موسم و مراسم (قسمت ۲)

به محمد ملکی

در قسمت پیشین از چرایی عبادات و آداب و شعائر دینی و به طور خاص اسلامی سخن گفتیم و توضیح دادیم که امور و آداب عبادی و بخش شعائر در هر دین و از جمله اسلام به منظور تمرین و ممارست در جهت « شدن متعالی آدمی » است و از این رو اهمیت و اعتبار این گونه امور به محتوایی است که با خود حمل می کنند و به اهداف و غایاتی است که به رسیدن به آنها یا‌‌ری می‌‌رسانند. نکته ای که اکنون می‌‌خواهم بیفزایم این است که مسائل و مفاهیم و یا آدابی که در هر مکتب و یا دین و مرام و مسلکی مطرح می‌‌شوند و یا بدانها از جهات ارزشی و عملی توصیه می‌‌شود ( البته در اینجا منظور مفاهیم و آداب و شعائر واقعی و اصیل است نه بر ساخته های خرافه آلود و چه بسا ناقض اصول و آداب اصیل )، در چهارچوب « انسان شناسی » خاص آن مکتب و مرام و اندیشه کلان معنای درست و مفهوم و معقول و مقبول می‌‌یابد. با توجه به این نکته مهم است که احکام و ارزشها و مفاهیم و شعائر دینی چون اسلام در چهار چوب انسان شناسی ( و البته هستی شناسی و خداشناسی و معاد شناسی و برخی مفاهیم و نگرشهای ویژه دیگر ) قابل فهم و تفسیر و معقول می‌‌نماید و از این رو ممکن است همین مفاهیم و نظام ارزشی و یا آداب و احکام در انسان شناسی دیگر اساسا نه قبل فهم باشند و نه طبعا معقول و مقبول. نتیجه این نگرش و نکته این است که نماز و روزه و دیگر امور عبادی و یا ارزشها و باید و نبایدهای اخلاقی اسلام بدون توجه به آن مبادی انسان شناسانه مفهوم نخواهد بود و لذا نمی‌‌توان با انسان شناسی مادی و یا ادیانی چون یهودیت و مسیحیت و زرتشتی و یا بودیسم به فهم درست و اصیل و همه جانبه این مفاهیم و باورها و احکام اخلاقی و یا عبادی و یا سنتهای شعائری موفق شد. هر چند که البته از دیدگاه پژوهشی همواره فهم درست ابعادی و لایه هایی از مراد و فلسفه و غایات این امور در هر دین و آئینی ممکن است، چنان که شماری از پژوهشگران در این عرصه آثار ارزشمندی پدید آورده اند و می توان از باب نمونه از متأخرین به ایزوتسو اشاره کرد.

اما بخش دوم گفتار من در مورد زمان و مکان و یا حالات و احوالات و اطوار خاص شرعی و یا آئینی احکام و شعائر و عبادات است که فعلا در اینجا من از آنها تحت عنوان « موسم و مراسم » یاد می‌‌کنم.

در تمام ادیان آداب و شعائر و سنتهای سلوکی و تربیتی و آموزشی در اشکال خاص و زمانها و مکانهای ویژه و در حالات و حرکات معین و در مراسم آئینی تعریف شده ای وجود دارد که معمولا خارج از آن از منظر پیروان و مؤمنان آن نه معقول است و نه مقبول و نه مفید و لذا کمتر مؤمنی از آن محدوده ها عبور می‌‌کند. در اسلام نیز مراسم های آئینی چندی وجود دارد که بخشی از آنها در متن دین ( در قرآن و سنت و سیره معتبر ) جعل و تشریع شده و البته بخشی از آنها نیز بعدها به ضرورت بوسیلة عالمان و فرهیختگان و آگاهان به مبانی و اهداف و غایات دین و به هر حال پیروان شکل گرفته و در گذر ایام به دلیل کاردکرش ماندگار شده و امروز در شمار مراسم و یا آداب دینی قرار دارند ( گفتن ندارد که در این مقام از سنتهای درست و منطبق با مبانی و مضامین و اهداف اصیل دینی سخن می‌‌گوییم نه هر خرافه ای که مسلمانان و حتی عالمان به نام دین و یا آداب دینی جعل کرده اند و طبعا غالبا نه معقول اند و نه مقبول و مفید و قابل دفاع ).

