به احمد زید آبادی
مدتها و بلکه سالها است که مطلبی ذهن و اندیشه ام را به خود مشغول کرده و بارها بر آن شدم تا در این زمینه چیزی بگویم و بنویسم اما هر بار با این وسوسه که ممکن است زمان طرح آن نباشد و اصلا هزار درد بی درمان دیگر داریم که برای طرح و چاره جویی در اولویت قرار دارند، از سخن گفتن در این مورد منصرف شدم، اما اکنون ( به رغم قدرتمدنی همان وسوسه و تردید )، به آن اشارتی میکنم تا فتح بابی باشد برای بحث و گفتگو بوسیلة اهل نظر و پژوهش. آن مطلب، موضوع جایگاه و نقش نماز مهم جمعه در جامعه اسلامی و به طور خاص وضعیت و چگونگی آن در جمهوری اسلامی ایران در این سی سال است. بیفزایم که بهانه طرح کنونی این بحث رخداد اقامه سه نماز جمعه اخیر یعنی نماز آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی است که البته سومی آن در جمعه ( به هر حال ) اخیر برگزار نشد.
با اندک آشنایی با اسلام مبتنی بر کتاب و سنت و سیرة نیکوی مسلمانان، میتوان به اهمیت مفهوم و نقش و فلسفه عملی عبادت و شعائر دینی و برکات آنها در زندگی فردی و اجتماعی مؤمنان پی برد. حج، نماز، نماز جماعت و نماز جمعه از این شمار عبادات و به تعبیر قران « شعائر الله » هستند. اکنون فقط اشارتی به یک موضوع مرتبط با نماز جمعه میکنم که انگیزه طرح این گفتار مختصر است.
شیعیان ایران با زعامت دینی – سیاسی علما و فقیهان پس از قرنها بی اعتقادی و یا بی اعتنایی به نماز مهم جمعه، اکنون سی سال است که نماز جمعه را در سراسر کشور با تشریفات و تبلیغات به مثابة آئین سیاسی – عبادی برگزار میکنند. طبق دیدگاه فقهی عموم فقیهان شیعی، اقامه نماز جمعه از شئون امامت و حکومت است و از این رو امام و خطیب جمعه را امام به عنوان حاکم مشروع اسلامی نصب میکند و در زمان غیبت امام معصوم طبق تئوری ولایت فقیه حاکم فقیه امام جمعه هم هست و نصب خطیب جمعه در بلاد از اختیارات ولی فقیه حاکم است و در نهایت با این مقدمات آئین نماز جمعه زیر مجموعه امر ولایت و حکومت است.
حال به نحو پسینی و تجربی به آئین نماز جمعه و کار کرد و نقش آن در جامعه دینی و حتی فراتر در سطح « ملت ایران » ( به معنای سیاسی و مدرن آن ) در طول سه دهه بنگریم، چه می بینیم؟ اگر واقع بینانه و همه جانبه و بویژه از منظر تأمین مصالح دینی و ملی به کارکرد و پیامدهای عملی ریز و درشت نماز جمعه حکومتی ایران با تأکید بر الگوی تهران بنگریم، بعید است که این کارکردها چندان مثبت و قابل دفاع باشد. به عبارت دیگر تجربه نشان میدهد که نماز جمعه های تهران و سراسر ایران غالبا نه چندان کمکی به گسترش و تعمیق اخلاق دینی و ادب و آداب اسلامی و آموزش تقوی و پارسایی کرده و نه در جهت تأمین منافع ملی و وحدت ادیان و مذاهب اسلامی و اقوام متکثر ایران بزرگ چندان موفق بوده است. حتی میتوان گفت که متأسفانه به طور سازمان یافته و سنتی و علی الاغلب خطبه های بسیاری از امامان جمعه و خطیبان این عبادت و حواشی رسمی و غیر رسمی این آئین دینی در هر هفته مغایر با ارزشهای بیّن دینی و اخلاق و تقوای الهی و نیز مخالف مصالح و منافع و وحدت ملی و تکریم و ناقض حقوق عمومی بوده است.
