انقلاب مخملی نام مستعار هر نوع دگر اندیشی!

به سعید حجاریان

اگر به تاریخ سیاسی ایران نگاه کنیم، همواره نظامهای سیاسی حاکم و به طور مشخص حاکمان مستبد و دشمن آزادی و آزاد اندیشی و پاسداران منافع شخصی یا طبقاتی، برای توجیه ایدئولوژیک اقدامات سرکوبگرانه شان و نیز برای انحراف افکار عمومی از واقعیت های موجود، همواره از واژه ها و مفاهیم و اصطلاحاتی خاص استفاده کرده اند. از عصر داریوش اول گرفته تا روزگار ساسانیان و پس از اسلام و تا مشروطیت و در عمر جمهوری اسلامی. داریوش در ارتباط با توجیه نابودی بردیای فرزند کوروش ( مشهور به گئومات مغ که به احتمال زیاد عمدا به این نام معرفی شد ) و بویژه سرنگونی دهها مخالف سلطنتش در طول یک سال ( چنان که خود در کتیبه بیستون آورده است )، از بی دینی و  دشمنی آنان با « اهورا مزدا » یاد می‌‌کند و به همین دلیل آنان را « دروغزن » سخن می‌‌نامد و خود را به سرکوبی و نابودی خشن مدعیان مجاز می‌‌شمارد و در نهایت تمام این نابود کردنها را به فرمان اهورا مزدا می‌‌داند خیال همه را راحت می‌‌کند. اعدام مانی و سرکوبی خونین مانویان به فتوای روحانی عالیقدر کرتیر و همکاری شاه ساسانی شاپور اول و بعدها بویژه نابودی مزدک بزرگ و قتل عام مزدکیان در روزگار خسرو انوشیروان به اتهام بد دینی و مخالفت با برخی افکار و آداب مذهبی موبدان و نظام طبقاتی حاکم نیز دقیقا با همین بهانه ها و مفاهیم و ابزارها صورت گرفته است.

عنوانی که روی مزدک و مزدکیان نهادند « زندیگ » بود که بعدها معرّب شد به « زندیق ». منظور از « زند » در آن زمان عبارت بود از « تفسیر متن مقدس » و « زندیگ » کسی که متن مقدس را تفسیر می کند. از آنجا که روحانیان ( موبدان و هیربدان ) زرتشتی خود را به شکل انحصاری متولی تفسیر متون مذهبی می‌‌دانستند، کسانی چون مزدک و مزدکیان و یا برخی روحانیان زرتشتی به دلیل این که گستاخی به خرج داده دست به تفاسیر متفاوتی از متون و منابع دینی زدند، از سوی دستگاه روحانی و مستظهر به حمایت نظام طبقاتی ساسانی متهم به ارتداد و دگر اندیشی شده و شدیدا مورد سرکوب قدرت گرفتند. بدین ترتیب از نظر صرفا تاریخی زندیقیت دقیقا یعنی دگر اندیشی در برابر نظام مذهبی و سیاسی حاکم ساسانی.

پس از اسلام نیز همین مفهوم زندیق ایرانی به اضافه عناوین سرکوبگرانه دیگر مانند ارتداد و خروج و بغی و محاربه با خدا و رسول و خلیفه و فقیه و متکلم و قطب ابزارهای ایدئولوژیک و سیاسی برای سرکوبی دگر اندیشان مورد استفاده قرار گرفتند. به هر منتقد و معترضی برچسب زندیق و باغی و محارب و مزدکی و قرمطی و شعوبی زدند و با فتوای فقیهان و تیغ گزمگان حکومتی به سرکوبی منتقدان پرداختند.