سنت استوار و قطعی حج یکی از آنها است که در دین اسلام به شکل یک مراسم آئینی ویژه در موسم خاص و با آداب و مناسک معین انجام می‌‌‌‌شود.

نماز نیز چنین است. این مراسم دینی در زمانها و موسم های معین یعنی پنج بار در شبانه روز و در زمانهای معین و تعریف شده به صورت فردی و جمعی با ارکان و اذکار خاص انجام و اجرا می‌‌شود.

روزه هم همین گونه است. در طی سال مؤمنان مخلص در ماه معین با امساک و مناسک و معیارهای مشخص و در حال و هوای ویژه ( نمازها و دعاهای خاص و تهجدها و افطارها و اطعام ها ) فریضة صیام را برگزار می‌‌کنند. در این ماه موضوع و مفهوم شبهای احتمالی قدر و مراسم احیا با آداب مشهوری مطرح است و در نهایت عید فطر و نماز خاص فطر از موسم ها و مراسم های این ماه است که در چهارچوب خداشناسی و انسانی اسلامی به واقع « رمضان المبارک » شمرده می‌‌شود.

در این زمینه پرسش مهمی که همواره و البته غالبا از سوی مؤمنان جوان پرسشگر طرح می‌‌شود این است که  عبادت و نیایش و ارتباط با خداوند و قرب الهی و دیگر اموری از این دست درست، اما چرا در اشکال خاص و در زمانها و مکانهای ویژه و در ارکان و در آداب معین و فیکس و جاودانه و تغییر ناپذیر؟ مگر خدا به این آداب و مراسم و موسم محتاج است؟ مگر به گونه ای دیگر  و فردی تر و اردای تر و نوتر و چه بسا مناسب تر و سازنده تر نمی‌‌شود خدا را ستایش و نیایش و عبادت کرد؟ مگر گوهر دین ایمان و گوهر ایمان پیوند با مقام ربوبی نیست؟ در این صورت این همه احکام و آئین و شعائر و سنت و مراسم و موسم برای چیست؟ اساسا ( با توجه به آثار منفی دین نهادی شده ) دین بدون شعائر و به تعبیری « دین » بدون « نهاد » بهتر و مطلوب تر نیست؟  به هر حال چرا در زمان ( موسم ) و گاه در مکان خاص و در ارکان و اذکار معین و حتی به زبان مشخص ( مثلا نماز به زبان عربی ) و یا نماز رو به قبله و یا  مراسم حج در مکان و زمان معین و در مناسک تعریف شده؟

صادقانه بگویم که من خود را در ارائه پاسخ در یک گفتار کوتاه نا توان می‌‌بینیم. در عین حال تلاش می‌‌کنم که ان شاءالله مختصر و مفید نکته محوری پاسخم را به مهمانان ضیافت مقام ربوبی تقدیم کنم.

بنیاد استدلالم به همان بحث گذشته و به عبارتی به مبحث مهم « شکل » و « محتوا » باز  می‌‌گردد. مدعا این است که اصالت با محتوا است و فسلفه و غایت القصوای عبادت و شعائر با تحقق آن حاصل می‌‌شود اما این نیز مهم است که هیچ محتوایی و غایتی بدون اشکال و فرم های معین و تعینات و قوالب مشخص و عینی حاصل نمی‌‌شود. گفته اند « دین هوا است نه قبا ». اگر از این تعبیر ادبی و البته نه چندان دقیق استفاده کنیم، باید بگوییم که دین هم « هوا » دارد  و هم « قبا » اما بی گمان هوای دین بی قبای دین حرف  نا مفهومی است و در واقع به اندازه هوا باد هوا است و حاوی هیچ گزار‌‌ه روشن و معقولی نیست.