حال پرسش اساسی این است که اشکال در کجا است؟ اشکال در اصل نماز جمعه است یا در امامان جمعه و یا در سیاستگذاران و یا در حکومتی بودن آن و یا احتمالا در عوامل دیگر؟ گرچه شخصیت و منش و میزان دانش و ایمان و تقوای خطیبان و نیز عوامل دیگر در قدرت یا ضعف نماز جمعه ها و آثار مثبت و منفی این مراسم دینی مؤثر است و از این رو نمی توان تمام امامان جمعه را با یک چوب راند و دربارة صدها خطیب شیعی و سنی جمعه در سراسر کشور قضاوت یکسان و کلیشه ای کرد اما به گمان من مشکل اصلی در حکومتی بودن آئین نماز جمعه است که به شکل گریز ناپذیری به پیامدها و عوارض منفی و غیر قابل دفاعی حتی از نظر دینی منتهی شده است. زیرا زمانی که: ۱ – اقامه نماز جمعه انحصارا از شئون پیامبر و ولایت و امامت شمرده میشود، ۲ – در زمان غیبت این حق به فقیه شیعی منتقل میشود، ۳ – طبق نظریة ولایت فقیه در صورت احراز قدرت سیاسی بوسیلة فقیه جامع الشرایط و تأسیس دولت دینی این حق به فقیه مبسوط الید و حاکم واگذار میگردد، ۴ – انتصاب خطیبان جمعه منحصرا در اختیار فقیه حاکم است، ۵ – نماز جمعه های سراسر کشور حکومتی خواهند بود و در واقع تریبون نمازهای جمعه به صورت اجتناب ناپذیری تریبون حکومت و در نهایت تریبون انحصاری شخص حاکم خواهد شد. به عبارت روشن تر اگر مقدمات نظری و دینی نماز جمعه و چگونگی و کیفیت اجرای آن را قبول کنیم، نتیجه کم و بیش همین خواهد بود که هست. بنا براین مشکل بیشتر ابعاد تئوریک دارد تا بستگی به افراد و یا حتی این حکومت و آن دولت. از این رو در میان اهل سنت و جماعت نیز البته با تفاوتهایی همین مشکل وجود دارد.
حال چه میتوان گفت و چه میتوان کرد؟ در وجوب نماز جمعه و اهمیت و نقش اصیل دینی و اجتماعی این فریضه اسلامی بحث و مناقشه ای نیست ( و به نظر می رسد که تعطیلی و انحلال آن در شیعه نیز از مبانی قرآنی استواری بر خوردار نیست ) و مسلمانان باید از برکات معنوی و اخلاقی آن سود ببرند، اما به نظر میرسد با توجه به تجربه شکست خوردة سنت دینی نماز جمعه در جمهوری اسلامی، لازم است در مورد کیفیت اقامه و اجرای نماز جمعه در جوامع اسلامی و بویژه در ایران کنونی فکری جدی بشود و باید تدابیری اندیشید تا حداقل از آسیب های آن کاسته شود.
اگر تقریر من از مبانی نظری و الزامات کلامی آن درست باشد، روشن است که بنیان اجرای چگونگی برگزاری نماز جمعه همان حکومتی بودن و در واقع انتصاب خطیب جمعه بوسیلة حاکم وقت است. فقیهان شیعی نیز به استناد آن اقامه جمعه در زمان غیبت را غالبا حرام و برخی مجاز و یا واجب تخییری دانسته اند و شمار اندکی نیز واجب عینی شمرده اند. اما آیا این بنیان کلامی از اتقان و استواری استدلالی کافی برخوردار است؟
چنین مینماید که نماز جمعه حتی در زمان شخص شخیص نبی گرامی اسلام نیز امر حکومتی به معنای رایج آن نبوده است و اگر هم بوده به الزام عملی آمیخته بودن دو شأن نبوی و حکومتی پیامبر بوده و به هر حال در آن شرایط عملا اجتناب ناپذیر بوده است. اما چرا و به چه دلیل قرآنی و عقلی پس از در گذشت حضرت رسول و پایان نبوت انتصاب خطیب جمعه و در نتیجه نهاد مهم حمعه و نیز جماعت به شکل انحصاری شأنی از شئون حکومت و حاکم اسلامی باشد؟ افزون بر این که دلیل یا دلایل استواری عقلی و نقلی برای این نظریه نداریم، بلکه با توجه به پیامدهای منفی و مخرب عملی فراوانی که حکومتی بودن نماز جمعه ( و به طور کلی دولتی شدن دین ) دارد و در تاریخ طولانی اسلام و به طور مشخص در عمر سی ساله جمهوری اسلامی به قدر کافی تجربه شده است، میتوان ادعا کرد که دلایل کافی و قانع کننده ای در دست است که نباید نماز جمعه در انحصار یک شخص و حاکم و صاحب قدرت سیاسی باشد. به حکم عقل زمانی که یک نظریه، حتی اگر به ظاهر از بنیانهای نظری قابل قبولی در مقام ثبوت برخوردار باشد، در مقام اثبات تالی فاسدهای غیر قابل قبول و الزامی در پی آورد، نمیتوان در نادرست بودن پیش فرضهای آن نظریه تردید کرد.
