شخصیت ها و به طور کلی آدمها از تمام جهات متفاوت و متمایزند. یکی از این جهات این است که برخی از شخصیت ها، که می توان آنها را « شخصیت های تاریخی » نامید، تا هستند بزرگ می نمایند و اما پس از چندی که زمانه دیگر گشت و شرایط متفاوت شد، دیگر چندان بزرگ نمی نمایند و حتی گاه ممکن است بسیار کوچک و بی مقدار شوند و از آن جایگاه فرضی و مقبول سقوط کنند و حتی بالاتر منفور شوند و از چشم مردم بیفتند و یکسره از یادها بروند. این شمار افراد، که از قضا در تاریخ بسیار داریم، غالبا یا به دلیل برخی کارهای درخشان اما به مدد قدرت و ثروت و منزلت و تبلیغات مدتی در صدر می نشینند و به مراتب بیش از حد واقعی بزرگ نشان داده می شوند و طبعا بیش از حد شایسته شان نیز قدر می بینند و یا اساسا تمام آن منزلت و شهرت کاذب و برساخته تبلیغات و یا حداکثر مدیون و مرهون مقام و موقعیت ویژه در مقطعی خاص است. اینان به واقع بزرگ می نمودند نه اینکه در حقیقت بزرگ باشند. اما در نقطه مقابل، کسانی هستند که یا در زندگی و حیات خود چندان از شهرت و مقبولیتی برخوردار نیستند اما با گذشت زمان به دلایلی قابل فهم و تحلیل بزرگ و بزرگتر می شوند و گاه به مقام و منزلتی اسطوره ای بر کشیده می شوند و یا بزرگ هستند اما پس از آن بزرگی شان به مراتب آشکار تر و محسوس تر می گردد. به هرحال شماری از نامداران، پس از مرگ شان به تدریج و یا ناگهانی از مقام و منزلت پیشین خود فرو می افتند و حتی منفور و محکوم می شوند و شماری نیز بر عکس، پس از مرگ به مراتب بزرگ و بزرگ تر می گردند و بر تارک تاریخ صعود می کنند و اهمیت بسیار می یابند. از باب تمثیل می توان گفت این نوع دوم مانند قله دماوندند که هرچه از آن دورتر می شوید طول و عرض و ارتفاع و بزرگی و عظمت و شکوه او را بیشتر و ملموس تر مشاهده می کنید. این فرارفتن ها و فرو افتادن ها دلایل مشخص دارد که از منظر مورخان و تاریخ دانان و یا از منظر جامعه شناسان البته به نحو پسینی کاملا روشن و قابل تبیین است. می توان گفت برخی اشخاص وقتی هستند به واقع نیستند ولی برخی دیگر تازه وقتی نیستند بودنش بیشتر احساس می شود.
به نظر می رسد آیت الله سید محمود طالقانی ( حداقل تا اینجای تاریخ ) یکی از معدود شخصیت های نوع دوم تاریخ معاصر ایران باشد که می توان به عنوان نمونه از او یاد کرد. گرچه طالقانی در حیات خود، بویژه در حیات کوتاه خود در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی، همواره بزرگ و مشهور و محبوب القلوب همگان بوده و از قضا در شش ماه پس از پیروزی انقلاب در اوج محبوبیت و البته نابهنگام چشم از جهان فروبست، اما در عین حال با گذشت زمان و سیر تحولات ریز و درشت سه دهه اخیر، پیوسته نام او بلند تر و خاطره او زنده تر شده و بزرگی او آشکار تر گشته و از این رو بیش از پیش مورد توجه و تجلیل و تکریم قرار گرفته و می گیرد.
یکی از دلایل بزرگ تر شدن و به طور کلی اهمیت یافتن این شمار شخصیت ها در ادوار پسین، مهم شدن پاره ای افکار و دغدغه های انسانی و اجتماعی آنان و نیز برخی از وجوه شخصیتی ویژه شان است که به دلایلی در مقاطعی از زمان مورد توجه نسلهای بعدی قرار می گیرد و بدین تر تیب برجسته و درخشان جلوه می کند. در واقع هر نسلی و یا گروههایی از مردمان در ادوار مختلف بر حسب شرایط و نیازهای خود نقبی به تاریخ دور و نزدیک می زنند و شخصیت هایی را کشف می کنند و به مقتضای نیازهای خاص خود از آن شخصیت و منش و روش و آموزه هایش می آموزند. طالقانی یکی از همین شخصیت ها است و اقبال روز افزون نسل امروز، که ترکیبی است از نسل انقلاب و نسل دوم پس از انقلاب، از همین زاویه و از همین منظر قابل توجه و تحلیل است.
