به کیوان صمیمی
n
اخیرا از جناب آقای دکتر احمد توکلی، نماینده اصولگرا و رئیس مرکز پژوهشهای مجلس، نامه ای سرگشاده خطاب به جنابان خاتمی و موسوی در رسانه ها منتشر شده است که از جهاتی وادارم کرد که در پاسخ ایشان نکاتی را یادآوری کنم.
n
سخنم را با بیان خاطره ای از آقای توکلی آغاز می کنم که کلید راز گشای اختلاف من و ایشان است و در این جوابیه روی آن تکیه خواهم کرد. در مجلس اول هردو نماینده بودیم: ایشان از بهشهر و من از تنکابن ( شهسوار ) و رامسر. در اوایل کار مجلس زود با هم آشنا شدیم. یکی به دلیل هم استانی بودن و دیگر به دلیل همفکری در برخی مسائل و موضوعات سیاسی روز ( بویژه موضوع گروگانها ). اما به تدریج اختلافات فکری و سیاسی ما آشکار و آشکارتر شد و بارها به مناسبتهای گوناگون به هم بحث و مجادله می کردیم. به یاد می آورم که یکبار ( احتمالا در زمستان ۵۹ ) در سلف سرویس مجلس دور میزی نشسته بودیم و با هم گرم بحث شدیم. بحث به اینجا رسیده بود که ایشان مدعی بود که شما امام را قبول ندارید و من می خواستم به هر قیمتی ثابت کنم که به ایشان اعتقاد دارم و از ایشان اطاعت می کنم. هم به عنوان یک مرجع تقلید و هم به عنوان رهبر سیاسی و نظام. بحث داغ شد. در نهایت آقای توکلی گفتت: ببین! درست است! هردو به امام اعتقاد داریم، اما با دو معیار! تو می گویی استثمار بد است و غیرقابل قبول و آمریکا هم استثمارگر است و از این رو مردود و امام هم چون با استثمار و آمریکا مخالف است، مورد قبول است. اما من درست برعکس، می گویم چون امام با استثمار و آمریکا مخالف است، من هم با این دو مخالفم، و گرنه دلیلی برای مخالفت با استثمار و آمریکا وجود ندارد. گفتم اگر امام با استثمار ( توجه داشته باشید که در آن سالها بحث استثمار و امپریالیسم یک موضوع محوری در جریان گرایشهای چپ – دینی و غیر دینی – بود و حتی راستگراها نیز مجبور بودند در برابر آن موضع خود را اعلام کنند ) موافق باشد و در نتیجه امپریالیسم و آمریکا را تأیید کند، اشکالی ندارد؟ گفت: نه، ندارد. با هیجان گفتم: بارک الله! با این مثال به بهترین بیان اختلاف بنیادین بین ما را گفتی، حقیقت همین است و تفاوت اساسی ما نیز همین معیار و مبنا است! ایشان با خشم و ناراحتی بلند شد و میز را بی خداحافظی معمول ترک گفت. پس از آن روابط و دوستی ما به سردی گرایید و دیگر بین ما بحث و گفتگو کم پیش می آمد. چند ماه بعد یعنی بهار سال ۶۰ و تحولات بعد از آن رشته دوستی و ارتباط ما را بسیار نازک کرد. بویژه پس از آن که آقای توکلی وزیر کار کابینه آقای مهندس موسوی شد، با طرح ها و افکار و گفتارهای راست روانه افراطی اش، باز هم فاصله ما بیشتر و عمیق تر شد.
n
اکنون حدود سی سال گذشته و گرد پیری و غبار ایام بر سیمای هر دوی ما نشسته، اما درست به همان دلیلی که ایشان گفته است، من و ایشان در دو جبهه قرار داریم و هرکدام با معیار دینی و سیاسی خود تحولات را رصد می کنیم و در بارة افراد و رخدادها و جریانها اظهار نظر و داوری می کنیم. باز درست به همین دلیل است که سرگذشت و سرنوشت متفاوتی یافته ایم. یکی در نظام و از ارکان یک جریان حاکمیت و دارای نام و نان، دیگری در خارج از نظام و مطرود و متهم به ارتدا د مذهبی و به هرحال بی نام و بی نان و آواره در دیار غربت.
n
زمانی که نامه جناب توکلی را خواندم، پیش از هر چیز به یاد آن خاطره افتادم و دیدم همچنان همان معیار دین شناخت و مبنای سیاسی در رصد تحولات، راهنمای فکری و نظری ایشان است و با همان مبانی رخدادهای انتخابات و حوادث پس از آن را مورد ارزیابی قرار داده و آقایان کروبی و موسوی و خاتمی و جنبش مشهور به سبز را به نقد و چالش کشیده است.