چنانکه اشاره شد برای مدلل کردن این دعوی، میتوان کارنامه و نقش نماز جمعه در عمر سی ساله جمهوری اسلامی را به شکل منصفانه و پژوهشی مورد کاوش قرار داد که البته در این مجال نه چنین کاری ممکن است و نه موضوع این وجیزه است. اما به اشاره میتوان گفت که در این دوران مهم نمازهای جمعه ایران ( البته با تمرکز روی تهران )، در مجموع کارکرد و نقش منفی داشته و حداقل نقش منفی آن چندان برجسته بوده که برکات مثبت و معنوی نماز را همواره تحت الشعاع قرار داده و حداقل مخدوش ساخته است. در این سالها نمازهای جمعه غالبا به جای تبلیغ معنویت و ترویج تقوی و گسترش اخلاق با گفتارهای خطیبان خاص و سفارشی حکومتی به بی اخلاقی و بی معنویتی و بی تقوایی دامن زده و به جای مهر کینه و نفرت پراکنده و از منظر منافع ملی و وحدت گرایی نیز به جای ایجاد وحدت و همدلی تخم نفاق و تفرقه در اقشار متنوع ایرانی پراکنده است. از این رو نمازهای جمعه ایران به صورت نهادی و مراسمی اختصاصی یک گروه کوچک از مؤمنان در آمده و در عمل محلی است برای شمار اندکی از مسلمانان کاملا حکومتی تا به تبلیغ افکار کلیشه ای و سفارشی معینی بپردازند و مکانی است برای حمله و تهاجم به این فرد و آن گروه و ابزاری است برای تسویه حساب باندی و گروهی و حتی تریبونی است برای پراکندن تهمت و توهین و دروغ و شبهه و دشمنی به منظور رسیدن به اغراض خاص سیاسی یک جماعت وابسته به حاکمیت. در این نمازها، بر خلاف آموزه های مسلم دینی و بر خلاف سنت و سیره، «مرگ خواهی » برای این و آن از شعارهای ثابت سی ساله است که احتمالا به این زودی ها ترک نخواهد شد. در این نمازها، که حداقل تمام مسلمانان میبایست در آن حاضر باشند، اکثر مؤمنان حضور ندارند و حتی اکثر جناحهای سیاسی حکومتی نیز در آن غالبا شرکت نمیکنند. در این سی سال واگرایی محور استوار خطبه ها و شعارهای مراسم نماز جمعه بوده و از این رو هر روز دایره مشارکت در نمازهای جمعه تنگ تر شده است. اساسا واقعیت این است که نمازهای جمعه ایران به همه چیز و هر محلی شباهت دارد جز به مکانی برای عبادت و ایمان و تقوی و وحدت ملی و عطوفت و اخوت ایمانی.
البته برخی از این نتایج قطعا به عوامل جزیی و جنبی باز میگردد اما گفتن ندارد که اساس این انحراف از حقیقت نماز و عبادت و مخدوش شدن این فریضه الهی بر آمده از همان حکومتی بودن نماز است. به عبارت دیگر تا زمانی که نماز جمعه از اختیارات حاکم است و این سنت به شکل نهادی زیر مجموعه حکومت تعریف میشود، این پیامدها کم و بیش گریز نا پذیر است. بالاخره هر حاکمی میکوشد از این تریبون مهم به عنوان محلی برای تبلیغ افکار خاص خود و چه بسا سرکوبی دگر اندیشانش و برای پیشبرد اهداف ویژه اش استفاده کند و این اجتناب ناپذیر است. بویژه حاکمی که نقد ناپذیر دانسته می شود. تاریخ هزار و چهار صدساله اسلام جز این نشان نمیدهد. قطعا پیامبر تحت کنترل و نظارت مستقیم خداوند ( به شهادت قران )، از سوء استفاده از دین و شعائر دینی در امان است، اما جز او چه تضمینی برای افراد غالبا اسیر هوی و هوس وجود دارد که از این تریبون دینی و معنوی به سود خود و برای تأمین منافع و مطامع خود و گروه خود استفاده نکند؟ از قضا رخداد های تاریخ عبرت آمیز اسلام سرشار است از سوء استفاده خودکامگان و هوی پرستان از شعائر دینی و از جمله از نماز مقدس جمعه.