حال جای این پرسش است که مگر طالقانی کی بود و افکار و آرای او چگونه بودند و به طور کلی آموزه ها و دغدغه هایش کدامین بودند که هر روز مهم تر می شوند و یا بیش از پیش مورد توجه دو نسل انقلاب و بویژه نسل پس از انقلاب قرار می گیرد؟ به عبارت دیگر می توان این پرسش را درانداخت که طالقانی برای امروز ما چه دارد و به کدام نیاز ما می تواند پاسخ دهد؟
برای رسیدن به پاسخ جامع و مبسوط البته هم باید به تاریخ معاصر و از جمله به طور خاص به تاریخ انقلاب ( از آغاز دهه چهل تا پایان دهه پنجاه ) توجه کرد و هم باید به شخصیت و سلوک انسانی و منش اخلاقی و تفکر و آرای دین شناسانه و سیاسی و اجتماعی طالقانی پرداخت و هم در نهایت او را با همتایان روحانی و غیر روحانی اش مقایسه کرد، که صد البته در این مجال حتی اشارتی به این همه ممکن نیست. اما به اجمال می توانم بگویم هم شخصیت و منش و سلوک فردی و اجتماعی طالقانی برای ما ( « ما » ی ترکیبی دو نسل ) در شرایط کنونی و احتمالا آیندگان این سرزمین حامل پیامهایی سازنده و مهمی است و هم برخی از افکار و آموزه ای دینی و سیاسی و اجتماعی آن بزرگ دیروز و امروز مهم اند و قابل توجه.
چنانکه از زندگی نامه پر فزار و نشیب طالقانی تقریبا معمّر بر می آید و بویژه معاشران و شاگردان وی شهادت می دهند، سید محمود در مجموع شخیصتی معتدل و متعادل داشت و این اعتدال در تمام وجوه شخصیت و زندگی و سلوک فردی و اجتماعی اش متجلی بود و خود را در تمام عرصه ها و روابط نشان می داد. گرچه او در همان حال و به هنگام بسیار دلیر و شجاع بود و در برابر ارباب قدرت و ستمگران مقاوم بود و بی باک و آشتی ناپذیر. از سوی دیگر او به شدت اخلاقی بود و به معیارهای عام آن پایبند و متعهد بود. اخلاق هرچند موضوعا و ماهیتا فرادینی و شاید بتوان گفت پیشا دینی است و از این رو مانند اصول پیشا دینی دیگر ( آزادی، عد الت، عقلانیت و . . . ) معیار سنجش اعتبار و معقولیت و مقبولیت دین است، اما به اعتبار جایگاه و نگاه توجیهی و تحلیلی اخلاق در هر دینی، می توان از نوعی اخلاق دینی هم سخن گفت، و طالقانی از شمار عالمان و دینداران اخلاق مدار معاصر ایران بوده است که هیچگاه از آن فاصله نگرفت. بویژه در دوران پس از پیروزی و احراز محبوبیت و مقام و منزلت بلند و کم مانند، به تعبیر درست خود طالقانی زمانی که آب زیر پوست انقلابیون می افتد، او به شکل بسیار برجسته اخلاق را در صدر نشاند و به ارزشهای عام و جهانشمول آن، که در دین شناسی این عالم دینی عین دینداری و مسلمانی بود، وفادار ماند. ویژگی برجسته و مثال زدنی دیگر طالقانی، عدالت خواهی او بود که البته من در اینجا برای رعایت اختصار( و نیز به این دلیل که ما در گذشته و در سنت دینی و فقهی مان مفهومی تحت عنوان آزادی و آزادی خواهی به معنایی امروزی