n
حال از آنجا که من دیگر « خط امامی » نیستم، طبعا نمی توانم از موضع این نحله به آقای توکلی پاسخ دهم، هر چند که این بزرگواران به دلیل گفتمان مشترک شان با منتقد محترم، باید به آن نوع انتقادات و خرده گیریها پاسخ در خور دهند. البته این به معنای این نیست که از موضع خط امام نیز نمی توان پاسخ معقول و مقبول به آن پرسشها داد. واقعیت این است که من اگر خط امامی هم بودم، می توانستم تمام مدعیات نامه را به استنادات متون و منابع به جا مانده از رهبر فقیدانقلاب پاسخ دهم و حداقل قرائتهای مختلف از « خط امام » را آشکار کنم و نشان دهم که چنین نیست که جناب توکلی می گوید. از سوی دیگر من سخنگوی آقایان نیستم تا وظیفة پاسخگویی از سوی آنان را داشته باشم.
n
در چالش من با دوست قدیم جناب دکتر توکلی، جان کلام این است که ایشان همچنان با همان معیار بستگی مشروعیت دینی و سیاسی هر چیز به رأی و نظر حاکم ( که فعلا ولی فقیه گفته می شود )، به انتخابات و تحولات جاری نگریسته و آقایان خاتمی و موسوی و کروبی را مورد خطاب قرار داده و آنان را متهم به خروج از خط امام و مخالفت با رأی « ولی فقیه مظلوم » کرده و در نهایت بر این رأی اصرار ورزیده اند که این شما هستید که باید باز گردید نه مخالفان شما. چرا؟ برای این که نتایج انتخابات و انتخاب آقای احمدی نژاد با ۲۴ میلیون رأی مورد تأیید ولی فقیه و شورای نگهبان مورد تأیید ایشان قرار گرفته و مراسم تنفیذ به دست رهبری انجام شده و از این رو لاجرم این رئیس جمهور و دولت ایشان مشروع و قانونی است و شما حق ندارید با دولت قانونی مورد تأیید ولی فقیه مخالفت کنید و آن را نا مشروع بدانید. تمام ماجرا این است! از این رو ایشان به آقایان هشدار می دهد و در واقع تهدید می کند که در نهایت نظام ( بخوانید: رهبری ) با شما مدارا نخواهد کرد.
n
اما از جناب توکلی می پرسم: اگر کسی مشروعیت ولی فقیه ( البته با فرض اعتقاد به این تئوری ) و قانون اساسی را از رأی و انتخاب و رضایت مردم دانست و در نتیجه مشروعیت رأی و رفتار ولی فقیه و دیگر مدیران عالی و دانی کشور را دقیقا انطباق آنها با قانون به مثابة « میثاق ملی » و لاجرم شرعی دانست، چه باید بکند؟ شما و کسانی چون شما از گذشته تا کنون در چهار چوب ایدئولوژی تان حق دارید همه چیز را با معیار رأی حاکم بسنجید و در این رویکرد صد البته طبق همان تمثیل پیش گفته شما قانون و حق و عدالت به عنوان معیارهای داوری مستقل ( به گونه ای که در عرف حقوقی مدرن و حتی در کلام شیعی در باب عدالت و حق گفته می شود ) و نیز نقد حاکمان و حاکمیت سخنی یاوه و لغو خواهد بود. هر چند که شما در مقام محاجه ممکن است این دعوی را قبول نکنید. اما به نظر می رسد افراد مورد انتقاد و خطاب و عتاب شما با معیار پیش گفته به انتخابات و نتایج آن و نیز عملکرد « ولی فقیه مظلوم » می نگرند و داوری می کنند. در این صورت تکلیف اینان چیست؟ البته حق آن است که همین معیار و رویکرد ملاک داوری در مورد ولی فقیه پیشین نیز هست، اما دوستان اصلاح طلب خط امامی کنونی خود باید در این باب توضیح دهند و بگویند معیار دوگانه چرا. به هرحال در این میان معیار شما برای شخیصت های مورد بحث حجت نیست و نمی تواند باشد.