   از تاریخ گذشته بگذریم، همین صدسال اخیر نیز گرانبار از همین تجربه تلخ است. در عصر مشروطه عناوینی چون « فرنگی مأبی » و بویژه « بابی » سکه رایج بود و به راحتی به هر دگر اندیشی، که به نقد وضعیت موجود دست می‌‌زد و سخن از آزادی می‌‌گفت و در پی پیشرفت علم و توسعه کشور بود و می‌‌خواست نظام آموزشی جدید جانشین سنت عقیم آموزشی کهن شود، هر نوع اتهامی از جمله اتهام مشهور بابی زده می‌‌شد. در این زمان گویا بابی و یا فرنگی مأبی نام مستعار آزادیخواهی و تجددگرایی و نواندیشی و ترقی خواهی بود. این در حالی بود که بابیان و بهائیان و یا دیگر گروههای مذهبی و شبه مذهبی دیگر در ایران آن روز و در تحولات سیاسی – اجتماعی عصر ماقبل و مابعد مشروطه نقشی محسوس و مؤثری نداشتند و حداقل رهبران روحانی و غیر روحانی مشروطه خواهی از این گروهها و فرقه ها نبودند و اگر در مورد برخی سخنانی گفته شده هیچگاه چنین دعاویی اثبات نشده است. بگذریم که صرف بابی یا پیرو مذهبی و اندیشه ای بودن جرم نیست و هرگز چنین واقعیت هایی نمی‌‌تواند دلیلی بر نادرست بودن تمام افکار و عقاید و مطالباتشان باشد. اصلا زمانی که پدیده ای به نام « خواست ملی » بر آمده از یک جنبش ملی و عمومی شکل می‌‌گیرد، دیگر سخن گفتن از این گروه و آن فرقه و یا نبست دادن درست و یا نادرست آن به خارجیان اهمیتی ندارد و نمی‌‌تواند از اهمیت و یا درستی و حقانیت مطالبات ملی بکاهد. مگر بابیان و یا گروههای دیگر اجتماعی و مذهبی عضوی از پیکر جامعه ایران نبوده و نیستند؟ پس بابی بودن به خودی خود چه چیزی را ثابت می کند و چگونه می‌‌تواند یک اتهام باشد؟
در دوران پیش از انقلاب نیز همین داستان به گونه ای دیگر مطرح بود که از طرح و بازگویی آنها می‌‌گذرم. عناوین متهم کننده ای چون « خرابکار » و « ارتجاع سرخ و سیاه » نقل محفل رژیم مستبد پهلوی دوم بود. در دوران سی ساله عمر جمهوری اسلامی نیز به تناسب شرایط و اوضاع زمانه عناوینی برای متهم کردن دگر اندیشان و منتقدان و یا مخالفان سیاسی جعل شده و با گشاده دستی و با تبلیغات گستردهٔ دولتی و حکومتی برای منزوی کردن و یا سرکوبی و نابودی منتقدان نظام حاکم مورد استفاده قرار گرفته شده اند. عناوینی از این دست بسیارند که مشهور ترینشان عبارتند از:
التقاطی، منافق، آمریکایی، غربزده، ضد ولایت فقیه، اصلاح طلب و برانداز، که البته هر کدام از اینها به تناسب افراد و یا گروهها و در زمانهای مختلف و برای رسیدن به اهداف معین مورد استفاده قرار گرفته و می‌‌گیرند. روشن است که منظور این نیست که این عناوین اساسا وهمی است و وجود خارجی ندارند، بلکه سخن این است که این عناوین آگاهانه ( وشاید در مواردی واقعا وهمی ) از سوی حاکمان و دستگاههای امنیتی و قضایی برای خفه کردن مخالفان و سرکوبی و یا حداقل منزوی و بی اثر کردن منتقدان نظام ولایی از هر گروه و جریان مورد استفاده قرار می‌‌گیرند. به عبارت دیگر هدف از متهم کردن منتقدان به عناوینی چون التقاطی و نفاق و یا غربی و یا براندازی نظام، مخدوش کردن فکری و ایدئولوژیک منتقدان و دگر اندیشان و در نهایت آماده سازی افکار عمومی برای نابودی و از میان برداشتن این منتقدان است. بویژه زمانی که جنبش اجتماعی در جهت مغایرت با نظام ولایی و منش استبدادی شکل می‌‌گیرد و حاکمان احساس ناامنی می‌‌کنند، استفاده از این اتهامات در سطح گسترده و حتی در بارهٔ افراد و یا جریانهایی که این وصله به هیچ روی به آنها نمی‌‌چسبد، بیشتر رایج می‌‌شود. چرا که آخر نمی‌‌شود که اذعان کرد که این افراد و یا جریانها و حتی عموم مردم با ما مخالفند و درست هم می‌‌گویند در عین حال ما از مشروعیت برخورداریم! استفاده از عنوان « گروهک » در بارهٔ تمام دگر اندیشان سیاسی و یا اعتقادی، صرفا برای این منظور است. یا زمانی که بحث براندازی از هر نوعش مطرح می‌‌شود، فقط برای این است که انتقاد ناپذیری و اصلاح ناپذیری حاکمیت از هر نوعش پوشیده بماند و بهانه برای سرکوبی و نابودی مخالفان در اختیار محاکم فرمایشی در دست باشد. پدیدهٔ ضد بشری و ظالمانه اعتراف گیری از متهمان در زندان برای تقویت همین سناریو و هدف مشخص سیاسی است که سی سال است که مورد استفاده مقامات امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی است.