آن نداشتیم )، آزادی را در ذیل همان عدالت قرار می دهم. عدالت در تمام ابعاد و اضلاع ضروری آن که شامل آزادی هم می شود ( عدالت اجتماعی و فردی در تمام حوزه ها از جمله سیاسی و اقتصادی و حقوقی ) همواره محور افکار و اندیشه ها و اخلاق و سلوک فردی و اجتماعی طالقانی بود. آخرین سخنرانی اش در خطبه های نماز جمعه در بهشت زهرا این نگاه عدالت محور را به روشنی باز می گوید. در حوزه تفکر و آرا نیز طالقانی از پیشتازان و آموزگاران نواندیشی اسلامی معاصر ایران و حتی جهان اسلام است. دین او، که بیش از همه متکی و مستند به قرآن بود، از نظر اخلاقی اخلاق مدار ( یعنی مبتنی بر ارزشهای عام اخلاقی مانند مداراگری و کرامت ذاتی آدمیان و آزادگی که امروز بخش عمدة آنها در اعلامیة جهانی حقوق بشر و دموکراسی و نظام سیاسی دموکراتیک مدرن متجلی است )، از نظر اجتماعی عدالت طلب و آزادی خواه، از نظر معرفتی خردمندانه و معقول و مبتنی بر عقل سلیم ( به تعبیر فقهی « سیره عقلا » ) و در نتیجه سازگار با تمدن و مروج علوم و فنون مدرن بود. مستندات این دعاوی را می توان به فراوانی در آثار مکتوب و بجا مانده از طالقانی ( بویژه در تفسیر ناتمام « پرتوی از قران » ) و نیز تجلی آنها را در شخصیت و زندگی فردی و اجتماعی طالقانی جست و ملاحظه کرد.
با توجه به مطالب پیش گفته می توان شخصیت طالقانی را در ذیل این عناوین به تصویر کشید:
1 – اعتدال در شخصیت و منش و رفتار
2 – اخلاق مدار
3 – عدالت خواه
4 – آزادی خواه
5 – نوگرا و نواندیش و باورمند به بازسازی اندیشه دینی و کارآمد و روزآمد کردن معرفت و معارف اسلامی
مجموعة این ویژگی های شخصیتی، منشی و فکری موجب شده بود که طالقانی از آغاز تا پایان زندگی پر فراز و نشیب خود یک شخصیت روحانی، سیاسی، مبارز، انقلابی در عرصه های جامعه و سیاست و اندیشه فعال و اثرگذار باشد. ویژگی واقعا کم نظیر طالقانی این بود که او در حد قابل قبول ( بویژه در قیاس با دیگر همتایان انقلابی روحانی خود ) اندیشه و گفتار و رفتارش در تمام مراحل زندگی با هم منطبق و سازگار بود. آنچه می اندیشید و آنچه تبلیغ می کرد و می گفت، در عمل نیز در حد قابل قبولی به آنها وفادار ماند. اصولا به شهادت شاگردان و تأثیر پذیرفتگان مستقیم طالقانی، او از شمار معدود آموزگارانی بود که با منش و رفتارش بیشتر اثر می گذاشت تا گفتار و ادعاهایش. مخصوصا در دوران پس از انقلاب، که روزگار منازعات سیاسی بود و عموم انقلابیون برای تقسیم غنائم با هم رقابت می کردند ( رقابتی که سرانجام به جنگ و جدال خونین نیز کشیده شد )، این جامعیت و اخلاص و هارمونی زیبای گفتاری و رفتاری طالقانی بسیار با اهمیت بود و اگر جدی گرفته می شد می توانست مسیر حوادث و تحولات و به طور کلی تاریخ انقلاب را به گونه ای مثبت تر و کم هزینه تر تغییر دهد.