n
اما نکته مهم آن است که شما مسؤلیت ( حداقل اولیه و اصلی ) تحولات منفی و خسارتبار پس از انتخابات و حتی طرح شعارهای تند و ساختارشکنانه راهیپیمایی ها را بر دوش موسوی و خاتمی و کروبی گذاشته اید و از آنها خوسته اید که پاسخ دهند و طبق نظر شما از جنبش تبرّی بجویند. اما اگر از منظر قانون و معیار قانون و عدالت و حقوق شهروندی و حق حاکمیت ملی، به انتخابات و رفتارهای حاکمیت و رهبری و نهادهای تحت امر وی بنگریم و داوری کنیم، روشن است که این شخصیت ها هیچ مسؤلیتی نداشته و ندارند و لذا اینان نباید پاسخگو باشند؛ در مقابل کسانی باید پاسخگو باشند که با نقض آشکار قوانین و خروج از عدل و انصاف و بدون ارائه پاسخ روشن و مدلل به اعتراضات کاندیداها و انبوه رأی دهندگان دست به یک کودتای انتخاباتی زدند و هر چه خواستند گفتند و کردند و هنوز هم عطش سفاکی و قانون شکنی شان سیراب نشده می خواهند سر مخالفان و معترضان را به سقف بچسبانند! حتی اگر به فرض و طبق نظر شما تقلبی در انتخابات انجام نشده و رئیس جمهور قانونی شما به واقع ۲۴ میلیون رأی آورده ( ادعایی که با هیچ معیار عقلی و آماری نمی خواند )، باز باید با معترضان قانونی برخورد کنند و حق اعتراض را برای آنان محفوظ دارند و در نهایت باید در یک فضای قانونی و آرام و در یک روند احتمالا دراز مدت با مواجهه اقناعی به منتقدان پاسخ داد و به تدریج نیروهای معارض را به تفاهم و توافق رساند. چه کسی و کسانی این حق قانونی را از مردم و اکثریت رأی داده ها دریغ کردند؟ کدام طرف فرمان آتش داد و هزاران نفر را مجروح و مقتول کرده و به زندان انداخت و این همه به این مردمی که جرمی جز به امید ایجاد اندکی تغییر مثبت در نظام در انتخابات شرکت کردند نداشتند، ستم روا داشت؟ برادر! برای دستمالی قیصریه را که به آتش نمی کشند! و فندق را با بمپ ناپالم نمی شکنند!
n
شما این بزرگوران را متهم به خروج از خط امام و نظام کرده اید. اما نه تنها هیچ دلیلی بر اثبات این مدعا وجود ندارد بلکه به استناد سوابق و رفتارهای سیاسی از گذشته تا حال و شخصیت و منش اینان می توان نشان داد که آنان هر چه گفته و کرده اند برای استحکام نظام و در چهار چوب قانون و خط امام و با استفاده از بخشهای مغفول قانون اساسی و نیز بخشی از سنت رهبر فقیر انقلاب کرده اند و از قضا آنان مدعی اند که رقیبان بر خلاف قانون و مصالح نظام و مردم عمل کرده و می کنند. از این رو برخی از مخالفان برانداز در داخل و خارج کشور به همین دلیل اصلاح طلبان را مورد انتقاد قرار می دهند و پیوسته ادعا می کنند و هشدار می دهند که به موسوی و دیگران نمی توان اعتماد کرد چرا که هنوز اینها به نظام وفادارند.
n
طرفه این که شما با محور قرار دادن دولت دهم به عنوان دولت قانونی، از موسوی و خاتمی می خواهید به خط امام و به آغوش پر مهر نظام برگردند و با دولتی که از نظر آنان غیر قانونی و نا مشروع است همکاری کنند، اما هیچ از عملکرد ضد ملی و هنجار شکنانه و حتی با معیارهای شما ضد خط امام و رهبری نمی گویید و یا مهم نمی دانید و یا بدان اهمیت چندانی نمی دهید. رفتارها و گفتارهایی که که در این چهارسال دین و کشور و نظام و مردم را به بازی گرفت و همه چیز را در انظار مردمان هوشمند ایران و جهان به مضحکه تبدیل کرد و ایرانی در جهان را خوار کرد. چه کسی و کسانی در این چهار سال از موجودی به نام احمدی نژاد حمایت مطلق کرده و او را برگرده مردم سوار کرده و بار دیگر برای چهارسال دیگر او را بر یک ملت و یک نظام تحمیل کردند؟ گرچه شما توصیه می کنید که اعمال رقیب را بهانه توجیه رفتارهای خود قرار ندهید، که البته در جای خود این سخن درست است، اما چگونه می توان این همه فاجعه را نادیده گرفت و چشم بر این گفتارها و رفتارهای ایران و نظام بر باد ده فرو بست و یک طرفه تمام مسؤلیت را بر دوش چند شخصیت مظلوم و محترم گذاشت که گناهی جز این نداشته و ندارند که هوس کردند در چهارچوب همین نظام و ولایت فقیه اندکی تغییر ایجاد کنند و اندکی از رنج و تحقیر یک ملت بکاهند؟ حتی اگر با معیارها و انتقادهای غالبا جدی و کارشناسانه شما و نهاد قانونی تحت ریاست شما در طول چهارسال گذشته به دولت نهم و به گفتة شما « خود رأییهای » رئیس مسؤلیت ناشناس آن به کارنامه این رئیس و مرئوسان بنگریم، باز باید مسؤلیت اصلی را بر گردن مخالفان موسوی و خاتمی و کروبی و حامیان جنبش گذاشت نه این افراد.