حال اگر قبول کنیم که محتوای بی فرم و دین بی شکل و نظام عملی متعینی و به اصطلاح هوای بی قبا نداریم، باید به حکم عقل بپذیریم که این اشکال باید در اساس دارای زمان و مکان و نظام آئینی و آداب موسمی و مراسمی تعریف شده و در اصل ثابت ( ولو حداقلی ) باشد و در قوالب شعائر زمانمند و مکانمند و به هر حال دارای حد و حدود معین باشند و گرنه با بها دادن انحصاری به محتوا و نفی شکل و فرم سخنی لغو و بی معنی گفته ایم. در واقع تمثیل « مثلث دایره » در این مورد صدق می‌‌کند. مثلا وقتی بنا است به انبوه مؤمنان ( آن هم به صورت جاودانه و برای همیشه ) گفته شود برای پالایش از بدیها و تبرّی از زشتی ها ( به تعبیر دینی « گناهان » ) و برای تقرب به مقام قرب الهی و در نهایت کمال وجودی خود تلاش و تمرین کنند یعنی تنفس همان هوا، باید  اشکال خاصی که البته متناسب با آن محتواها و اهداف باشد توصیه و پیشنهاد شود و در این صورت آن اشکال و قالبها هرچه باشند دارای زمینه ها و زمانه ها است یعنی همان زمان و مکان و حالات و یا همان موسم و مراسم.

از باب مثال نماز توصیه می‌‌شود. در این صورت الزاما نماز بدون شکل و زمان و حتی مکان و ارکان و اذکار و حالات و بالاخره نظام قالبی آئینی معینی نقض غرض است؛ یعنی وقتی خدا و یا رسول ( از این منظر فرقی نمی‌‌کند ) به مؤمنان پیشنهاد می‌‌کنند برای تحقق اهداف و غایات معینی نماز بخوانند، باید به حکم عقل و منطق امور بگویند چگونه نماز بخوانند تا شکل و محتوا سازگار باشند و در نهایت وسیله نمازگزار را به غایت و محتوا برساند. روزه هم همین گونه است. بنا است مؤمنان به « تقوا » برسند، یکی از راهها، روزه سفارش می‌‌شود، طبیعی و بدیهی است که باید پیشنهاد دهنده بگوید روزه چگونه انجام می ‌‌شود و در چه زمان و یا مکانی و در چه شرایطی و با چه ضوابطی روزه مطلوب و مفید فاید‌‌ه مورد نظر محقق می‌‌گردد. اینجا است که در عمل به شکل گریز ناپذیری شماری از ضوابط و شرایط شرعی برای انجام درست و مطلوب روزه و نماز بوسیل‌‌ه خدا و رسول ( در کتاب و سنت ) معین و مقرر می‌‌گردد که مؤمنان باید الزاما آن را رعایت کنند. تعبد در این مقام معنای درست و معقول دینی خود را پیدا می‌‌کند. یعنی این احکام و مقررات توقیفی اند و از این رو رعایت آنها بدون دخل و تصرف الزامی است و این یعنی تعبد اما در عین حال این « تعبد » بر بنیان « تعقل » محکم استوار است اما عقل درون دینی، چرا که عقل بیرون دینی نمی‌‌تواند نفیا و اثباتا وارد این حوزه ها شود و صد البته همین حکم نیز به حکم عقل بیرون دینی است.

به هرحال وقتی به مؤمنان از ناحیه مؤسس دین گفته می‌‌شود نماز را این گونه و در این مکانها و در این زمانها و در این شرایط (  مانند نیت، وضو، تمیم، لباس نمازگزار، مکان نمازگزار، اذکار معین، ارکان خاص،زبان خاص، حرکات خاص و . . . ) بخوانند و یا روزه را در این ماه و در این زمانها و با این شرایط انجام دهند، اینها اشکال پیشنهادی مناسبی هستند که از نظر مؤسس برای تمرین منظم و منضبط لازم است تا زیست مؤمنانه و تحقق اهداف ایمان و اخلاق و معنویت دینی ممکن شود. این کار اجتناب ناپذیری است که در تمام مکتبهای تربیتی و آئینی غیر دینی نیز انجام می‌شود.