طالقانی در سال انقلاب ( 78 – 58 ) دومین شخصیت روحانی انقلاب بود و در واقع تا پیش از آمدن آیت الله خمینی به وطن وی رهبر بلامنازع انقلاب و عالیترین و محبوب ترین و با نفوذ ترین شخصیت انقلاب در داخل کشور بود و با این مقام و موقعیت ممتاز و یگانه پس از پیروزی از نخستین منتقدان ایدئولوژیک و سیاسی انقلاب و رهبر انقلاب و دیگر انقلابیون دست اندرکار نظام جدید نیز بود. در واقع او از همان آغاز یکسره قدرت و منزلت و مقامات عالی را رها کرد تا به ارزشهای اخلاقی و انسانی و البته دینی خود، که عمری را در این زمینه ها آموزگاری کرده بود، وفادار بماند. گفتن ندارد که این سخن بدان معنا نیست که سیاست و دین و اخلاق الزاما متباین اند و یا اصولا قدرت و ثروت و منزلت ناصواب و اخلاقا محکومند، بلکه سخن این است که او زمانی که در آن مقطع بین وفاداری به ارزشهای مورد اعتقادش با شرایط موجود و مقدورات واقعا ممکن تباین دید، ارزشها را، که اعتبار ذاتی دارند و غایت سیاست و قدرت و منزلت شمرده می شوند، ترجیح داد و خیرخواهانه و دلسوزانه اما قاطع و غالبا به روشنی از گفتارها و رفتارهای مسئولان عالی و دانی نظام انتقاد کرد تا شاید کارها به سامان شود و انقلاب و نظام نوبنیاد دینی جدید از انحرافاتی که در آن زمان حتی غالبا از تشخیص آنها نا توان بودند، رهایی یابد و در مسیر اخلاق و عدالت و وحدت و آزادی و پیشرفت و رهایی ملت استبداد زده ایران حرکت کند. انتخابی که بعدها دوست و همراه طالقانی آیت الله منتظری کرد و او نیز به عنوان شخصیت دوم نظام جمهوری اسلامی، زمانی که بر سر دو گزینه متعارض قرار گرفت، گزینه ارزشها را بر گزید و عطای قدرت و لذتهایش را به لقایش بخشید و به نقد و نقادی قدرت از منظر دینی و اخلاقی دست زد و از این رو نامی جاودانه و بلند یافت.
حال 32 سال از انقلاب و 31 سال از مرگ طالقانی گذشته است و اکنون در مقام صرف تجلیل و تکریم از ایشان نیستم بلکه می خواهم به پرسش پیشین پاسخ دهم که چرا طالقانی با گذشت زمان بزرگ تر و اثرگذارتر می شود و ما امروز از وی چه می آموزیم. با توجه به نکاتی که در مورد شخصیت و خطوط اصلی اندیشه های طالقانی گفتم، اگر تاریخ این 32 سال را مرور کنیم و تجارب تلخ و احیانا شیرین این دوران مهم تاریخ معاصر ایران را از نظر بگذرانیم، چند پیام و آموزه مهم از او می آموزیم:
1 – حاکمیت ملی. طالقانی چون بازرگان و دکتر سحابی بسیار تحت تأثیر جنبش مشروطه و عالمان حامی مشروطه بوده و از این رو طالقانی در سال 34 در آغاز شکل گیری استبداد نوین پهلوی دوم، کتاب از یاد رفته « تنبیه الامه و تنزیه المله » نائینی را منتشر و در واقع آن را احیا کرد. می توان حاکمیت ملی را با اندکی تسامح همان حکومت دموکراتیک مطرح در حال حاضر دانست. این نوع حکومت، حتی اگر عنوان دینی و اسلامی هم داشته باشد، اما قطعا با حق ویژه برای هر فرد و گروهی در امر سیاست مخالف است. در اوائل انقلاب این نوع حکومت به مردم وعده داده شده بود اما خیلی زود فراموش شد و اما طالقانی در همان مقطع از حق آزادی مردم و حاکمیت مردم بویژه از طریق شوراها و مشارکت هرچه بیشتر توده های مردم تأکید فراوان داشت و با نظام آمرانه و استبدادی تحت هر عنوانی مخالفت کرد. از جمله در همان آخرین خطبه نماز جمعه در بهشت زهرا روی این موضوع تأکید ویژه داشت.