ماجرای طرح اتهامی چون « انقلاب مخملی » در چند سال اخیر دقیقا در تداوم زمینه سازی برای سرکوبی هر نوع دگر اندیشی است که در تاریخ ما و بویژه در دوران معاصر مطرح بوده و در ادوار مختلف کاربرد سرکوبگرانه داشته و در جمهوری اسلامی از هر زمانی دیگر کار بردی تر شده است. انقلاب مخملی یعنی همان زندیگ عصر ساسانی و عصر اسلامی و یعنی همان بابی بودن تجددگرایان و آزادیخواهان عصر مشروطه و یعنی همان اصلاح طلبی و یعنی … ویعنی نام مستعار همان هر نوع دگراندیشی و هر نوع انتقاد و مخالفت با نظام حاکم و تلاش برای تحقق آزادی و دموکراسی و عدالت و تأمین حقوق بشر. منظور این نیست که هیچ کس برانداز نظام نیست و یا هیچ کس یا جریانی برای نابودی نظام فعایت نمی‌‌کند، بلکه سخن این است که نظام هیچ نوع دگراندیشی و نقد و کوشش برای اجرای همین قانون اساسی را نیز تحمل نمی‌‌کند و با استفاده سخاوتمندانه از عناوینی چون براندازی  و انقلاب رنگی و ارتباط با بیگانه و حتی متهم کردن افراد وجریانهای شناخته شده به جاسوسی می‌‌کوشد به رفتارهای نادرست و روش استبدادی و اصلاح ناپذیری خود سرپوش نهد و ناکارآمدی و خودکامکی های عریان را در عرصه های سیاست و فرهنگ و اقتصاد پنهان کند.

داستان جالبی است! اگر روزگاری به جریانهای واقعا برانداز برانداز گفته می‌‌شد، اکنون کار به جایی رسیده است که به افراد و یا جریانهای برآمده از همین نظام و کارگزاران سی ساله اش و وفادار نیز برانداز و یا جاسوس دشمن و وابسته به بیگانه گفته می‌‌شود. امروز اصلاح طلبی در ذهن و زبان مسؤلان عالی و دانی نظام معادل همان بابی زمان مشروطه و یا منافق صدر انقلاب است و برای ربط دادن این دو جریان از اصطلاح « نفاق جدید » سخن گفته می‌‌شود. در ماجرای انتخابات اخیر مردم معترض چه می‌‌گفتند و چه می گویند؟ دولتمردان نامدار جمهوری اسلامی در طول سه دهه ( هاشمی]،موسوی، کروبی، خاتمی و . . . ) و یا علما و مراجع ( بویژه کسانی چون آیت الله منتظری که خود از بنیانگذاران نظام بودند ) چه می‌‌گویند و چه می‌‌خواهند؟ میلیونها ایرانی، که به اعتراف شما به نظام اعتماد کرده در انتخابات شرکت کرده و اکنون رأی خود را طلب می‌‌کنند، در پی چیستند؟ آخر چگونه می‌‌شود با شامورتی بازی و طرح دعاوی گزاف و نا مستند و تشکیل دادگاههای خلاف قانون اساسی و اعترافات رسوا این انبوه عظیم ملت را جاسوس و ابزار دست « دشمن » و یا فریب خورده معرفی کرد؟ از زمان مشروطه تا کنون همواره حکومت ها هر نوع جنبش اعتراضی مردمی را به خارج از کشور و دولتهای بیگانه و استعماری نسبت داده اند اما به راستی امکان دارد که جنبش رهایی بخش یک ملت را به بیگانه منسوب کرد؟ آیا با نگارش افسانه هایی در قالب کیفرخواست و به هم بافتن آسمان و ریسمان می‌‌توان ماهیت کودتای انتخاباتی اخیر و سرکوبی گستردهٔ مردم و کشتار جوانان در زندانها و در خیابانها را تغییر داد و مردم را برای همیشه فریفت؟ آیا دادگاههای عصر استالین و اعترافات متهمانش توانست حقانیتی برای رهبر شوروی  و هیئت حاکمه اش ایجاد کند؟ راه دور نرویم آیا دادگاهها و اعترافات متهمان جمهوری اسلامی در طول سی سال توانسته افکار عمومی را بفریبد و در نهایت بر مشروعیت و مقبولیت نظام و حاکمانش بیفزاید؟

دریغ که خودکامگان از تاریخ عبرت نمی گیرند!

Share:

More Posts

در باب حرمت گوشت خوک

در باب حرمت گوشت خوک در مورد گوشت خوک نظر قرآن تا حدودی در مقایسه با حکم شرب شراب متفاوت است. در قرآن پنج آیه

در شفاف سازی تاریخ بعد از انقلاب

http://mohammadjafarim.com/wp-content/uploads/2023/05/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B1%DA%98%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-sad-%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B4%DA%A9%D9%88%D8%B1%DB%8C22.pdf

Send Us A Message