قابل ذکر است که در این اشکال اساسا ظاهر و زمان و مکان اصالت و اعتبار مادی و فیزیکی ندارد، تمام این پیشنهاد ها و ظواهر آئینی برای تمرین  است و نظم و انضباط در تمرین. درست مانند این است که ورزشکاری برای رسیدن به وزن و توان لازم و آمادگی برای مسابقه به تمرین منظم تن دهد. از این رو مثلا لحظات معین نماز و یا ماه معین روزه و یا مکان مشخص حج اعتبار ذاتی و فزیکی ندارند ( هر چند که باید اذعان کنیم علم ما ناچیزتر از آن است که در این مورد داوری نهایی داشته باشیم )، بلکه نظم است و تمرین و موسم و مراسم که عملا اجتناب ناپذیرند.

بنا براین دو مقوله کلیدی « نظم » و تمرین » را در این زمینه فراموش نکنید. اما این را هم از یاد نبریم که در حوزه مبحث نظم و تمرین، فلسفه اجتماعی امور عبادی یعنی تحقق « امت » نیز قابل توجه است. توضیح کوتاه آن است که اسلام دینی صرفا فردی و دارای هدف شخصی ارتباط با خدا نیست که در تفرد محض ( بگذریم که تفرد محض توهم محض است ) حاصل شود، اسلام به پیوندهای اجتماعی و تأسیس  امت و ایجاد هویت ایمانی و معنوی جامعه دینداران در سطح کره ارض و فراتر از مرزهای جغرافیایی عنایت خاص و جدی دارد. اگر این مبنا را به عنوان یک امردینی ( نه صرفا سیاسی و ابزاری ) بپذیریم، در آن صورت اشکال و نظم و نظام و یا همان موسم و مراسم در تحقق این آرمان دینی اهمیت و نقش و جایگاه معنوی – اجتماعی خود را باز می‌‌یابند. در این زمان قبول می‌‌کنیم که اگر یک حداقل نظم یا از باب تمثیل نخی در تسبیح جامعه دینی نباشد، دانه های انبوه و پراکنده امت را هیچ عاملی در گذر ایام و در سیر متحول روزگاران متحد و منضبط نمی‌‌کند. در برخی آیات قرآن و روایات دینی ما در مقام بیان فلسفه احکام و موسم ها و مراسم ها ( از جمله حج و نماز ) به این بعد اشاره مستقیم دیده می‌‌شود و نباید به آنها بی توجه و حتی کم توجه بود.

موضوع مهم دیگر که مایلم در اینجا اشاره کنم، « فکر » و « ذکر » ( تأمل و شهود ) در موسم و مراسم است. این مبحث مهم و مفصلی است که اکنون نمی‌‌توان به آن پرداخت. جان کلام این است که فکر و ذکر برای تجلی و رشد و حتی تحقق خود به شکل گریز ناپذیری محتاج موسم و مراسم و یا زمان و مکان و « لحظه » است. درست است که در عالم نظر و عمل برای تأملات و اذکار ( دورکن مهم تجربه باطنی و یا شهود عرفانی )، زمان و مکان و لحظات به وسعت هستی و زمان و مکان فراخ است و تفاوتی در آنها وجود ندارد، اما در زندگی محدود آدمی و در ساحت تجربه، لحظات و یا موسم ها و مراسم ها برای تأمل و اندیشه و سیر آفاق و انفس، نقش تعیین کننده ای دارند و از این رو پیامبران و عارفان و پاکان و اولیاء و حتی اندیشمندان معمولی بشری همواره به تشخیص فردی و یا به پیروی از سنتهای دینی و رایج روزگار از موسم ها و مراسم های معین برای فکر و ذکر استفاده کرده اند. راز این سنت این است که در زمانها و گاه مکانها و به هر حال لحظات ( که روی « لحظه » تأکید مضاعف دارم  و آن را « شکار لحظه ها » می نامم )، یا آدمی را برای تأملات و اذکار آماده می‌‌کنند و یا آمادگی ها را به مرحل‌‌ه تحقق و باروری و شکوفایی نزدیک و حصول شهود و تجربه باطنی ناب را ممکن می کنند. استفاده از اعداد ( هفت، چهل، هفتاد و…) و چله نشینی ها در سنت عرفانی نمونه ای از این توجه به موسم ها و مراسم ها است.