2 – حفظ هویت ایرانی و استقلال کشور در پرتو وحدت و حاکمیت ملی و عدالت و آزادی. در آغاز پیروزی شعله های تفرقه و جداسری از هر سو زبانه می کشید و از هر سو به آن دامن زده می شد و کمتر کسی به پیامدهای مخرب آن توجه داشت. در بازار مکاره سیاست و فرقه گرایی و سهم خواهی ها آن روزگار، طالقانی اما با استفاده از تجارب مشروطیت و نهضت ملی و تحولات دیگر، خطر را احساس کرده و مرتب در گفتارهایش به عواقب آن هشدار می داد. در این زمینه می توان به یکی از نخستین گفتارهایش یعنی سخنرانی در احمد آباد به مناسبت 14 اسفند 57 و یکی از آخرین سخنرانی هایش در مراسم نوزده رمضان در تابستان 58 اشاره کرد. او به گروههای غالبا سهم خواه و یا بی توجه هشدار می داد که مردم اند که صاحب اصلی مملکت و انقلاب اند و باید حق آنان را ادا کرد
3 – مداراگری و تسامح. شاید برجسته ترین خصلت اخلاقی و سیاسی طالقانی اعتدال گرایی و روحیه و منش روادری و انعطاف بسیار در برابر همه بویژه دگر اندیشان بود و همین روحیه و منش موجب شده بود که او همواره محبوب همگان باشد و مورد احترام گروههای مختلف و حتی متخاصم واقع شود. گفته اند که جاذبه طالقانی به مراتب بیشتر از دافعه او بوده است و حتی برخی از جزم اندیشان فرقه گرا این را از نقاط ضعف او دانسته اند. در روابط طالقانی با افراد غیر مذهبی و یا مذهبی های سنتی و بنیادگرا ( مانند فداییان اسلام ) بویژه در داخل زندان این منش انسانی و دینی بسیار برجسته بوده است و اکنون نیز خاطرات زیادی در این زمینه از او نقل می شود. همان که اکنون تحت عنوان « اسلام رحمانی » از او یاد می شود. اگر طالقانی نا بهنگام از دست نرفته بود و نیز اگر مسئولان انقلاب در همان مقطع نیز از شخصیت و موقعیت تقریبا بی نظیر او در جغرافیای فکری و فرهنگی و سیاسی صدر انقلاب استفاده می کردند، بی گمان از برخی از تند رویها و فاجعه های گوناگون در کردستان و آذربایجان و ترکمن صحرا و خوزستان و بعدها در سطح کشور و ملی جلوگیری می شد.
اکنون پس از بیش از سه دهه جدال و اختلاف و خشم و خشونت از سوی جریانهای گوناگون و تحمیل هزینه های بسیار دردناک و تلخ برای افراد و خانواده های و ایجاد این همه خسارت برای کشور، منش و آموزه های سه گانه طالقانی برای ما در این مقطع تاریخی، بسیار ملموس تر و قابل فهم تر است و بیش ار هر زمانی به آنها نیازمندیم. گرچه در آن سیپده دم انقلاب، که همه غرق در شور و نشاط بودند و خام اندیشانه آزادی و عدالت و اسلام نوگرا و اخلاق مدار را در جیب و در آغوش می دیدند و یا سرگرم جدالهای غالبا بیهوده بودند، سخنان و هشدارهای طالقانی چندان شنیده نمی شد اما امروز پس از این همه تاریخ و تجربه و خسارت به نظرمی رسد عموما به مرحله ای از پختگی و آگاهی رسیده ایم که آن هشدارها را بفهمیم و آویزه گوش کنیم. آنچه که بیش ار هر چیز مایه امیدواری است این است که نسل پس از انقلاب، یعنی همانهایی که طالقانی را ندیده و اصولا تجربه صدر انقلاب و حتی غالبا تجربه دهه شصت را به یاد ندارند، بیش از ما و نسل ما مخاطب دغدغه های طالقانی اند. در جنبش مدنی نوین ایران خشونت محکوم است و آزادی و عدالت و برابری حقوقی از طریق مبارزات مدنی و دموکراتیک و مسالمت جو و تدریجی و قانونی در دستور کار است نه خشم و خشونت انقلابی و قهر آمیز که ما در روزگاری دچارش بودیم. این همه همانهایی است که طالقانی در آغاز انقلاب، یعنی در هنگامه ای که از هر سو شعارهایی چون « اعدام باید گردد » و « افشا باید گردد » شنیده می شد، فریاد می زد و البته گوشی نمی شنید. مدارا گری و تسامح و زیست انسانی و مدنی در زیر سقفی به نام « ایران »، پس از این همه سال اکنون اهمیت خود را بازیافته است. چرا که اکنون همه از طریق آگاهی های جدید و نیز با عطف توجه به تجربه بیش از سه دهه به این درک و تجربه رسیده اند که تسامح و رواداری و تحمل همدیگر زمینه ساز اصلی و در واقع شرط مهم تحقق دموکراسی و حقوق بشر است. به نظر می رسد طالقانی بیش از صدر انقلاب آموزگار امروز ما است. و این تجربه و آگاهی و این آموزگار را قدر بدانیم.
این مقاله با عنوان « سید محمود صادق بود » در شماره چهارم مهرنامه در تهران منتشر شده است