n
به هر حال من بر این گمانم که این رخدادهای بعضا نگران کننده، که بی گمان نه مطلوب شما است و نه مقبول من، ناشی از سیاست مشت آهنین و خودرأیی و آمریت و قانون شکنی و بی تدبیری طرف مقابل است نه طرف معترض و مدافع حقوق تضییع شده مردم. از این رو می گویم « خود کرده را تدبیر چیست »؟ این مصیبت را خود نظام برای خود و البته برای ملت نیز پدید آورده است و کسی در این میان مقصر نیست. شما از برخی از شعارها اظهار نگرانی می کنید، با توجه به دیدگاه شما و اردوگاهتان حق دارید که نگران باشید، اما موسوی و خاتمی این شعارها را به مردم القا نکرده اند، همه ما دیده ایم که این کاندیداهای معترض پس از اعتراضات گستردة مردم با آنان همراه شده و از حق مردم دفاع کردند و به ستم ها اعتراض کردند نه بیشتر. شما به خوبی می دانید که ایران آتش زیر خاکستر است و به گفتة درست موسوی اگر هم این شخصیت ها تن به سکوت و یا سازش دهند، این آتشفان، خوب یا بد، فروزان تر از گذشته به راه خود را ادامه خواهد داد. چرا که اساسا داستان چند ماه اخیر نیست، داستان تحقیر و زخم چرکین و خشم فرو خفته سالیان دراز است. با این همه هنوز نیز راه اصلاح و جلوگیری از انفجار ویرانگر کاملا بسته نیست، اما این مسؤلان اصلی نظام اند که باید رهنمودهای بزرگان و خیرخواهانی چون آیت الله العظمی منتظری را بشنوند و گام پبش بگذارند و اشتباهات دهشتناک تاریخی اخیر خود را اصلاح کنند و به ترمیم گذشته ها بپردازند و به قانون و حق و عدل بگردند. وگرنه نه تنها از آرامش و امنیت نشانی نخواهد بود، که هر روز بر عمق بحران افزوده خواهد شد. به گفتهٔ درست کروبی در نخستین بیانیه پس از انتخابات « تازه این آغاز داستان است »! اگر طرف حاکم به حق برگردد، قطعا خاتمی و موسوی و کروبی خط امامی را درکنار خود خواهد دید.
n
واپسین کلام این که شما از ضرورت نقد می گویید و از این که تحولات اخیر و یا موضع گری های موسوی و دیگران راه نقد دولت را بسته است گله می کنید، اما برادر عزیز! شما از کدام نقد می گویید؟ البته باید بگویم به نقدهای و شجاعتهای خاص شما در نقادی دولت نهم احترام می گذارم و آنها را به هرحال مغتنم می شمارم، اما اشکال کار در اینجا است که شما بر طبق عقیدة دیرین تان، فقط خود را در محدودة دولت و نهادهای خاص مجاز به نقد می دانید، و حال آن که مشکل از جای دیگر است و تا آن مشکل با نقادی مصلحانه و منصفانه گشوده نشود، هرگز راه به جایی نخواهیم برد. همان گونه که دوستان اصلاح طلب ما نیز اگر در گذشته چنین کرده بودند احتمالا امروز از وضعیت بهتری برخوردار بودند. اگر شما بتوانید خود را از معیار غیر قابل دفاع نقد ناپذیری ولی فقیه، که نه با قرآن و سنت می خواند و نه با عقل و منطق مدیریت سازگار است، برهانید، قطعا از نگاه وارونه به تحولات و حتی منافع و مصالح نظام رها می شوید و همه چیز را به گونه ای دیگر و واقعی تر می بینید. اگر شما به پیروی از امام علی (ع) اشخاص و رجال را با حق و عدل و نیز قانون می سنجیدید نه بر عکس، امروز نقدهایتان از کسی چون احمدی نژاد و خود رأیی او می گذشت و به حامیان اصلی او باز می گشت و به اصلاح امور از سرچشمه توجه می کردید. احتمالا این سخن من بر شما گران خواهد بود اما باور کنید شنیدن و عمل به آن به سود شما است. نمی گویم از جان لاک پیروی کنید، از علی پیروی کنید. چنین باد.