نماز و روزه و حج و جمعه و جماعت و بویژه قدر و ایام و لیالی قدر ( که از هزار ماه برتر است )، اهمیت موسم ها را آشکار می‌‌کند. این تدابیر برای این است که آدمی در این لحظات و ایام و ساعت، ذهن و زبان آدمی و روح و احساس و تمام جان و اندیشه اش در یک نقطه متمرکز می‌‌شود، گسترش می‌‌یابد، رشد می‌‌کند، شکوفا می‌‌گردد، کانالیزه می‌‌شود، میوه می‌‌دهد و در تفکر و ایمان مذهبی به شهود و حقیقت می‌‌رسد و « همه او » می‌‌شود و قطره به دریا می‌‌پیوندد ( البته من به پیروی از اقبال این ارتباط را از باب ارتباط صدف و دریا می بینم نه قطره و دریا یا سایه و صاحب سایه که وحدت وجودی ها می‌‌گویند ). بویژه اگر این موسم ها و مراسم ها از کانون امر مقدس و قلب هستی ( باید بگویم این تعابیر ازباب تسامح است و گرنه از دقت لازم بر خوردار نیست ) یعنی خداوند گفته شده باشد، برای مؤمنان تجربه و اثر معنوی و تحول آفرینی شگفت و بی‌‌مانندی را در پی می‌‌آورد که اهمیت آن را فقط مؤمنان درک می‌‌کنند و از برکات آن فقط مخلصین ناب برخوردار می‌‌شوند. شکار لحظه ها نصیب کسانی می شود که از هوشمندی، زمان شناسی، تمرین مداوم ( مراقبه و محاسبه )، اخلاص و شور عاشقانه ( به تعبیر قرآن « اشّد حبا لله » ) کافی نصیب دارند.
در گذشته گفتم که رمضان « حرا »ی مؤمنان است و تحلیل و تعلیل من از آن تعبیر همین اهمیت و نقش « موسم » است که اکنون توضیح دادم. مسأله این نیست که این روزها و ماهها و مکانها و لحظات با  دیگر روزها و زمانها و مکانها فرق فیزیکی و مادی دارد و لذا نباید در مورد ابعاد مادی و خارجی و عینی این موسم ها بحث و جدل کرد، حداقل به گمان من، اهمیت دادن  و مقدس شمردن این لحظات و شبها و روزها و مکانها برای تمرکزدادن و آمادگی ذهنی و روانی مؤمنان خالص و مخلص است نه بیشتر. در عین حال اگر هم قداست ذاتی داشته باشند، در این نمی‌‌توان تردید کرد که هدف و غایت تحقق فکر و ذکر و در نهایت پرواز جان آدمی به بارگاه اولوهیت و مقام قرب است.

به نازم به بزم محبت که آنجا                                   گدایی به شاهی مقابل نشیند

