداشت دوم را واقعبینانهتر میدانم و معتقد هستم تاکنون هم نقش آقای هاشمی، نقش منفیای نبوده و در مقاطعی هم نقش مثبتی بوده است. اگر تاکنون هم آقای هاشمی در آنجا و در آن موقعیت باقی نمانده بود، چه بسا سرکوبها علیه موسوی، خاتمی و کروبی و دیگر اصلاحطلبان حکومتی هم شدیدتر و محکمتر شده بود.
فکر میکنید که همیشه هم به همین وضع خواهد ماند؟
به نظر من، یک سیاستمدار باید بداند که در چه موقع در کجا بنشیند و در چه موقع برخیزد و در چه موقع چه تصمیمی بگیرد. بالاخره زمانی فرا میرسد که آقای هاشمی باید تصمیم نهایی را بگیرد؛ یا در کنار مردم باشد و یا در کنار حاکمیت. این به نظر من، اجتنابناپذیر است.
اینکه آیا الان وقت آن است یا مثلاً یکماه، ششماه و یا یکسال دیگر را من نمیتوانم پیشبینی کنم.
بههرحال آقای هاشمی روزی بر سر این دوراهی تعیینکننده قرار خواهد گرفت و آنجاست که تصمیم نهایی ایشان، آیندهی ایشان را نشان خواهد داد. بههرحال یا نام نیکی در تاریخ ایران برجای خواهد گذاشت یا اینکه نه؛ نام بدی از خود بهیادگار خواهد گذاشت. در این صورت نشان خواهد داد که از هوشمندی لازم برخوردار نبوده است تا بهموقع از موقعیت ویژهی خود در جهت پیشبرد اهداف ملی استفاده کند.
شما فکر میکنید آن روز، هنوز فرانرسیده است.
نه؛ به نظر من زمان آن الان نیست. بههرحال آن روز، فرامیرسد و چه بسا که خیلی دور نباشد.
اقتباس از سايت راديو زمانه:
http://zamaaneh.com/analysis/2010/09/post_1575.html
فایل صوتی را از اینجا بشنوید:
[Audio:2010-09-19.mp3]