در نهایت سخن بودا راست است که « با انگشت به ماه اشاره کن، ابلهان به جایی آنکه به ماه نگاه کنند، به انگشت تو نگاه می کنند ». به هرحال هرچه هست، « من » و « ما » هستیم نه زمان و مکان و اینجا و آنجا. چگونه است در همان شبی که حافظ آن را « فرخنده شبی » می‌‌خواند و آن سحر را « مبارک سحری » که « برکات » ش دادند، برای میلیونها انسان در همان لحظه و شب و سحر، جز « خور و خواب و خشم و شهوت »، نبود؟ « قدر » را من در یک لحظه می‌‌آفرینم و موسم و مراسم را با معنا و شکوفا می‌‌کنم، اما در آن لحظاتی که خدایم به من گفته است و همین اشاره  « او » دگرگون و متحولم می کند. دریغ که حقیقت دین و محتوا و به اصلاح هوای آن، در قیل و قال مدرسه و در جدالهای لفظی مرسوم و تقلیل دین به یک مباحث فکری و یا به یک سلسله احکام جزمی فقهی و آداب خشک بی معنی و موسم ها و مراسم های شکلی و جاهلانه و حتی آمیختن دین به انواع خرافه ها، از گوهر دین و ارزشهای اصیل و ناب و انسان ساز آن محروم شده ایم و به انگشت راهنما خیره مانده ایم و سرگرم و چه زیانی کرده‌ایم!

با این تفاصیل امیدوارم دیگر نپرسید که چرا احکام و شعائر و موسم ومراسم؟ چرا حتما باید این مقررات را به همان شکل ثابت و در زمان و مکان معین انجام دهیم؟ چرا دین با شریعت و نهاد؟ بویژه در مقام تحکیم استدلاهای گذشته می‌‌افزایم که اگر آن شعائر و یا موسم ها و مراسم ها در اختیار مردم و سلایق آنان نهاده می‌‌شد، به یقین عمر دین اسلام به یک قرن نمی رسید چرا که در طی این مدت گرایشها و سلیقه های مختلف و متضاد دینداران ( مخلصانه یا مغرضانه ) ده ها و صدها و چه بسا بی نهایت سنت و شعائر و آداب و احکام به نام دین جعل می‌‌کردند و سرانجام در یک  پروسه طبیعی اصل دین و محتوای آن مخدوش و قربانی و فراموش می‌‌گردید. شاید یک مثال تا حدودی اهمیت مدعا را نشان دهد. در سد‌‌ه دوم و سوم مبحث ترجمه قرآن پیش آمد.  در آغاز عالمان در برابر ان مقاومت کردند و با توجه به ترجمه ناپدیری متن مقدس و احتمالا عربی گرایی افراطی برخی و تقدس بخشیدن به زبان عربی آن را موجب تحریف و مسخ کلام خدا می شمردند، اما سرانجام به یک راه منطقی و معقول رسیدند و آن این بود که ترجمه مجاز است اما قرآن مترجم قرآن نیست. به راستی اگر در آن زمان پذیرفته شده بود قرآن مترجم قرآن است، اکنون از اصل قرآنی نشانی بود؟ و اگر هم بود اعتباری داشت؟ ضرورت استفاده از زبان عربی در نماز ها نیز دقیقا با همین منطق قابل فهم و تفسیر و در نتیجه معقوول و مقبول می نماید.

به هر حال توقیفی بودن سنتها و شعائر و احکام شرعی اصیل، هم راه دگرگونی بینادین و  محو آنها را نا ممکن می‌‌کند و هم محتوا را همچون پوسته ای ستبر و امین در خود و با خود حفظ می‌‌کند و هم به عنوان متن مرجع امکان نواندیشی و باز اندیشی افکار و عقاید و آداب دینی را فراهم می‌‌سازد و این کم نعمتی نیست، پس این نعمت را پاس داریم. از مؤمنان روزه دار ملتمس دعا هستم.

Share:

More Posts

سفری به لاس وگاس

4 روز پنجشنبه به اتفاق آقای علی شاکری و همسرشان سفری رفتیم به لاس وگاس. این لطف را میدون ایشان هستیم. با ماشین ایشان رفتیم

عالم زر یا عالم زور؟!

به یاد می آورم که پس از ورود به قم در سال 1344، زمانی که هنوز چندان با محیط آشنا نشده بودم و استادی و

کورسوی امید؟

خبر بسی خرسند کننده و مسرت بخش بوده است. هرچند این روزها چند تن از زندانیان سیاسی و البته بیشتر خانم ها به هر تقدیر

Send Us A Message